ماراتن تا موفقیت

ماراتن تا موفقیت

اگه بگن کدوم فیلم یا کتاب درواقع داستان زندگی تو هست میگم کتاب "تیزهوش" از هرمان هسه.
البته این کتاب شرح زندگی گذشته من هست که ازش عبور کردم.

بایگانی

آخرین مطالب

۷۷ مطلب با موضوع «انتقاد دارم!» ثبت شده است

1. واقعا دوس دارم اونی که روز اول این سالاد سزار رو به ایرانیا یاد داد رو فحشی چیزی بدم... اه اه... هر رستورانی رو باز میکنم سالاداش شامل این مزخرف بدمزه است... دیگه بعضیا خیلی زحمت بکشن بجز سالاد سزار سالادای دیگه هم داشته باشن حتتتتتما باید مرغ گریلی چیزی توش بریزن،  ای زهرمااااااار.. یه سالاد سبزیجات متنوع که فقط کاهو کلم توش نباشه پیدا نکردم

یه سالاد تو یه کشوری خوردم(بعدا در موردش مینویسم) عاشقش شدم اسمش Fresco بود.. هرکاری میکنم پیدا نمیکنم مثلشو اینجا :((( حالا چیز خاصی هم نیستا، موادش راحت پیدا میشه ولی یه مزه خاص خیلی لذیذ داشت بیشتر بخاطر سس مخصوصش بود فکرکنم...  ولی نمیدونم چرا اینجا رستورانا یه ذره خلاقیت ندارن! فقط بلدن از رو هم کپی کنن.. مرده شور سالاد سزار رو ببرن با اون نون تستای مسخره توش...

 

2. موقع غذا خوردن لطفا سریال Hannibal نگا نکنید .. من چشامو اکثر جاهاش میبندم.. فقط نمیدونم کی زورم کرده همچین سریالایی رو ببینم.. انگار مجبورم

 

3. اون سری یه پسره با ماشین مدل بالا و قیافه موجه و خوب! خیر سرش! راه افتاده بود دنبالم شماره شو بده، فکر میکردم منقرض شدن اینجور آدما... من اینجور مواقع محل نمیدم و اصصصصصصلا حتی نگاه نمیکنم و خودمو کاملا میزنم به اون در، ولی این ول کن نبود هی میومد.. آخر سر گفتم اگه بگم دوست پسر دارم میری بی زحمت؟! فکر میکنی چی گفت؟ آره منم فکر میکردم ضایع میشه میره.. ولی گفت حالا شاید دو ماه دیگه باهاش بهم زدی! فعلا شماره منو بگیر هر موقع بهم زدی بهم زنگ بزن!!!! خلاصه فکر نکنم حتی اگه الکی بگید متاهل هستید هم به حال اینجور آدما فرقی بکنه! دوست پسر که دیگه چیزی نیست!!

شاداب :)
۰۴ تیر ۰۰ ، ۲۲:۰۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

جدیدا اتفاق خاصی نیفتاده فقط اینکه استعفامو دادم به مدیرعامل خارجی و به سی ثانیه نکشید که جواب داد امکان نداره تاییدش کنه! چیکارکنم انقد خوبم دوس ندارن برم :دی .... ولی احتمال زیاد درهرصورت هرجوری شده استعفا بدم تو این ماه

یه شرکت نفتی خیلی بزرگ دیگه پیدا کردم که اصراردارن هرچه سریعتر بهشون بپیوندم، و مهم تر از همه اینکه هر شرطی براشون گذاشتم قبول کردن، و رد کردن همچین پیشنهادی یجورایی حماقت محضه واسم... چون جای رشد و یادگیری خیلی خیلی داره، به علاوه پول

مسئله اینه من برنامه کوتاه مدتی دارم بخاطرهمین نمیدونم به دردسرای جابجاییش می ارزه یانه... خلاصه این چندوقت تو کشمکش بدی گیر افتادم... امیدوارم به یه جمع بندی واسه خودم برسم

دیگه چیکارا کردم؟ مممممم... کار خاص دیگه ای نکردم

آهان آهان، تو فکر اینم بینی مو عمل کنم، البته به شرطها و شروطها...

اولا که اون بشدت مخالف عمل زیباییه و به علاوه بشدت از دماغ من خوشش میاد میگه خیلی خوشگله، و همچنین یه بار اشاره کرد اگه عمل کنم باهام علوسی نمیکنه دیگه :))))))))))) ولی من الان میخوام همه اطرافیانمو گول بزنم (اموجی خباثت) (یادش به خیر یه زمانی به اموجی میگفتیم آیکن :))) ) خلاصه... الان به بهانه مشکل تنفسی میخوام برم عمل کنم بعد اونجا به دکترم بگم دماغمو یکمی هم خوشگلتر کنه :))))) بعد اون میگه صبرکن خارج از ایران بهترین دکترو پیدا کنم، ولی از اونجایی که من دارم ایشون و همچنین خانواده و پدرمادرمو گول میزنم که نمیخوام زیبایی عمل کنم (اموجی خباثت) و بهترین دکترای زیبایی بینی هم تو ایران هستن، پس ترجیح میدم توهمین ایران عمل کنم :)))))... ولی اصصصصصصصصلا نمیخوام بینیمو کوچیک کنه چون بینیم خودش خیلی کوچیکه، اگه دکتر هم کوچیکترش کنه خیلی زشت میشه بدم میاد... ولی جدا از شوخی، یکم تنفسم مشکل داره، خرخر نمیکنم تو خواب، ولی وقتی بیدارم با بینی نفس کشیدن سخته یکم برام، دهنم اکثر مواقع باید باز باشه که راحت نفس بکشم... خلاصه اینو بهونه کردم... و البته یه دکتر که خیلی طبیعی عمل میکنه و بینی هرکسی رو باتوجه به صورت خودش تغییر میده پیدا کردم، بشدت گرونه!!! ولی خب خوبه، تازه اگه ببینه دماغ به عمل نیاز نداره میگه برو عملت نمیکنم ...پولکی نیست و به هر قیمتی عمل نمیکنه.. وهمچنین از دکترایی که همه بینیارو یجور عمل میکنن خوشم نمیاد، این هر نمونه اش با اون یکی فرق میکنه.. و اصلا هم عروسکی و فانتزی شدید عمل نمیکنه.. خوبیش اینه... دکتره فلوشیپ فوق تخصص رینولوژی عه

