ماراتن تا موفقیت

ماراتن تا موفقیت

اگه بگن کدوم فیلم یا کتاب درواقع داستان زندگی تو هست میگم کتاب "تیزهوش" از هرمان هسه.
البته این کتاب شرح زندگی گذشته من هست که ازش عبور کردم.

بایگانی

آخرین مطالب

یه پیجی توی اینستاگرام هست که ادمینش درواقع کروی گراست،  ولی پست هاش در تمسخر تخت گرایان هست،  درواقع مثلا داره حمایت و طرفداری میکنه از تئوری زمین تخت،  ولی دراصل طنزه همش ولی با حالت جدی بیان میکنه... مثلا یکی از مواردی که اکثر مواقع هم تاکید داره اینه که هواپیما وجود نداره بلکه اتوبوس هستن :))  و اصلا رو هوا پرواز نمیکنیم...  یا مثلا راه بریم میرسیم ته کره زمین بعد میفتیم :))) یا مثلا اگه از صفر درصد مغزمون استفاده کنیم تخت گرا میشیم، و بهتره مغز اکبند بمونه چون استفاده از مغز باعث سکته مغزی میشه مثلا گوشی که میخریم پلمپ هست چقد قشنگ و خوبه، وقتی استفاده میکنیم خراب میشه :))) اینارو گفتم که به عمق قضیه پی ببرید که چقددددر واضحه که طرف با طرفداری از تخت گراها درواقع داره تمسخر میکنه تخت گرایی رو.... 

بعد یه موضوعی رو فهمیدم... اکثر افرادی که زیر پست ها کامنت میذارن واقعا قضیه رو جدی میگیرن و مثلا بعضی کروی گراها فکرمیکنن مثلا طرف تخت گراست و باهاش بحث میکنن، یا بعضی تخت گراها عصبانی میشن که نه اشتباه گفتی!! مثلا در مثال بالا طرف اومده خیلی جدی نوشته ولی برای تحلیل همین متن هم به استفاده از مغز نیاز هست پس حرفی که زدید متناقضه :| یا یکی میاد میگه جدی این پست هارو میذاری واقعا؟؟؟؟ یا مثلا شوخی میکنی دیگه؟؟؟ (دقت کنید هنوز براش جای سواله) 

بکوبم به دیوار یا زوده؟  :)) 

خب با وجود این افراد تعجب نداره چرا اوضاعمون اینه؟؟؟؟ 

تازه کسی که دنبال تخت گرایی کروی گراییه دیگه چهارتا کتاب خونده که بخواد درمورد این دوتا اطلاعات داشته باشه

دیگه فکر کن اونی که دنیا جهانبخت و شاشا نگاه میکنه چطوری فکر میکنه

 

شاداب :)
۰۳ اسفند ۹۹ ، ۰۹:۵۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳ نظر

رفته بود بیرون برا ولنتاین میخواست یه کفش هفتصد دلاری برند Salvatore Ferragamo برام بخره، و بهم هم نگه! ولی فقط خدااااااا دوسم داشت قبل از خرید فرستاد عکس کفشه رو :)))))

چشمت روز بد نبینه :)))))))  نمیگم زشت بود ولی اصلا تو استایل من نیست اون مدل کفشا...  بعد انقدم غیراصلش همه جا زیاده،  حالا میخریدم دوستان میومدن میگفتن: هم خوابگاهیم تو صف گرفتن شام خوابگاه این کفشارو میپوشید :دی

البته خب مهم نیس این...  میگفت خیلی کفشاش راحته میخواستم برات بخرم...  حالا راحتی به کنار،  اخه من استایلم اونجوری نیست.. خوب شد نذاشتم بخره وگرنه آتیش میگرفتم 700 دلار اونارو بپوشم :))) بدون کادو موندن رو فدای ولخرجی که تهش هم دوسش ندارم کردم...  اخه من چقد فداکاری :دی

و اینکه من چرا اینطوریم...  کادو خریدن برای کسایی مثل من که موقع خرید انقد میچرخن تا بالاخره از چیزی خوششون بیاد سخته، و کم پیش میاد از اون کادو خوشمون بیاد... 

