دارم لپ تاپم رو مرتب میکنم.. احتمالا بعداز ده سال بخوام عوضش کنم.. بعداز سالهااااا دارم عکسایی رو مرور میکنم که یادم میاد چقد احمق و بچه بودم.. عجیب غریب اصلا.. و هیچ از خود اون زمانم خوشم نیومد.. لازم بود.. ولی خوشم نیومد.. لازم بود چون باید یکسری اتفاق ها بیفته تا تو تبدیل به آدم امروز بشی، و خوشم نیومد چون حاضر نیستم دیگه اونجوری باشم..
احساسات مختلفی رو این روزها تجربه میکنم.. شادی..ترس.. غم.. هیجان.. دلتنگی..