خلاصه سرتو درد نیارم، زنگ زدم برا 10 خرداد بهم نوبت مشاوره داد، تازه بعداز مشاوره هم یه چند ماهی هم طول میکشه نوبت عملت بشه

حالا اینجاشو گوش کن جالبه:

میخواستم برم ارایشگاه مژه هامو اوکی کنه، یه جایی پیدا کردم خیلی طبیعی و خوبه، منم چون به ریمل حساسم ترجیح میدم اکستنشن طبیعی کنم که دیگه ریمل نزنم، ولی پلنگی تابلو نمیخوام مثل اون سری که منو پلنگ کرد یارو ابله... باورت میشه زنگ زدم گفت دوماه دیگه وقت میده؟ :))))))))))))))))))))))) مهرباااااان کجایی مهربااان مهربانیان :))))) نوبت دکتر بینی زودتر از نوبت ارایشگاهم میشه

یه ارایشگر (مژه کار) سرش از فلوشیپ رینولوژی شلوغ ترههههه ... چی به سر دنیا داره میاد؟

هفته دیگه ام یه اتفاق دیگه داره برام میفته، دعاکن همه چی خوب پیش بره

حالا خوبه اول متن نوشتم اتفاق خاصی نیفتاده و اینهمه اتفاق جدید نوشتم :دی

 

شاداب :)
۰۳ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۴:۵۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳ نظر

امروز قرارداد 25 ساله ایران و چین امضا شد  :|

یکی دو روز پیش یه خبر اومد از برند H&M که به خاطر اعتراض به خبرای مربوط به استان شین جیانگ توی چین اعتصاب کرده و گفته دیگه از شین جیانگ پنبه نمیخره... استان شین جیانگ (توی چین) بهترین پنبه دنیارو تولید میکنه... حالا جریان چی بوده.. یکسری شایعات پخش شده که گفتن کارگرای شین جیانگ توسط دولت مجبور به کار کردن و بیگاری شدن، به همین خاطر H&M گفته در حمایت از اون کارگرای چینی و اعتراض به زورگویی دولت چین دیگه از اونجا پنبه نمیخره... پشت بندش برندهای نایکی و آدیداس و تامی و چندین برند دیگه هم اعتراض خودشونو درمورد این استان اعلام کردن...

میدونی چی شد؟ به یکساعت نکشید که چین H&M رو از خاکش اخراج کرد... تمام فروشگاهاشو در عرض چندساعت بست و تمام... به همین راحتی

تمام کارمندای این برندها استعفا دادن... و درعرض چندساعت میلیون ها هشتگ تو اپلیکیشن های چینی توسط چینی ها دست به دست شد در اعتراض به این برندها... چندین سوپراستار اهل استان شین جیانگ و سوپراستارهای دیگه چینی قراردادهای نجومی شون رو با Nike و امثالهم کنسل کردن و این حرکت این برندهارو محکوم کردن.. با لوگوی H&M کلمه پنبه رو (Mian Hua) روی عکسای پنبه شین جیانگ طراحی کردن و تو شبکه های اجتماعی میچرخید.

چین حدود 10 نفر از اتحادیه اروپا رو به خاطر این شایعه پراکنی ها در مورد پنبه شین جیانگ تحریم کرد... 

حالا من از برند H&M زیاد خوشم نمیاد یه برند ارزون و بی کیفیته.. ولی Nike رو ناراحت میشم اگه نباشه :دی .. بعد میگه اشکال نداره کشورای دیگه که رفتیم Nike میخریم :))

و یه چینی که خودش کارخونه داشته یه آگهی زده گفته کسایی که از این برندها استعفا دادن میتونن بیان شرکت اون کار کنن..

ملت چین همچین ملتی هستن.. همبستگی فوق العاده ای دارن... به هیچ چیز دیگه کاری ندارم.. ولی همین که وحشتناک باهمدیگه هستن قابل تقدیره... چین چیزی رو از دست نداد، ولی این برندها حدود یک پنجم سهم بازار جهانیشون رو از دست دادن.. 