من عین ریچل تو فرندز ام :))))))  هر کادویی بهش میدادن فرداش میبرد عوضش میکرد :)) فقط یه بار یه کادو گرفت خیلی دوس داشت،  چندماه قبل تولدش به روز با راس داشتن تو خیابون میگشتن،  ریچل پشت ویترین یه مغازه یه چیزی میبینه خیلی خوشش میاد بعد راس بعدا یواشکی برا تولدش میخرتش... و ریچل کلی خوشحال میشه...  هم اون چیزی بوده که دوس داشته هم اینکه راس بهش پولشو نداده بگه خودت برو بخر،  بلکه سورپرایزش کرده...

واسه ما ریچل ها اینجوری کادو میخرن... 

خلاصه من که ولنتاین امسال هم چیزی گیرم نیومد (گریه کردن و همزمان خندیدن و چشم هارا با دست پوشاندن)...  شما مثل من نباشید،  وگرنه همون کفشای صف غذای خوابگاهی هم گیرتون نمیاد :)) 

 

شاداب :)
۲۸ بهمن ۹۹ ، ۰۹:۲۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

اون روز بیرون بودم دوتا پسر اومدن سلام علیک کردن، اولش میخواستم بگم برید گم شید مزاحم نشید :)))))) ولی بعد فهمیدم چطو به من گی ندادن :)))))

پسره اومد گفت که تو اینستاگرام پیج دارن و استایل و قیافه من خیلی کیوت و خوشگله و به درد کلیپ ساختن میخوره و گفت دنبال دختری مثل من میگردن، ازم خواست باهاشون همکاری کنم.. بعد نشست دوساعت افراد معروف توی اینستاگرام رو مثال زد و از درآمد همشونم خبر داشت، پیج خودش 18 هزار فالوئر داشت، میگفت منم برم باهاش همکاری کنم فالوئرها زیادتر بشن پول دربیاریم.. بعد کلی هم سعی میکرد مودب باشه و میگفت یکسری محدودیت ها هم هست مثلا تماس فیزیکی ممنوعه تو کلیپ، روسری حتما باید داشته باشی، و اینکه یه گروه بودن که میگفت کسی دنبال دوست شدن با اون یکی نیست و همه به فکر کار هستیم.. خلاصه خیلی پرفشنال بودن :))))) پیجشونو همونجا باز کردم دیدم... فکر کن شاداب تو اینستا از این کلیپا بازی کنه :)))))))))))))))))))))))

گفتم من راستش دوس دارم زندگیم پرایوت باشه و علاقه ای به معروف شدن ندارم.. میگفت نه خب میتونی درکنارش یه پیچ پرایوت شخصی هم داشته باشی (آیکن با دست زدن بر روی پیشانی) میگفتم نه خب کلا علاقه ای ندارم تو فضای مجازی دیده بشم... باز حرفشو تکرار کرد... کلا نمیفهمید :))))

ازم خواست فکرامو بکنم... با اصرار میگفت شمارتو بده.. گفتم اگه نظرم عوض شد خودم به پیجتون دایرکت میدم.. گفت پس شماره شو حداقل بگیرم ازش.. گفتم باشه.. بعد وقتی داشتم شماره شو میگرفتم میگفت حالا یه زنگ هم بزنم شماره منم براش بیفته.. گفتم نمیخوام :| گفت آخه ممکنه شما زنگ نزنید، گفتم خب اون وقت معنیش اینه که نظرم عوض نشده دیگه :))))) 

شمارشو سیو هم نکردم :)))) همون رو گوشیم زدم بعدم ازش خارج شدم :)))

خلاصه اگه فردا پس فردا منو تو اینستاگرام درحال بازی در کلیپ های سخیف دیدید تعجب نکنید :))))

 

شاداب :)
۲۴ بهمن ۹۹ ، ۲۰:۴۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۶ نظر

اول:

از وقتی کرونا شروع شد دیگه مجبور شد خودش براخودش غذا بپزه، کسی که 30 سال دست به سیاه سفید نزده بوده :))) ولی تو چندماه انواع اقسام غذاهارو یاد گرفت، بعد من بعداز اینهمه سال خوابگاهی و مجردی زندگی کردن هنوز چهارتا غذای تکراری بلدم :))) ولی دستپختم خوبه اینو بگم :دی

