ماراتن تا موفقیت

ماراتن تا موفقیت

اگه بگن کدوم فیلم یا کتاب درواقع داستان زندگی تو هست میگم کتاب "تیزهوش" از هرمان هسه.
البته این کتاب شرح زندگی گذشته من هست که ازش عبور کردم.

بایگانی

آخرین مطالب

الان گُرگ بودن تعریفه؟؟!!!!

پنجشنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۵، ۱۰:۰۰ ب.ظ

این مطلبی که نوشتم مربوط به چند وقت پیشه که داشتم میرفتم خونه...


سوار که شدم و نشستم رو صندلی، از قضا یه آقای حدودا 28-9 ساله هم کنار من بود... خیلی سعی میکرد با سوالای بی مورد و نگاهای چندش آور توجهم رو جلب کنه اما من فقط صورتم رو میکردم سمت پنجره ... تا اینکه خداروشکر یه دختر با آرایش فراوان اومد و منو نجات داد... صندلیش وسط صندلی من و اون اقا بود.. آقا که نا امید شده بود ، حالا خوشحال شد و به سوژه جدید امیدوار شد... خیلی سعی کرده بود مثل جنتلمن ها لباس بپوشه اما رفتارش در کسری از ثانیه کت شلوارش رو زیر سوال میبرد...

شروع کردن به حرف زدن و انگار دخترخانم هم از صحبت بدش نمیومد و با کمال میل و خیلی کامل و جامع جواب سوالای پسر رو میداد..  خوب من خیلی سعی میکردم گوش نکنم که چی میگن و واقعا برام جذابیتی نداشت و همش از پنجره پایینو نگا میکردم ... اما شنیدن حرفاشون اجتناب ناپذیر بود... دیگه آخراش همچین گردنم درد گرفته بود که وقتی پیاده شدم کلا صورتم اون وری بود :))) .. نمیتونستم مستقیم جلومو ببینیم.. فقط میتونستم سمت چپ رو ببینم :))) .. اما خوب ارزشش رو داشت :|

یه دختر تقریبا 27-8 ساله... از شوهرش جدا شده بود.. یه پسر بچه داشت... تو تهران خونه داشت و 200 - 300 تومن از پول مهریه اش رو گذاشته بود بانک و با سودش گذران زندگی میکرد...

چه شکار خوبی... جوون.. مطلقه.. با یه پول حاضر آماده تو بانک

پسر احساس کارگزار بورس بودن بهش دست داده بود و معتقد بود خانوم نباید پولش رو بذاره بانک و باید باهاش یه ملکی چیزی بخره یه کاری بکنه و این فرشته آسمانی بشدت تمایل خودش رو برای کمک به خانوم ابراز میکرد و درنهایت شماره اش رو هم به همین بهانه برای همراهیش توی سرمایه گذاری(!) داد...

تمام اون 1ساعت و خورده ای رو داشتم به این فکر میکردم یعنی چی؟؟؟؟ هرجوری به قضیه نگاه میکردم اصن درک نمیکردم!!!!!!!

بعدکه رسیدیم و پیاده شدم احساس کردم یه نفر داره دنبالم میاد و سرعتشو زیاد میکنه تا بهم برسه... دختره بود.. خودشو رسوند بهم و خودش یهو گفت : دیدی چقد پررو بود آقاهه؟؟؟؟؟ :||||||||||

من پوکر فیس شده بودم... میخواستم بگم پس اون من بودم لابد که اونهمه حرف زدم باهاش؟؟... اما بجاش دلسوزانه گفتم: سعی کنید زندگی خصوصی تون رو برای هرکسی تعریف نکنید، بیشتر مراقب باشید!

چی جواب داد؟؟

بلند خندید و گفت اره باباااااااا حواسم هست من خودم گُرررگ ام!!!!!


قیافه ام شبیه اون نینی تو یه گیف شد که اولش داره میخنده بعد یهو میترسه :)))

باخودم گفتم اینا دیگه کی بودن!!!!

و پا به فرار گذاشتم!!!!!



پ.ن:

گیف پیشنهادی آقامون :))

http://s8.picofile.com/d/8273335092/3885714b-2b65-4af4-9de6-235e8d8894b9/_.mp4


۹۵/۰۸/۱۳ موافقین ۱ مخالفین ۰
شاداب :)

نظرات  (۴)

واقعاً خطرناکه !

منم می ترسم از زندگی بین این آدما !

هر آدم گرگ اون یکیِ !

پاسخ:
سلاااام مریمی
دلم برات تنگ شده بود :*

واقعا توجیهم نداره اینکه بگیم چون بقیه گرگ شدن ماهم بشیم پس
من که میخوام هیچوقت گرگ نشم :|
کار خودمو میکنم ولی گرگم نمیشم
از دخترا خیلی خبر ندارم ولی بعضی پسرا واقعاااااااا حال بهم زنن...

یعنی فقط ببخشید کافیه فرصت گیر بیارن با یکی لاس بزنن...هر کی که میخواد باشه...

خیلیاشونم قصد و هدف سرمایه گذاری ندارناااا... صرفا چند دیقه شون رو حال میکنن اینجوری بگذرونن....

جای دورم نمیرم که توی همین دانشگاه باصطالاح مملو از قشر تحصیلکرده و بافرهنگمون هم به کررررات این تیپها رو میبینم هر روز...

اصن دین و مذهب و همه به چی به کنار...

یکککک ثانیه خودشون دوس دارن زنشون با غریبه حرف نامربوط بزنه؟؟؟؟


چاره ی کار همینیه که تو کردی :))))))))))))))

محل نباید گذاشت.... این بزرگترین تودهنیه...

همون طوری که دخترا خودشونو هزار و یک قلم آرایش میکنن که پسرا نگاشون کنن و بهترررررررین جریمه شون اینه که پسرا روشونو ازشون برگردونن تنبیه این پسرا هم اینه که اینطوری تو دهنشون زده بشه.
پاسخ:
آخه واقعا برام عجیبه چطور ندیده و نشناخته میشه از خصوصی ترین مسائل با یه غریبه حرف زد؟؟!!

دیگه وقتی قشر مثلا نخبه و تحصیلکرده اونجورین، انتظاری از مردم عامی نمیشه داشت!


آره دیگه محل گذاشتنم ندارن!... باید برن جذب کسایی بشن که به هم بخورن :)
عاقا به ما یاد بدین ازین مخ زدنا خخخخ
پاسخ:
عجب!!
پیداشون کنید ازشون یاد بگیرید :|||
میگما عه . چیزه . ممم
شماره شو گرفتین؟
الان حس میکنم چشماتونو تنگ کردین و فکرای ناجور میکنین
پاسخ:
شماره کیو؟؟ :))))
اون دوتا شماره رد و بدل کردن من چیکاره بیدم :دی
آیکن چشای تنگ و فکرای بدبد :)))))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">