ماراتن تا موفقیت

ماراتن تا موفقیت

اگه بگن کدوم فیلم یا کتاب درواقع داستان زندگی تو هست میگم کتاب "تیزهوش" از هرمان هسه.
البته این کتاب شرح زندگی گذشته من هست که ازش عبور کردم.

بایگانی

آخرین مطالب

۲۴ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

تو امن ترین جای دنیایی... وقتی پیشتم دوس ندارم برم... گاهی حتی ساعتها میشینم و ازوجودت لذت میبرم حتی اگه کارم باهات تموم شده باشه.. مثل یه تیکه چوب میمونی که دور و برت اقیانوسه و وقتی هستی نمیذاری غرق بشم...
وقتی دلم از آدما میگیره به تو پناه میارم...
وقتی میبینم همکلاسی چادری و به ظاهر مذهبی اونجوری پشت سر دکتر مین غیبت میکنه و توی روش اونجوری میخنده افسرده میشم
وقتی میبینم اون آدمای تحصیل کرده ای که تو اینستاگرام ادعای مذهبی بودن دارن و ر به ر عکسای خدا پیغمبر گونه میذارن ، از اون طرف عکسای مبتذل و حتی مستهجن لایک میکنن به این خیال که کسی نمیفهمه، عوقم میگیره .. واقعا دیگه میشه به کی اعتماد کرد؟؟؟؟؟
هربار وقتی ازکنار بیمارستان قلب رد میشم و اون صحنه هارو میبینم قلبم فشرده میشه...
یاد اون پیرمرد عروسک بندانگشتی فروش که دیگه نتونستم پیداش کنم اذیتم میکنه...
از اینکه ارزش ها ضد ارزش شدن ...
از اینکه هیشکی واسه این حرفا تره ام خورد نمیکنه... هیشکی نمیگه تو مغزت و قلبت چیزی هست که تورو از بقیه متمایز میکنه و بخاطر اونه که قابل تحسینی و نه بخاطر چیز دیگه ای...
از اینکه کل زندگیمون رو ظواهر برداشته... از اینکه مرگ رو انقد دور میبینیم... و زندگی چی میتونه باشه؟؟ زندگی ای که تهش زیر خروارها خاک خلاصه میشه...
از اینکه راحت دل میشکونیم و حال طرف مقابل برامون مهم نیس...
از شعارهای پوشالی آدم ها خسته ام... دلم گرفته از این زندگی بیخود...

تو پناه منی...

ولی من دیگه انرژی ندارم...
منو ببخش...







http://s6.picofile.com/d/604ea5a5-dc6e-4ab6-8497-371372247e5e/Zack_Hemsey_End_Of_An_Era_Our_Humanity_.mp3


شاداب :)
۰۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۲۱ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳ نظر

واقعا از این حجم از دو رویی امروز شاخک درآوردم!!
سر کلاس دکتر مین بچه ها قبلا کلی از دکتر زاد بد گفته بودن... ولی من هیچ حرفی نمیزدم... امروز باز بحث افتاد و بازم همین شکل... بعد دکتر مین گفت که ولی فک کنم همچین ازمنم راضی نیستیناااا.. بچه ها گفتن نه چطور استاد؟؟ استاد گفت که تو ارزشیابی دیدم که چندنفری ازتون به من تو قسمت گشاده رویی و تعامل با استاد بهم نمره 12 دادین!!... درحالیکه من در اتاقم 24 ساعت به روی شماها بازه و هرچی باشه میشنوم... و واقعا هم راس میگه.. میگفت اگه اعتراض تو موارد دیگه ای بود انقد شوکه نمیشدم که از نمره 12 گشاده رویی شوک شدم!
بعد بچه ها گفتن نههههههه استاااااااااد اصلاااااااااا شما خیلیییییییییی خوبیییییییییییییییین...
بعد چی جالبه؟؟؟ اینکه تو جمع بچه های کلاس میشستن پشت دکتر مین کلی حرف میزدن، اتفاقا یکی از همونایی که کلی بد و بیراه پشت ایشون میبافت امروز با وقاحت تمام به چشای استاد نگاه میکرد و میگفت استاد ما از شما خیلی راضی هستیم... و نیش مسخرش هم تا بناگوش باز بود
اه اه اه حالت تهوع گرفته بودم...
من چشام اندازه توپ تنیس شده بود... داشتم با تعجب بهشون نگاه میکردم!!! میخواستم ببینم از روو میرن یانه... که دیدم نمیرن!!
تمام مدت من سکوت اختیار کرده بودم و داشتم به اینهمه حقارت تاسف میخوردم... این آدما حالمو بهم میزنن... خدانکنه هیچوقت من اینجوری بشم... اون روز روز مرگ منه...