بعد میگه : کرونا باعث شد بفهمم غذا درست کردن و خونه تمیز کردن (تازه اکثر مواقع به یه نفر میگه بیاد براش تمیز مرتب کنه خونه رو) چقد وقت گیر و سخته و حوصله میخواد، فکر نمیکردم انقد کارای خونه سخت باشه بخاطرهمین بعدا برات آشپز و خدمتکار میگیرم

آخ جوووووووووووووون :)))))))))))))) آقااااااااااا بخاطرهمین یه دلیل هم که شده من باهاش علوسی میکنم :)))))))))))))))))))

 

 

دوم:

میگه اون غذا معروفه چی بود؟

میگم قورمه سبزی :)) میگم من فقط قورمه سبزی مامانمو دوس دارم،  هیچوقت قورمه سبزی رستورانی دوس نداشتم

میگه وقتی اومدم خونتون میخوام دستور پختش رو از مامانت یاد بگیرم تا بعدا بتونم برات درست کنم :))) 

شاداب :)
۱۷ بهمن ۹۹ ، ۱۲:۳۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲ نظر

کسی که ده سال سیگار میکشیده الان میخواد ترک کنه... بخاطر خودش، بخاطر من...

بدون اینکه من ازش بخوام... فقط چون میدونه من از سیگار بدم میاد و بوش حالمو بد میکنه...

 

شاداب :)
۱۰ بهمن ۹۹ ، ۱۶:۴۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

11 دی 99

باباییم حالش خوب نبود هفته پیش.. روزام جهنم شده بود.. اولین بار بود میدیدم حال بابام خوب نیست.. چند روز همش کارم فقط گریه بود و بغض بدی تو گلوم بود.. حتی نمیتونستم به خونه زنگ بزنم میترسیدم یهو پشت تلفن یا تو ویدیو کال بغضم بترکه هق هق بزنم زیر گریه.. دیگه همش پیام میدادم فقط!!! خلاصه اگه یه روزی بچه هاتون تواینجور مواقع (دور از جون همه) زنگ نزدن و فقط با پیام پیگیر بودن رو حساب بیشعوریشون نذارید, احتمال بدید میترسن جلوتون گریه کنن

الان که دارم اینو مینویسم هم چشام اشکی شده...

دیگه مامانم جمعه ساعتای 12 ظهر باهام ویدیو کال کرد نمیشد جواب ندم، شب قبلش تا 4 صبح گریه کرده بودم.. صبحم زود از خواب پریدم.. چشام هنوز پف داشت.. وقتی با بابام حرف میزدم به زور جلو خودمو گرفته بودم.. بعد بابام گفت دخترم دیر پاشدی از خواب امروز؟ چشات پف داره :((((((... الکی گفتم آره امروز خیلی خوابیدم.. نمیدونم متوجه شد یانه

 

امروز:

حال باباییم خیلی بهتره :)

 

شاداب :)
۱۰ بهمن ۹۹ ، ۱۵:۵۵ موافقین ۰ مخالفین ۰

تصور کن خودت ایران نباشی و درحال حاضر تو یه کشور دیگه باشی ولی برا کسی که دوسش داری و ایرانه از رستوران غذا بخری و بگی بیارن در خونه براش...

 

شاداب :)
۲۹ آذر ۹۹ ، ۱۸:۰۰

اپیزود اول: (چند ماه پیش)

 

این خیلی بده که من میزان اهمیت و علاقه رو بر اساس کادو میسنجم؟ (آیکن متفکر لُپ قرمزی کمی خجل)

نمیدونم.. ولی مثلا اگه کسی یه کادوی خیلی گرون برام بخره بیشتر باورم میشه دوسم داره.. حالا نه که همیشه و برا همه کادوها اینجوری باشم، ولی برای مناسبت های مهم برام مهمه.. بقیه مواقع هرچی خرید دستش درد نکنه :دی.. ولی خب در هر صورت تهش من این حسابگری رو توی کادو دارم.. فک کنم عادت خوبی نباشه ولی دست خودم نیست، حسیه که بهم میده