حالا بگو ما کجای داستانیم؟ 

شاداب :)
۰۷ فروردين ۰۰ ، ۲۳:۵۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

میدونی تو اینستاگرام خیلی وقتا پایین بعضی پست ها که به پدرمادر ربط پیدا میکنه کامنتایی میبینم که میفهمم اکثر ایرانیا روابط خوبی بین پدر مادراشون برقرار نیست، یا حتی خودشون باپدراشون... و خیلی برام عجیب بنظر میرسه.. چون بابا مامان من از اینان که وقتی میرن پیاده روی دستای همو میگیرن، یا مثلا یه عکس گرفتن از دیروز که باهم رفته بودن پارک دوتایی داشتن الاکلنگ میکردن :)))) بانمکن یا نه؟ :))

بخاطرهمین نمیتونم درک کنم کامنتای دختر پسرارو درمورد پدر مادراشون.. که مثلا مامانشون با القاب یکم غیرمحترمانه باباشونو صدا میزنه.. یا برعکس... یا مثلا باباهاشون به بچه ها میگن تو آدم نیستی فلان.. از این جور موارد... بخاطر همین خداروشکر میکنم که این چیزا برام ملموس نیست... قطعا بابا مامان منم یه تایمی مخصوصا وقتی عمه هام خیلی تو زندگیمون حضور داشتن مشاجره داشتن، ولی با کمرنگ کردنشون تو زندگیمون الان خیلی وقته آرامش داریم.. ولی درکل هیچوقت از گل نازکتر از بابام نشنیدم به مامانم بگه، یا بابام به ما بگه..

نقش بابا و رفتارش با مامان توی خانواده خیلی مهمه... و از اون ور رفتار مامان با بچه ها خیلی مهمه.. یه زنجیره اس... 

من خودم شخصا کمبودام بیشتر مربوط میشه به زود جدا شدن از خانواده.. شاید اگه تو خونه بودم حداقل تا 18 سالگی الان با خیلی از مشکلات مواجه نبودم.. ولی خب دیگه هرکسی یه جوری تو کودکی آسیب میبینه.. 

یه سخنرانی از دکتر هلاکویی دیدم میگفت تا سه سال اول زندگی 30 درصد از شخصیت بچه شکل میگیره، تا هشت سال اول 80 درصد، از هشت تا سیزده سالگی حدود 90 درصد...

من در بحبوبه 13 سالگی در آستانه مقدمات برای جدایی از خانواده قرار گرفتم.. احتمالا حدود 10 الی 15 درصد آسیب دیدم.. که بازم خدارو شکر :دی... اگه بیشتر بود احتمالا چیز داغونی ازم درمیومد :دی

درکل برنامه دارم واسه بچه خودم تا 13 سالگی به شدت حواس و انرژیمو بذارم و طبق اصول پرورشش بدم که همین کسری 10-15 درصدی منو هم نداشته باشه... دیگه تا 25 سالگی هم اگه اشتباه نکنم میگن اون ده درصد باقیمونده هم کامل میشه، که حالا حواسم به اونم امیدوارم باشه.. اوه اوه چه پوستی از آدم کنده شه :)) زبونی راحته، ولی همون 13 سال هم کم نیست

درکل بنظرم هرکسی که بی برنامه بچه دار میشه قاتله... من اگه فکرکنم امادگی روحی روانی مالی تربیتی شو ندارم بیخود میکنم بچه بیارم.. اینهمه آدم مشکل دار و مریض روحی با ظاهر موجه که ریخته تو جامعه... بچه فقط زاییدن و تامین خورد و خوراک و لباس نیست..  

 

بعدا نوشت:

الان یه ویدیو تو اینستاگرام دیدم یه مامانه بچه شو گم میکنه وفلان.. بعد یه نفر کامنت گذاشته: به کودکان خود قلاده ببندیم.. بعد 635 نفر لایک کردن!!!!!! و 52 نفر هم کامنتشو ریپلای کردن... یکی دوتاشو نگاه کردم یکی نوشته بود بامزه ترین چیزی که امروز خوندم (با کلی اموجی خنده)

 

باورم نمیشه!!!!!! خدا رحم کنه!!!!!!

شاداب :)
۰۸ اسفند ۹۹ ، ۱۴:۵۰ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳ نظر

یه پیجی توی اینستاگرام هست که ادمینش درواقع کروی گراست،  ولی پست هاش در تمسخر تخت گرایان هست،  درواقع مثلا داره حمایت و طرفداری میکنه از تئوری زمین تخت،  ولی دراصل طنزه همش ولی با حالت جدی بیان میکنه... مثلا یکی از مواردی که اکثر مواقع هم تاکید داره اینه که هواپیما وجود نداره بلکه اتوبوس هستن :))  و اصلا رو هوا پرواز نمیکنیم...  یا مثلا راه بریم میرسیم ته کره زمین بعد میفتیم :))) یا مثلا اگه از صفر درصد مغزمون استفاده کنیم تخت گرا میشیم، و بهتره مغز اکبند بمونه چون استفاده از مغز باعث سکته مغزی میشه مثلا گوشی که میخریم پلمپ هست چقد قشنگ و خوبه، وقتی استفاده میکنیم خراب میشه :))) اینارو گفتم که به عمق قضیه پی ببرید که چقددددر واضحه که طرف با طرفداری از تخت گراها درواقع داره تمسخر میکنه تخت گرایی رو.... 