اعصاب ندارم این روزا...
اصلا هم اعصاب ندارم...

شاداب :)
۰۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۳۱ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳ نظر

از وقتی با دکتر پن پایان نامم اوکی شده جرات نمیکنم اتاق استاد دیگه ای برم... دکتر تی که هیچی مقالمو باهاش نصفه کاره ول کردم فقط بخاطر دکتر پن.... وقتی دانشگاه میبینمش فرار میکنم.. دوسه بارهم مچمو گرفته از پشت سر صدام کرده خانوم فلانی !!!!.. و با یه لبخند بدتر از گریه سلام کردم بهش...

بله.. خانوم فلانی هستم یک عدد WANTED !!

استادای دیگه هم که اتاق هرکدوم میرم از پایان نامه صحبت میکنن و موضوع میدن و اینکه میگن باید زود باشم( ینی همون عجله کنم!) شروع کنم!!.. ولی غافل از اینکه من خیلی وقته با دکتر پن همه چی رو اوکی کردم.. نمیدونم چرا رودرواسی دارم که بگم با دکتر پن پایان نامه ورداشتم..

خدا رحم کرد نرفتم TA دکتر مین بشم... چون ترم قبل قائدتا باید TA ایشون میشدم ولی خوب شد نرفتم... وگرنه الان توسط دکتر پن سرم از تنم جدا شده بود :|| ... یه بار یکی از دانشجوهای دکترای دکتر پن رفته بود TA رییس دانشکده شده بود و معرف حضور هست که دکتر پن از رییس دانشکده خوشش نمیاد... ترم بعد دکتر پن بهش گفته بود برو نبینمت :|| برو من نوککککر تربیت نمیکنم :|| ... "نوکر" با تشدید :||
حالا ببینیم این دکتر پن چه گلی به سر ما خواهد زد... کلا اساتید دانشکده ما به دو گروه در مقابل هم تقسیم میشن: 1. دکتر پن 2. بقیه :|||||... حالا نه به این شدت.... ولی تقریبا به همین شدت.. امیدوارم هزینه بالایی بایت این قضیه نپردازم... و کلا output ام بیشتر از input ام باشه...

همون طوری که تو فیلم interstellar گفته میشه که برای اینکه بخوای به چیزی برسی باید از یه چیزی دل بکنی...

بله ...

کلا ما آدم ها بابت چیزهایی که دوس داریم و کارهایی که دوس داریم انجام بدیم هزینه هایی رو پرداخت میکنیم... یه وقتایی این هزینه برات مهم میشه و به این فکر میکنی میگی درنهایت بابتش به چی میرسم؟؟ و سبک سنگین میکنی میبینی که حالا به نفعت هست اینکارو بکنی...

ولی گاهی وقتا همه چی اینجوری دسته بندی نمیشه... خیلی از تصمیمات ممکنه به output خاصی منجر نشه ولی دوس داشته باشیم که بهش بپردازیم ...

اینجا دیگه بحث هزینه/منفعت کنار گذاشته میشه و اون چیزی برات مهم میشه که دوست داری.. که دلت میخواد... که بهت آرامش میده...

حتی اگه هیچوقت به چیز خاصی منتج نشه...


شاداب :)
۰۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۰:۰۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

امروز آز اومد دنبالم... خوب بود کلا... و گفت هفته بعدم ببینمش گفتم باشه درسامو میخونم که برسم...

یاد لیسانس و اون دانشگاه بیخود و خوابگاه بیخود تر ولی روزای دوست داشتنی مون که من و آز و زر باهم بودیم زنده شد... بعدش رفتیم شام خوردیم... بعدشم زود اومدم خوابگاه..

برای چندمین بار بهم گفتن که چقدر شبیه Kristen Stewart هستم!!!... تاحالا خیلیا اینو بهم گفتن!.. حتی یبار رفته بودم لباس بخرم یه دختره ام اونجا بود همینو بهم گفت!!

درحالیکه بنظر خوم شبیه نیستم.. نمیدونم ... شایدم شبیهم منتها خودم متوجه نمیشم!!.. حالا اگرم شبیه باشم ولی خدایی چشای من درشت تره... نیست؟...

ولی فیلماشو که میبینم دیگه با دید خودم بهش نگاه میکنم :|

حالا نمیشد بگن شبیه Audrey Hepburn هستم؟؟؟  :|


 Kristen تو فیلم :|




Kristen با آرایش غلیظ :|



Kristen درحال سیگار کشیدن :||||


شاداب :)
۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۰:۴۰ موافقین ۱ مخالفین ۱ ۴ نظر