البته خب من از این پرتوقعای پررو نیستم که مفت خوری کنم.. خودمم واسه کادو خریدن نهایت تلاشمو میکنم، بهترین چیزارو میخرم، تاهرچقد که در توانم باشه.. ولی بدم میاد کسی توقع کادوی گرون خوب داشته باشه بعد خودش هیچ غلطی نکنه

 

کلا چهار مدل آدم داریم تو مبحث کادو:

1. کسی که توقع نداره بهش کادوی گرون بدن ولی خودش کادوی گرون میخره

2. کسی که توقع داره بهش کادوی گرون بدن و خودش هم کادوی گرون میخره

3. کسی که توقع نداره براش کادوی گرون بخرن و خودش هم کادوی گرون نمیخره 

4. کسی که توقع داره براش کادوی گرون بخرن ولی خودش کادوی گرون نمیخره

 

دسته اول گلی است از گلهای بهشت :دی

دسته سوم اعصاب آدمو خورد میکنن :)) البته همجنس باشن دوستی باهاشون خیلی خوب و راحته، ولی رابطه و ازدواج نه

دسته چهارم مفت خورن که هرچه سریعتر باید از زندگی شوتشون کرد بیرون :))

 

من جزو دسته دوم ام.. امیدوار یکی از دسته اول نصیبم بشه :)))) دوس ندارم اون توقع عه رو داشته باشه از خانوم، دوس دارم مرد بیخیال باشه، ولی من خودم شعور دارم و جبران میکنم..

 

 

اپیزود دوم: (یک هفته پیش)

 

اپیزود اول رو چندماه پیش نوشته بودم تو آرشیوم بود... جالبه نه؟ که اون ظاهرا شامل دسته اول میشه

 

برام آیفون 12 Pro خریده....... میگه میخواسته Promax بخره ولی دستای من کوچولوعه سخته گرفتنش برام بخاطرهمین Pro خریده... 

کاش فقط همین بود....!

بیشتر از 60 میلیون تومن کیف و لباس برند و چیزای دیگه هم خریده.......!!

شوک شدم واقعا.. کادو گرفته بودم تو عمرم قبلا .. ندیده نبودم هیچوقت.. ولی تاحالا کسی یهویی و یه بارکی و به این شدت این کارارو نکرده بود.. 

 

نمیدونم...

یعنی میدونم...

میدونم دوسم داره... خیلیم دوسم داره.. نه فقط به خاطر اینهمه کادوهای گرون گرون، به خاطراینکه تمام سعیشو داره میکنه که بهم بفهمونه میخواد خوشبختم کنه... میگه همه چیش مال منه... واسه همین ابایی نداره از اینکه هرکاری برام بکنه... درحالیکه من هیچ قولی بهش ندادم.. اون نامه رو که داد فکر میکردم همچین چیزی وجود نداشته باشه ولی الان دارم میبینم... فقط هم کادو نیست.. یه problem solver واقعیه.. محاله مشکلی وجود داشته باشه و تمام سعیش رو نکنه تا حلش کنه، و این آرامش دهنده است.. چون اون یه مرد واقعیه

حسم بهش چیه؟ 

 

شاداب :)
۲۰ آذر ۹۹ ، ۱۵:۳۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹ نظر

Friends, Season 3, Episode 10

 

 

Joey: if you ask me, as long as you got this job you got nothing pushing you to get another one. you need The Fear.

Rachel: The Fear?

Chandler: He's right, if you quit this job you then have motivation to go after a job you really want.

Rachel: How come you're still at a job you hate? Why don't you quit and get The Fear?

Chandler: HA HA HA.... Because i'm too afraid

 

 

شاداب :)
۱۶ آبان ۹۹ ، ۲۱:۳۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳ نظر

1. چهارشنبه داشتم پیاده برمیگشتم خونه، همیشه برام سوال بوده چرا جلوی هر خونه ای باید با خونه دیگه تفاوت سطح داشته باشه؟؟ مثلا چرا خب همه شون یکی و یک اندازه نیست زمین جلوشون؟؟ مسخره است واقعا.. خلاصه داری راه میری سرت تو گوشی نباشه یهو دیدی زیر پات خالی شد :))))))))))) اوه اوه یه خاطره یادم اومد، بهشتی که بودم دیگه در جریان که هستی ولنجک کلا خیابوناش این شکلیه حالا میگیم بخاطر شیب.. باشه.. داشتیم با رز اینا از توچال پیاده برمیگشتیم بعد حالا از شانسم من شلوار گرمکن پام بود، نزدیک باغ گیلاس بودیم.. آقا داشتیم حرف میزدیم یهو زیر پام خالی شد دو متر پرتاب شدم اون ور.. خیلی تفاوت سطح شدید بود درحد چندتا پله مثلا.. شلوارم پاره شد زانوهام خونی، دست راستم خونی.. بعد سنگ ریزه رفته بود زیر پوستم .. هق هق میکردما.. اصلا نمیتونستم راه برم تا خوابگاه دیگه.. حالا فکر کن این وسط من نگران این بودم بعداز ساعت 9 نرسیم که یه وقت نگهبان اسممونو ننویسه، واقعا خدا لعنتشون کنه، لعنت بهشون که انقد ترس تو دل یه بچه 18 ساله انداخته بودن که تاخیر نخوردن براش از جونش مهم تر بود.. بهشتی منفورترین دانشگاه دنیا..لعنت کردم تک تک آدمای بدش رو.. رز گفت بریم دکتر گفتم نمیخوام.. خوب شد نزدیک بودیم دیگه به خوابگاه.. بدنم میلرزید عین چی.. واقعا درد داشت واقعا درد داشت.. اون شب یادمه از درد تا صبح عر زدم و نخوابیدم.. آخی اون شب رز خیلی مراقبت کرد ازم.. شاید زیاد سخت به نظر نرسه ولی واقعا یکی از شدیدترین دردهای جسمی بود که تجربه کردم.. بعد مگه میتونستم اصلا سنگ هایی که رفته بود تو پوستم رو دربیارم؟؟ انقد درد داشت که حتی نمیتونستم زخمم رو بشورم.. تا دو سه هفته هروقت آب میخورد به زخمام جیغ میزدم از درد.. پاهام خوب شد ولی انگشت کوچیکه دست راستم هنوز جای زخمش یکم مونده.. لعنت بهت بهشتی که بجز خاطرات مزخرف چیزی از خودت واسم یادگاری نذاشتی

 

2. دیشب داشتم ظرف میشستم بعد یهو عمیق شدم تو فلسفه ظرف شستن :))))))) واقعا چرا باید اینهمه ظرف بخره آدم وقتی همزمان قرار نیست از همشون استفاده کنه؟؟ مثلا 20 تا بشقاب داری بعد 3 تاش کثیف میشه باید بشوریشون!!!! خب پس چرا اصلا 20 تا بشقاب میخره آدم؟؟ همون 2-3 تا بخره بس نیست؟؟ یا اگه 20 تا خرید منطقیش اینه تا وقتی همه 20 تاش کثیف نشد و بدون ظرف نموند و مجبور نشد، نباید بشورتشون :d

 

3. دیشب تا صبح داشتن این بغل خاکبرداری میکردن بعد من 4ونیم صبح دیگه مجبور شدم زنگ زدم شکایت کنم.. هی تو ذهنم یه چیزایی درمورد قوانین آلودگی صوتی یادم بودا، اینکه الان این ایراد نداره ولی خب بهرحال چون نمیتونستم بخوابم دیگه و مطمئن هم نبودم گفتم بذار زنگه رو بزنیم شاید فرجی شد.. ولی زهی خیال باطل.. اولا که یارو گفت سیستممون قطعه صبح زنگ بزن شکایت کن! دیگه صبح زنگ زدم گفتم من دیشب تا صبح نخوابیدم.. خوشحال بودم الان ادبشون میکنن ولی گفتن کارشون غیرقانونی نیست!! چون ماشینای سنگین فقط شب اجازه دارن تردد کنن!!!! بعدش هم منو به آرامش و تحمل دعوت کرد تا چند روز دیگه که کارشون تموم شه!!!!!!!! به همین راحتی مشکل حل شد.. خب من دیگه خیالم راحت شد آخیش!!

 

شاداب :)
۰۹ آبان ۹۹ ، ۱۲:۱۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر