ماراتن تا موفقیت

ماراتن تا موفقیت

اگه بگن کدوم فیلم یا کتاب درواقع داستان زندگی تو هست میگم کتاب "تیزهوش" از هرمان هسه.
البته این کتاب شرح زندگی گذشته من هست که ازش عبور کردم.

بایگانی

آخرین مطالب

سفر نامه چین 1 - روز اول - Hangzhou

پنجشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۸:۳۰ ب.ظ

خب میرسیم به روز اول سفر

گفتم که ساعت 10 صبح بود رسیدیم شانگهای و تا فرودگاه بخوایم بیرون بیاییم چمدونامونو بگیریم و اون صف طویل رو پشت سر بذاریم دیگه ظهر شد تقریبا. مستقیم از فرودگاه پودونگ شانگهای به سمت شهر هانگجو حرکت کردیم. مسافت شانگهای تا هانگجو حدود 2 ساعت با ماشین بود. حدود ساعتای 2 بعداز ظهر رسیدیم.. از این روز اول هیچ عکسی ندارم بجز چندتا.. راستش جای خاصی هم نرفتیم آخه.. چون ساعت 2 رسیدیم و تا بخواییم وسایلمون رو ببریم بذاریم مستقر شیم دیگه ساعتای3ونیم 4 شده بود.. ماهم ناهار نخورده بودیم.. و چین یه مدلیه، حداقل هانگجو، که از یه ساعت خاصی که میگذشت دیگه رستوران چینی باز نبود، و فقط میتونستی فست فود و اینجور غذاها بخوری از مک دونالد یا KFC.. به همین خاطر رفتیم KFC مرغ سوخاری و سیب زمینی اینا خوردیم.. هم سس هاش هم خود سوخاری ها خیلی تند بودن، ولی خوشبختانه من تقریبا به تندی عادت کردم.. یه چیز دیگه ام به عنوان دسر خوردیم که یادم نیس چی بود، یه چیز کیک مانند بود، با این سفرنامه نوشتنم بعد یکسال :)) نصف قضایا یادم رفته

عکس هارو گذاشتم تو ادامه مطلب، چون حجمشون زیاد بود گفتم شاید کسی نخواد ببینه


خلاصه بعد دیگه برگشتیم یکم استراحت کنیم و حدود ساعتای 6 و 7 بود دوباره رفتیم بیرون.. یه پاساژی بود نزدیک محل اقامت ما، به اسم City Mall.. اینجا

 

یه خانومه ای بود شبا میدیدمش تو مسیر.. یه چرخ داشت و آناناس میفروخت.. آناناس پوست گرفته شده.. نمیدونم چرا حس خوبی بهش داشتم..

چقد به چراغ قرمز هم پایبند بودن.. مثلا چهار راه میخواستیم رد شیم باید 6 بار وایمیسادیم بخاطر چراغ :)) بعد مسیر دوچرخه و موتور از مسیر ماشینا جدا بود.. مثل بی آر تی های ما .. بعد جالبه مثلا هیچ دوچرخه ای هم نبود ولی ملت رد نمیشدن از جلوی لاین دوچرخه، صبر میکردن سبز شه چراغ.. خلاصه ده دیقه فقط از این سر خیابون تا اون سر چهار راه رفتن طول میکشید :)) ماهم که ایرانی و کم حوصله :دی

سیتی مال حدود 10 دیقه پیاده باما فاصله داشت.. آقا ینی صاف کردیم این سیتی مال رو :))) اصلا چیز خاصی هم نداشت ها، ولی تنها مرکز خرید نزدیکمون بود که رستوران هم داشت.. دیگه هرشب موقع شام حدودن پیاده میرفتیم اونجا.. مسیر هم خیلی خوشگل بود.. درختا شکوفه داشتن.. این مسیریه که همیشه میرفتیم تا سیتی مال..  اونیکه روش آدرس وبلاگمو نوشتم منم

 

 