بعد یه موضوعی رو فهمیدم... اکثر افرادی که زیر پست ها کامنت میذارن واقعا قضیه رو جدی میگیرن و مثلا بعضی کروی گراها فکرمیکنن مثلا طرف تخت گراست و باهاش بحث میکنن، یا بعضی تخت گراها عصبانی میشن که نه اشتباه گفتی!! مثلا در مثال بالا طرف اومده خیلی جدی نوشته ولی برای تحلیل همین متن هم به استفاده از مغز نیاز هست پس حرفی که زدید متناقضه :| یا یکی میاد میگه جدی این پست هارو میذاری واقعا؟؟؟؟ یا مثلا شوخی میکنی دیگه؟؟؟ (دقت کنید هنوز براش جای سواله) 

بکوبم به دیوار یا زوده؟  :)) 

خب با وجود این افراد تعجب نداره چرا اوضاعمون اینه؟؟؟؟ 

تازه کسی که دنبال تخت گرایی کروی گراییه دیگه چهارتا کتاب خونده که بخواد درمورد این دوتا اطلاعات داشته باشه

دیگه فکر کن اونی که دنیا جهانبخت و شاشا نگاه میکنه چطوری فکر میکنه

 

شاداب :)
۰۳ اسفند ۹۹ ، ۰۹:۵۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳ نظر

1. چهارشنبه داشتم پیاده برمیگشتم خونه، همیشه برام سوال بوده چرا جلوی هر خونه ای باید با خونه دیگه تفاوت سطح داشته باشه؟؟ مثلا چرا خب همه شون یکی و یک اندازه نیست زمین جلوشون؟؟ مسخره است واقعا.. خلاصه داری راه میری سرت تو گوشی نباشه یهو دیدی زیر پات خالی شد :))))))))))) اوه اوه یه خاطره یادم اومد، بهشتی که بودم دیگه در جریان که هستی ولنجک کلا خیابوناش این شکلیه حالا میگیم بخاطر شیب.. باشه.. داشتیم با رز اینا از توچال پیاده برمیگشتیم بعد حالا از شانسم من شلوار گرمکن پام بود، نزدیک باغ گیلاس بودیم.. آقا داشتیم حرف میزدیم یهو زیر پام خالی شد دو متر پرتاب شدم اون ور.. خیلی تفاوت سطح شدید بود درحد چندتا پله مثلا.. شلوارم پاره شد زانوهام خونی، دست راستم خونی.. بعد سنگ ریزه رفته بود زیر پوستم .. هق هق میکردما.. اصلا نمیتونستم راه برم تا خوابگاه دیگه.. حالا فکر کن این وسط من نگران این بودم بعداز ساعت 9 نرسیم که یه وقت نگهبان اسممونو ننویسه، واقعا خدا لعنتشون کنه، لعنت بهشون که انقد ترس تو دل یه بچه 18 ساله انداخته بودن که تاخیر نخوردن براش از جونش مهم تر بود.. بهشتی منفورترین دانشگاه دنیا..لعنت کردم تک تک آدمای بدش رو.. رز گفت بریم دکتر گفتم نمیخوام.. خوب شد نزدیک بودیم دیگه به خوابگاه.. بدنم میلرزید عین چی.. واقعا درد داشت واقعا درد داشت.. اون شب یادمه از درد تا صبح عر زدم و نخوابیدم.. آخی اون شب رز خیلی مراقبت کرد ازم.. شاید زیاد سخت به نظر نرسه ولی واقعا یکی از شدیدترین دردهای جسمی بود که تجربه کردم.. بعد مگه میتونستم اصلا سنگ هایی که رفته بود تو پوستم رو دربیارم؟؟ انقد درد داشت که حتی نمیتونستم زخمم رو بشورم.. تا دو سه هفته هروقت آب میخورد به زخمام جیغ میزدم از درد.. پاهام خوب شد ولی انگشت کوچیکه دست راستم هنوز جای زخمش یکم مونده.. لعنت بهت بهشتی که بجز خاطرات مزخرف چیزی از خودت واسم یادگاری نذاشتی

 

2. دیشب داشتم ظرف میشستم بعد یهو عمیق شدم تو فلسفه ظرف شستن :))))))) واقعا چرا باید اینهمه ظرف بخره آدم وقتی همزمان قرار نیست از همشون استفاده کنه؟؟ مثلا 20 تا بشقاب داری بعد 3 تاش کثیف میشه باید بشوریشون!!!! خب پس چرا اصلا 20 تا بشقاب میخره آدم؟؟ همون 2-3 تا بخره بس نیست؟؟ یا اگه 20 تا خرید منطقیش اینه تا وقتی همه 20 تاش کثیف نشد و بدون ظرف نموند و مجبور نشد، نباید بشورتشون :d

 

3. دیشب تا صبح داشتن این بغل خاکبرداری میکردن بعد من 4ونیم صبح دیگه مجبور شدم زنگ زدم شکایت کنم.. هی تو ذهنم یه چیزایی درمورد قوانین آلودگی صوتی یادم بودا، اینکه الان این ایراد نداره ولی خب بهرحال چون نمیتونستم بخوابم دیگه و مطمئن هم نبودم گفتم بذار زنگه رو بزنیم شاید فرجی شد.. ولی زهی خیال باطل.. اولا که یارو گفت سیستممون قطعه صبح زنگ بزن شکایت کن! دیگه صبح زنگ زدم گفتم من دیشب تا صبح نخوابیدم.. خوشحال بودم الان ادبشون میکنن ولی گفتن کارشون غیرقانونی نیست!! چون ماشینای سنگین فقط شب اجازه دارن تردد کنن!!!! بعدش هم منو به آرامش و تحمل دعوت کرد تا چند روز دیگه که کارشون تموم شه!!!!!!!! به همین راحتی مشکل حل شد.. خب من دیگه خیالم راحت شد آخیش!!

 

شاداب :)
۰۹ آبان ۹۹ ، ۱۲:۱۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

جدیدا اصلا حرفم نمیاد

1.

آهان عه رفتم یه شرکت دیگه مصاحبه :)) یه شرکت نفتی بزرگ.. درواقع تصمیم نداشتم استعفا بدم از اینجا، ولی خیلی impulsive عمل کردم تواین قضیه.. بذار تعریف کنم.. ایرانی عقده ای خیلی وقته کاری باهام نداره و یجورایی باهام دوست شده، دوستی الکی از اینا که میخندن ولی تو دل میخوان سر به تنت نباشه :)) و منم کاریش ندارم جهنم.. تا اینکه اون روز اومد گفت این ماه کسر کار داری!!!!! گفتم من کسرکار ندارم و خلاصه از اون اصرار از من انکار.. و گفتم پس لطفا بشینید حساب کنید دقیقا ببینیم من کجا کسر کار دارم.. تازه حتی من نیم ساعت هم اضافه کار داشتم جالبش این بود .. دیگه دید داره چرت و پرت میگه و حرفش رو هیچ حسابی نیست زد به مسخره بازی و پیچوند و دیگه بحثو ادامه نداد!! حالا هیچ غلطی که نمیتونه بکنه ولی خیلی حرصم گرفت از دستش درحالیکه میبینم خودش شرکت رو کرده هتل شخصیش هروقت بخواد میاد و میره بدون مرخصی پولشم تمام کمال میگیره.. یا حسابدار دزد که خیلی وقتا زود میره ولی کاریش نداره.. خلاصه دیگه رفتم تو قیافه براش.. دو روز محل سگگگگ ندادم بهش تا اینکه خودش اومد موس موس باز و به زور سرشوخی باز کردن و اینا!!! ای باباااا 

حالا همون روز از بس اعصابم بهم ریخت همون لحظه رزومه فرستادم شرکت دیگه.. فرداش بهم زنگ زدن گفتن بیا مصاحبه!! رفتم و خیلی راستش از شرکتش خوشم اومد بسیار بزرگ و درست حسابی و از خود کار هم خیلی خوشم اومد و بنظرم خیلی جای پیشرفت داشت و حقوقش هم از شرکت فعلیم بالاتر بود.. تنها ایرادش این بود که سمت شمال شرق بود و من محل کار فعلیم دقیقا نقطه برعکس اونجاست.. و خب تازه هم خونه عوض کردم به هیچ وجه نمیتونم برم شمال شرق خونه بگیرم در حال حاضر.. اون روز بعداز مصاحبه یک ساعت و نیم تو راه بودم تا رسیدم خونه و چقد ترافیک بود و سررررردرد گرفتم و یکساعتشو که کامل تو تونل بودیم و تونل هم که انقد هوا بده سردرد و حالت تهوع و همه چی میگیری حتی درحالیکه شیشه ها بالاست.. خلاصه این مشکلش یکم منو دلسرد کرد.. از طرفی خب واقعا هم نمیخواستم از شرکت برم فقط هیجانی تصمیم گرفته بودم.. چون شرکت خودمون هم بد نیست، راحته سختگیری توش نیست باهات همه جوره راه میان و آشنایم دیگه و حق آب و گل دارم اینجا.. ولی خب یه حقوق خیلی بالا به شرکت جدید گفتم، گفتم اگه قبول کردن که هیچی نکردن هم مهم نیست.. مدیره مشخص بود از من خوشش اومده و مصاحبم از ساعت 3ونیم تا 5 طول کشید و ازم خواست یه چیزی هم براش آماده کنم بفرستم و منم همون شب براش فرستادم انقد خوشش اومد گفت عالی بود و حتی من ذهنم به چیزایی که فرستادی نرسیده بود و از این حرفا..

حالا دیگه گفتم یه اشاره ای به مدیرعامل خارجی بکنم و بگم من دارم میرم بای بای :)) حتی اگه نرم چون تصمیم قطعی نگرفتم ولی بگم که در جریان باشه.. حالا مدیرعامل از این ور گفت نه نمیذارم بری!!!!!!!! گفتم ببین جات خالی من حتی مصاحبه هم رفتم جای دیگه واقعا تصمیمم جدیه :))) .. گفت نه نمیشه!!!

خلاصه با یکسری وعده وعید گولم زده فعلا

 

2.

پنج شنبه رفتم موهامو لایت کردم وای خیلی خوب شد.. ولی چقددددد متنفر شدم از این سالن... ببین خیلی معروفه و یکی از بهترین سالنهای تهرانه.. یه بازیگر هم اومد اونجا همه رفتن باهاش عکس گرفتن حالا من اصلا نمیدونستم کیه :)))))) محل ندادم من که والا... بعد اینجارو من پیج اینستاگرامشون هم فالو میکردم واقعا باورم شده بود که به قیمت پول حاضر به هرکاری نیستن و خیلی رضایت مشتری مهم تره.. خلاصه فقط واسه موهام رفتم ولی گولم زد که ابروهم انجام بدم، از اون مدلا که خیلی طبیعی ابرو رو پرتر میکنن منم گفتم باشه نمیدونم چرا!!!!! من ابروهام نازک و باریکه تقریبا.. بعد به دختره گفتم توروخدا غیرطبیعی درست نکنی ها، با تاکید فراوان گفتم من ابروی پهن موکتی دوس ندارم :))))) تاکید کردم دخترونهههههههههه باشه پهن نباشه، کادری نباشه، پررنگ نباشه.. دقیقا هم پهن کرد هم کادری هم پررنگ :((((( خلاصه دو روزه دارم گریه میکنم.. همونجا به یارو صاحب سالن هم گفتم راضی نیستم گفت نگران نباش سه چهار روز دیگه بهتر میشه هم نازکتر میشه هم کمرنگ تر!! حالا منتظرم اگه این هفته بهتر نشه برم سالنشون داد بیداد راه بندازم :(((( درکل ولی اگه بعداز یک ماه نرم ترمیم پاک میشه خودش و جاش هم نمیمونه چون تتو ابرو که نیست..

حالا این وسط اکستنشن مژه هم انجام دادم نمیدونم چرا!!!!! حالا من خودم مژه دارم یه متر!!! نمیدونم واقعا چرا خواستم امتحان کنم...حالا اون زیاد غیرطبیعی درنیاورد به حرفم گوش کرد ولی خب چشام شده کاسه خون دو روزه خوب هم نمیشه..قرمز قرمز...

ینی تو عمرم اینجوری به غلط کردن نیفتاده بودم :((((( .. به خدا هیچوقت تا این اندازه عاشق قیافه طبیعی خودم نبودم :(( انقد دلم برا قیافم تنگ شده :((( نمیدونم ملت چطور خوششون میاد.. الان شدم یک عدد داف ایرانی تیپیکال :((((( از همون دافا که اصلا از قیافه هاشون خوشم نمیاد..

اصلا قشنگ نیست اصلا... من صورت طبیعی خودمو میخوام :((( حالا مژه که دو سه هفته دیگه میریزه تموم میشه خوب میشه ولی خب ابرو یکم بیشتر طول میکشه... فکر کن چندین میلیون هزینه کردم که آخرشم از خودم بدم بیاد :(( چند روزه اصلا دوس ندارم برم جلو آینه.. نمیدونم فردا چطور برم شرکت.. میخوام هدبند بزنم :))))))))))))) دلم برا ابروهای نازک خودم تنگ شده :(((( این قیافه غیرطبیعی لذت موهای لایت خوشگلمو هم ازم گرفت :((((( واقعا نمیدونم چطور بعضیا میرن پروتز باسن و سینه و لیپوماتیک و این جراحی های سنگین رو انجام میدن!! من دوتا کار انجام دادم که اونم تا یه ماه دیگه ازبین میرن باز انقد گریه کردم و پشیمون شدم.. اون آدما چطور میتونن برن زیر تیغ همچون جراحی های سنگینی! واقعا برای انجامشون باید انگیزه ت به شدت بالا باشه وگرنه بعدش واقعا حالت بد میشه

 

ببین الان قیافه جدید من شاید بنظر خیلی ها عالی باشه حتی، ولی میخوام بگم واقعا غیرطبیعیه ولی ایرانیا از بس از این قیافه ها دیدن فکر میکنن قشنگه! و من چون اولین بار بود رو صورت شخص خودم پیاده شد این اعمال، فهمیدم چقد غیرطبیعیه!

ولی دوتا چیز بهم ثابت شد اینارو از من نصیحت بشنوید: 1. قیافه طبیعی خیلی خوبههههه :((((((( هیچ چیزی بیش از حد بهش بپردازی قشنگ نمیشه، چه عمل جراحی زیبایی، چه آرایش، هرچی.. همه چی باید یه حدی رو توش نگه داشت.. پولم حروم شد ولی خب تجربه بدی نبود فهمیدم چقد صورت خودمو بیشتر دوس دارم و تا آخر عمر سراغ این کارا نمیرم 2. تبلیغات واقعا جادوی عجیبیه، همه چی تو فضای مجازی ده برابر قشنگه.. من دیگه این بار بهترین و گرونترین سالن رفتم و برام درس عبرت شد دیگه گول نخورم.. واقعا فرق فاحشی بین جایی که زیاد گرون نیست با یه جایی که خیلی گرونه نیست.. واقعا نیست.. ازمن میشنوی نیست.. البته نمیگم بری جای درب داغون موهاتو عین سیم ظرفشویی خراب کنه، ولی میگم اطلاعات کسب کن که درحد معمول خوب باشه کافیه، گول نخور.. همین.. 

 

پ.ن 1: انقد حرف داشتم خودم نمیدونستم؟ :|

پ.ن 2: ایونت اپل رو دیدی یانه؟ :دی

 

 

بعدا نوشت: 

امروز بخاطر اینکه خیلی خوشگل شده بودم ازم ناهار گرفتن :||||||||| راستی ابروم یکم بهتر شده، ولی خودمم یکم کانسیلر زدم دور برشو که یکم از پهن بودن دربیاد.. دیگه به هدبند نیازی نشد خداروشکر :))) چشامم قرمزیش رفت.. درکل کسی تو شرکت بجز موهام متوجه چیز دیگه ای نشد خداروشکر

شاداب :)
۲۶ مهر ۹۹ ، ۱۸:۵۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸ نظر

1. بعضی روزا صبح، تو آسانسور ساختمون بوی عطر لانکوم میاد.. خلاصه یکی از همسایه ها لانکوم میزنه :)) خیلی دوسش دارم :(( .. همسایه رو نه، عطره رو:دی.. یه روز میخرمش :((

 

2. جدیدن علاقه ای به زدن ماسک (حتی الامکان) ندارم

 

3. چندوقت بود شلوار جینام بنظرم یکم میچسبید، کمراش هنوز همونجوری بود فقط پایینش یکم تنگ بود انگار.. مثلا شلوار مام استایلم قبلا گشاد بود.. فکر کردم شاید انداختم تو ماشین اینجوری شده.. تا اینکه اون روز یه سارافونی که خیلی وقت بود نپوشیده بودمش رو پوشیدم.. در کمال ناباوری دیدم که یکم میچسبه بهم!! درحالیکه قبلا توش حرکت میکردم این ور اون ور :)))) خیلی نگرانم :(((((( نمیخوام تغییر کنم.. این بدن الان بیشتر از 10 ساله که باهامه :((((( حتی 2-3 کیلو هم منو میترسونه :((((( من چطوری با این روحیه میخوام بعدها بچه دار هم بشم؟؟ احتمالا افسردگی میگیرم بعدش :((((

 

4. موهامو کوتاه کردم تا بالای شونه.. آرایشگره دلش نمیومد قیچی کنه هی میگفت مطمئنیییی؟ گفتم موهام خیلی زود بلند میشه نگران نباش :)) من اونو دلداری میدادم.. کوتاه کردم تا وسط گردن تقریبا، میشه گفت یک سوم پایین گردن.. میگن شبیه ناتالی پورتمن تو فیلم Léon: The Professional شدم.. یه چیزی در حد 15 ساله اینا :| ولی درکل همه معتقدن خیلی گوگولی شدم.. حالا میخوام یه ماه دیگه برم هایلایت کنم یکم از 15 سالگی فاصله بگیرم :)) فردا بچه دبیرستانیا میان سراغم چه وضعشه

 

5. رفته یه هدفون 14 میلیونی خریده.. آیا منطقیه یا قابلیت ناسزا داره؟؟ (آیکن اسپیچلس)

 

6. امروز صبح تو راه شرکت دیدم دم یه صرافی اوه چه صف طویلی از گوسفندان ایجاد شده :)

 

شاداب :)
۱۸ شهریور ۹۹ ، ۱۳:۱۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۵ نظر

الان دیدم پست اخرم مال 26 مرداده! فک کردم همین دو روز پیش پست گذاشتم

شنبه بانک سپه کار داشتم میخواستم چک صاحبخونه قبلیم رو نقد کنم بابت پول پیش خونه قبلیم، به خیال خودم یه ربعه میرم برمیگردم شرکت.. رفتم دیدم خیلیم شلوغ نبود، شاید کلا 10 نفر جلو من بود.. ولی باورت میشه قششششنگ 2 ساعت معطل شدم؟؟؟؟؟ 

تاحالا بانک این مدلی ندیده بودم.. فکر کنم بانکای دولتی اینجوری باشن.. 6 تا باجه بود ولی 2 تاش فقط کار میکردن بقیه رفته بودن صبونه مرگ کنن.. سه نفر هم اون عقب تر رو اشغال کرده بودن با میزای گنده به عنوان پشتیبان..یکیشون رو زیرنظر گرفتم باورکن لاکپشت بیشتر از اون تحرک داشت! یه برگه دستش گرفته بود و با اون یکی دستش رو کیبورد هر یک دقیقه یه دونه ضربه میزد.. خلاصه یه مشت بی مصرف دور هم جمع بودن

یکساعت نشستم دیدم هر بیست دیقه حتی یه شماره هم جلو نمیره.. رفتم به یه زنه که پشت باجه نشسته بود ولی باجه اش تعطیل بود گفتم تاکی باید بشینیم؟ اینجوری پیش بره تا ظهرم نوبتم نمیشه.. زنه حتی نگاهم هم نکرد! سرشو اصلا بالا نیاورد، گفت دیگه اینجوریه!!!!!!!!!!!!!! دوس داشتم یه مشت بزنم تو صورتش

بعد دیگه مجبور بودم منتظر بمونم.. بقیه آدمایی هم که تو نوبت بودن گفتن آره و فلان.. گفتم خب شمام ساکت نشستین هیشکی براش مهم نیست، شمام باید بگین!! ولی هیچی نگفتن (باتشکر).. بعد توهمین گیر و دار دیدم یه زن تقریبا مسن اومد تو بانک و دیدم که نوبت گرفت.. بعد خیلی راحت پاشد رفت دم باجه کارشو بکنه!!!!!!! پاشدم رفتم مچشو گرفتم :)) گفتم شماهمین الان اومدین خانم.. گفت نه من نوبت دارم.. گفتم میشه نوبتتونو نشونم بدین شمارشو ببینم؟؟؟؟ ترسید دستشو مشت کرد گفت نه.. منم دیگه سلیطه بازی درآوردم :دی بلند به همه کارکنان بانک گفتم کار من قبل از این خانوم باید انجام شه.. والا بخدا الکی الکی نزدیک بود نصف روز مرخصی بخورم.. دیگه وایسادم همونجا نذاشتم.. دیگه دیدن من اینجوری کردم شماره هارو تندتند میخوند بانک :)) و اینکه بقیه مشتری ها هم شروع کردن به اعتراض و خلاصه، یه مرده هم از اون ور گفت یعنی چی ارباب رجوع که گوساله نیست و فلان :)))))))) میخواستم بگم عسیسم حالا بیا و مارو گوساله ننام (ننام مخالف نامیدن :دی)

کلا همیشه همینجوریه، چه جمع دوستا چه بیرون هرجا، همه میشینن ببینن من چی میگم چیکار میکنم بعد پشت من راه میفتن همون غلطو میکنن.. رهبریم خوبه :دی

بعد همونجور که دم باجه نگهبانی میدادم:دی یه نوبت خوندن بعد یه آقاهه اومد.. گفتم نوبت شماست؟؟ گفت بله.. به کارمنده گفتم شما باید شماره هارم چک کنید اینجوری که نمیشه.. دیگه کارمنده از مرده خواست شمارشو نشون بده.. مرده گفت بخدا نوبت داشتم رفتم تا دم ماشین فک کنم از جیبم افتاده.. کارمنده گفت نه ایشون (منظورش من بودم :دی) قبول نمیکنن، شما برید اتاق رئیس بگید شمارتون رو گم کردید ببینید چی میگن.. مرده رو فرستاد اتاق رئیس بابت نوبت :دی .. دیگه رفت بعداز پنج دیقه اومد مث که رئیسم تایید نکرده بود :))) کارمنده گفت مگه اینکه این خانوم رضایت بده :دی دیگه دیدم مرده خیلی miserable شده بود و حالتاش یکم بوی صداقت میداد گفتم باشه اشکال نداره.. بقیه ارباب رجوع ها هم که هویج :)) کلا همه کارارو من داشتم میکردم برای هموار شدن راه

بعد آخرش دیگه چندتا مرد و زن بهم گفتن کار خوبی کردی که ایستادگی کردی برا حقت.. گفتم خواهش میکنم بی زحمت شمام هویج نباشید پس انقد :)) (اینو تو دلم گفتم)

دیگه اینم از داستان ما.. وقتی سیستم Lifetime-job به کارکنانش میده خود به خود اون کارکنان دیگه نه تلاشی برا بهتر شدن خودشون میکنن و نه برای سازمان.. نتیجه اش میشه یه مشت کارمند بی تربیت تنبل مفت خور!

 

شاداب :)
۰۵ شهریور ۹۹ ، ۱۲:۳۰ موافقین ۱ مخالفین ۱ ۷ نظر

راست میگن که انسان فراموشکاره..

مثلا من مدتها بود بی پول نشده بودم تا الان که دم جابجاییه یکم دستم خالی شده، الان تازه داره یادم میاد حس یه روزایی رو که پول نداشتم.. یادم اومد چقد این مدت بی دغدغه خرج کردم، ولی الان مجبور به حساب کتاب شدم و حداقل تواین برهه زمانی باید برنامه پولی داشته باشم.. میدونم در آینده پولدار میشم.. پولدار شدن هیچوقت آرزوم و هدفم تو زندگی نبوده، ولی کاملا ایمان دارم که یه روزی میرسه که خیلی پولدارم.. ولی میترسم دیگه این روزارو یادم نیاد و حس و حال شو نتونم به یاد بیارم.. بی پولی خوش طعم نیست ها، ولی آدم با یکم(فقط یکم) محدودیت بیشتر میتونه مفید عمل کنه، اون موقع وقتی پول دستت میاد خیلی میچسبه خیلی بیشتر قدرشو میدونی (البته نظرم درمورد آدمای خسیس هنوزم همون قبلیه).. همه اینارو میدونم که مثلا چه میدونم گریه کردن تو بنز خیلی بهتر از گریه کردن تو خیابونه و از این حرفا.. میدونم این دوره پول بیشتر از هر موقع دیگه ای مهم شده و نقش پررنگی تو زندگی همه مون پیدا کرده..

ولی من، شخصا روزی که خیلی پولدار شم، میدونم برام آنچنان لذتی نداره.. من از اون آدما نیستم که تمام زندگیشون تو پول خلاصه میشه.. ببین خیلی دوس دارم ها پول و زندگی راحت و داشتن بهترین چیزارو.. ولی هی تصور میکنم که مثلا فلان کیف چند هزار دلاری گوچی رو هم یه روزی دستم میگیرم و میدونم میگیرم (بدم میاد ملت میرن فیک میخرن.. ترجیح میدم یه کیف 800 هزارتومنی با کیفیت ولی بدون برند دستم بگیرم تا اینکه برم یه کیف 800 هزاری مثثثثلا گوچی ولی فیک و به اسم های کوالیتی دستم بگیرم، خیلی خزه بنظرم.. من برند زیاد نمیخرم ولی وقتی هم میخرم حتما اصلشو میخرم، مثلا کیف نمیتونم برند بخرم درحال حاضر تقریبا غیر ممکنه، ولی کفش و جوراب و شلوار و کوله پشتی میشه خرید)، آره داشتم میگفتم، کیف چند هزار دلاری گوچی رو هم یه روزی دستم میگیرم، بهترین ماشینو سوار میشم، به کشورایی مسافرت میکنم که شاید فکرشو نمیکردم، نمیدونم چرا تهشو که نگاه میکنم خوشحال نیستم اونجوری که باید.. خوشحال هستم ها، بالاخره بی پولی خوشحالی نداره، ولی احساس میکنم میبینم خوشحالیم بابت پولداری نیست مثلا بابت یه چیز دیگه است، ولی اون چیه؟؟.. انگار تمام اون لحظات پولداری رو قبلا (شاید به قول بعضیا زندگی قبلیم) زندگی کردم و طعمشو میشناسم، انگار یه روزی، یه جایی، همه شو داشتم..

بخاطرهمین باخودم میگم خب بعدش چی؟ یه چیز دیگه ای هم باید باشه که منو به این دنیا وصل کنه، یه چیزی که در کنار پول آرامش قلبی هم بهم بده..

یعنی اون چی میتونه باشه؟؟؟

 

شاداب :)
۲۰ مرداد ۹۹ ، ۱۳:۳۵ موافقین ۱ مخالفین ۱ ۱۰ نظر