شبا مردم میومدن جلوی این سیتی مال که یه فضای باز بزرگ بود آهنگ میذاشتن میرقصیدن.. البته نمیشد گفت رقصیدن، بیشتر مثل ورزش کردن بود.. گروهی همه باهم هماهنگ.. سن هاشون هم اکثرا زیاد بود.. یجورایی میومدن ورزش کنن در واقع.. ما داشتیم اینارو نگا میکردیم ملت از این ور داشتن از ما فیلم و عکس میگرفتن :)) کلا خیلی بهمون لطف داشتن، در ادامه سفرنامه تعریف میکنم از الطافشون باز

عکس بعدی معرفی موتور برقیه :)) خیلی پرطرفدار بود توی هانگجو این موتور برقی ها.. مخصوصا زناشون خیلی سوار میشدن.. سرعتشون هم خیلی کمه و از یه حدی بیشتر نمیشه، بخاطر همین ایمنه.. اونقدر که طرفدار داشتن این موتورا که حتی جلوی سیتی مال هم مثلا یه محوطه بزرگ بود که توش کلی از این موتورا پارک شده بود، و اجاره هم میدادن حتی.. البته ما سوار نشدیم.. این لباس آبی هم که میبینید درواقع بارونی مخصوص روزای بارونی هنگام سوار موتور شدن بود :)) چون هانگجو خیلی بارون میاد

 

عکس بعدی رو بخاطر این گرفتم که اسم من و رز رو به چینی کنار هم نوشته بود و خیلی جالب بود عکس گرفتم دیگه :) فقط نمیگم کدوم کلمات هستن :دی

 

 

نکته عکس رو بیابید :)) مثل این پیجای زرد اینستاگرام.. این سلفی رو اگه گفتین بخاطر چی گرفتیم؟ :)) فقط و فقط بخاطر اون دوتا خلگوش صولتی اون بالا :)))) 

 

 

 

 

این چندتا عکس هم دیگه تو خود شهر هانگجو هست، تاریخاش مال روز اول نیستن، کلا روزای مختلف گرفتم، ولی چون روز اول جای خاصی نرفتیم و عکس و مطلبم کم بود گفتم واسه آشناییت چندتا عکس همینجوری از هانگجو بذارم.. میبینی چقد قشنگه؟ مثل بهشت بود.. درختا پر شکوفه

 

این آخری یه هتل بود.. چون خیلی بنظرم باحال بود ازش عکس گرفتم :)

 

کلا هانگجو یه شهر خیلی آروم و زیبا بود.. هوای تمیز و خیابونای تمیز.. ماشین زیاد داشت ولی اونقدر خوب رانندگی میکردن حد نداشت.. با فاصله از هم و کلا بین خطوط با سرعت کم.. سرسبز و بارونی.. یه آرامش خاصی حاکم بود خلاصه..

البته خیلی غیرمنتظره بود هواش.. مثلالباس گرم نمیپوشیدیم صبح که میزدیم بیرون، بعد یهو وسط روز بارون میگرفت یا هوا سرد میشد، یا برعکس.. دیگه هرشب کارمون این بود دمای هوای فردارو چک کنیم.. باروناش زیاد آزاردهنده نبود، البته ما فروردین رفتیم، توی اردیبهشت و خرداد خیلی باروناش زیادتر میشه هم خیلی گرمتر..

هرکاری میکنم یادم نمیاد شب اول شام چی خوردیم.. فک کنم همون سیتی مال رفتیم.. بذار برم از رز بپرسم شاید اون یادش باشه.. بعد میام اینجا اضافه میکنم

 

۹۹/۰۲/۱۸ موافقین ۱ مخالفین ۰
شاداب :)

نظرات  (۶)

شانگهای نموندین چرا؟؟؟

چینی هم بلدی بخونی شاداب؟؟؟ریلی؟؟؟بابا ایول*-*

نگو میخواستی همون روز اول غذای چینی بزنی:|||بوی نامطبوعی میدن واقعا:||فقط از این گرد کوچولو سفیدا هست ،دامپلینگ،فقط اون*-*

هانگژو یکی از سرسبز ترین های چینه و چایی سبزاش معروفه ،تحقیق کردن،خانومای هانگژو نسبت به بقیه خانوما چین زیبا ترن واسه تاثیر شگفت انگیز چای سبز!!

اینکه میگی لطف داشتن،کلا طرف اسیا شرقی ،سلیقه شون واسه زیبایی،تو طیف بور و بلوند و سفیده،میشه گفت اروپایی پسندن....،هی تیلیک تیلیک عکس میگرفتن لابد!!!

این جوری که میگی بارون میومده... ،اون فصل هواش خیلی شرجی بوده حتما،هوووم؟؟

یکی از چیزایی که حسودی کردم از رو نوشته هات،همین قوانین رانندگی و اینا بود،یعنی میشه یه روز اینجا هم اون مدلی رعایت کنن؟؟؟این یکی که دست خودمونه:(((

پاسخ:
چون برنامه این بود اول بریم هانگجو بعد برگشتنی بیاییم شانگهای.. که البته همون هم دو تیکه شد.. یعنی دو بار رفتیم شانگهای
نه این چینی داستان داره.. حالا نمیشه بگم اینجا :))
من همیشه غذای چینی میزنم :)) از روی چی میگی بوی نامطبوع میدن غذاهاشون؟؟؟ 
ببین بوی نامطبوع همه شون نمیدن.. بعضی ادویه ها هست که بو میدن، مثلا بعضی خیابونا هست کلا بو میده :))) بخاطر وجود یه رستوران مثلا.. ولی درکل نه بوی بد نمیده همه شون.. دامپلینگ همون جیاوزه هست(و حتی باوزه) که اتفاقا من زیاد علاقه ای ندارم.. چند نوع هم خوردم ولی هیچکدومو زیاد دوس نداشتم
بخاطر رنگ موهام نبود.. چینی ها کلا بینی استخونی و چشمای درشت دوس دارن و اینو چندبار گفتن تو خیابون.. کلا اگه عکس منو تو اینترنت دیدین پخش شده تعجب نکنین :))
اتفاقا مزرعه چایی سبز هم رفتیم .. بهش برسم مینویسم درموردش..
کلا هانگجو شرجیه.. فروردین که ما رفتیم هنوز خیلی شرجی نشده بود.. خیلیییییی سرد بود بعضی روزا.. با اینکه زیاد شرجی نبود هنوز اون ماه، موهام همش از رطوبت خفیف یکم کج کوله میشدن، حالا من موهام صافه زیاد تاثیر نداشت روم.. ولی کلا خودشون از بس موهاشون سیخ و صافه انگار نه انگار
رانندگی شون خیلی خوب بود انصافا.. اصلا بنظرم راست میگن اخلاق آدمارو از رانندگی میشه فهمید.. تهران اکثرا عصبین و موقع رانندگی هم میخوان همو شل و پل کنن :)) ولی اونجا خیلی خونسرد بودن همه

من عاشق دامپلینگ شدم،یعنی میتونم هر روز بخورم،مخصوصا اونایی که با ارد برنج درست میکنن و وسطش یه چیزای شیرین و زردی داره،بینهایت دوست دارم:-)))

چون تجربه بوییدن غذاهاشونو دارم و به نظرم افتضاح اومد!!

توروخدا عکست پخش شه،توروخدا(ایکن شیطون بنفش)

خب عشقم مگه گفتم واسه رنگه موته:-))کلا اروپایی هستی پس،ژوون*-*

داستانش چیه؟؟بیا درگوشم بگو ببینم(و دوباره شیطون بنفش)

موهای من تو رطوبت،این گوشه هاش که کوتاهه ،پیلیپ پیلیپ فر میخوره:///

این ورزشای دسته جمعیم خیلی باحاله،کلیپاشو ادم میبینه کیف میکنه:-))

پاسخ:
ببین کلا هرجایی نمیشه گفت غذای چینی میدن دست آدم.. مثلا تهران چندتا رستوران چینی داره ولی فقط بعضیاش غذای واقعی چینی میدن دستت.. بقیه شون فقط فکر میکنن که دارن غذای چینی سرو میکنن :))
و اینو ما ایرانیا زیاد نمیتونیم متوجه بشیم، خود چینیا میفهمن که غذائه تا چه حد چینی واقعیه.. البته منم چون اکسپرت شدم تواین قضیه میتونم تشخیص بدم
خب آخه کجا غذا چینی بوییدی که میگی بد بو بوده؟ اگه ایران بوده که اصلا غذاهاشون توایران حداقل بدبو نیست، بایدبری بعضی رستورانای چینی توی خود چین تا بفهمی بدبو یعنی چی :)))))
ببین نزدیک بود کلا برم رو Air حالا داستانشو توی روز خودش تعریف میکنم اینجا نمیگم :)) 
نه اروپایی نیستم، اتفاقا نمونه بازر دختر میدل ایسترنی هستم :)) چشم و ابرو مشکی.. یا مثلا ایتالیایی
کدوم شیطون بنفش مسئله این است.. اونی که خندانه یا اونیکه اخموئه :دی
نه بابا باحال نبودن :)) فقط چون ما تو ایران از اینا نداریم توجهمون جلب شد نگاشون میکردیم :دی

کوفتت بشه

مرسی اه

پاسخ:
کی پکن بریم حالا :دی

تو چه مقاومتی میکنی،مزه و بوی غذا سلیقه ایه!!!

لابد یه جای درستی تجربه کردم که میگم بدبوعه،هووم؟؟

بیخیال بابا،اصلا همهٔ غذاشون خوش بو و به جز اون گردا همشون خوشمزن(شیطون بنفش خندان)

باباااا،پس بگو تو کلااا ژژووونی،فرق نداره شبیه کجاییا باشی*_*

عه وا،ورزش دسته جمعی،قبل این دوران تو پارک های بزرگ زیاد دیدما!!ولی اونجا همشون پیر و گردن،خیلی بامزن*_*

 

 

پاسخ:
اوه اوه چه عصبی :دی من تعصب دارم رو غذا چینی :))) 
آقا تو استریتی؟ :))
اره ایرانیا هم تو پارکا میکنن از اینکارا، ولی فکر میکردم بدون آهنگ اینکارو میکنن
اینام همه پیر و گرد بودن دیگه.. جووناشون رقصای خارجی که اسمشو نمیدونم انجام میدادن، فک کنم میومدن باهم تمرین میکردن شبا، از این تیپای swag لش بودن.. اونارم نگا میکردیم :)) ولی خیلی خوب میرقصیدن اونا خدایی

خیلی بی ادبی شاداب،خیلی😑😑

تازه فهمیدی؟؟اصلا امیر کیه ،من فقط تورو میخوام😈😈

بابا عصبانی نشدم،اخه یه مدلی میگی ادم یه لحظه به خودش شک میکنه،خب جانم،من تا وقتی مطمین نباشم که نمیام این وسط یهو یه چیزی بگم😌😉

پاسخ:
امیر کیه؟ :|
حالا نگفتم الکی میگی، ولی کلا برام عجیب بود.. باشه اصن همه غذا چینیا بو گند میدن :))

+ ببین اون دومی که فرستادی یعنی چی؟ متوجه نشدم!

حالا که اینجوریه،نه اصلا همه غذاهای چینی بو گل میدن :دی

رمز پست بود فرزندم:-/

پاسخ:
عه مگه وبلاگ داری تو
رفتم دیدم الان.. الان کیک به چه درد من میخوره که رمزی ش هم کردی واسه من؟ :))))
گفتم حالا سر بریده اون تو گذاشته همچین رمزی کرده :))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">