ماراتن تا موفقیت

ماراتن تا موفقیت

اگه بگن کدوم فیلم یا کتاب درواقع داستان زندگی تو هست میگم کتاب "تیزهوش" از هرمان هسه.
البته این کتاب شرح زندگی گذشته من هست که ازش عبور کردم.

بایگانی

آخرین مطالب

۷۷ مطلب با موضوع «انتقاد دارم!» ثبت شده است

1. آیا میخواهید بدانید:

مرحوم پرفسور حکاک که بود و چه کرد؟؟

از کی مرکز تحقیقات مخابرات پروژه ها را out source کرد؟؟ از کی float شدن؟؟

چطوری می شود با concurrent engineering مشکل خروجی ناقصمان را حل کنیم؟؟

وزیر وقت هزار سال(!) پیش با گفتن این جمله چه هدفی را دنبال میکرد: " گوشی بسازید که مدارش اندازه این میز(!) باشد ولی خواهشا و عاجزا فقط کار کند" ؟؟

این جمله از کیست: "قرار نیست کارمندان همیشه برنج بخورند و طلا انبار بکنند!!" ؟؟؟

آیا می دانستید با open شدنه مرکز تحقیقات مخابرات کارهایی مانند دانلود فیلم(!!!) کم شد؟؟؟ نه واقعا میدانستید؟؟

بله عزیزان... با نشستن سرکلاسهای دکتر فی شما به جواب سوالات خود دست می یابید!!!!!

و کلاس ساعت 8 الی 9:30 عملا به 8 الی 10:30 تبدیل میشود.. شخصا با این مسئله مشکلی ندارم .. ولی خوب گشنمون میشه!!!



2. جاروبرقی رو بدون هماهنگی قبلی دادم به دختره ااتاق بغلی.. بعد دختری که تو سرپرستیه ساختمون ماست اومده در اتاق میگه "واقعا که!!! من به شما اعتماد کرده بودم!!!" ... حالا جاروبرقیه مورد نظر ینی ممکنه توسط دختره اتاق بغلی مثلا دزدیده شه؟؟ یا مثلا قطعات گرانبهاش که با چسب نواری(!) یا همون نوار چسب(!) از 63 ناحیه به هم وصل شده دچار آسیب میشن خدایی نکرده؟؟ خلاصه هنوز که هنوزه متوجه نشدم بابت چی متاسف شد :))



3. اگر میخواهید بدانید کشوری توسعه می یابد یا نه، نیازی نیست سراغ فناوری، کارخانه و ابزاری که استفاده میکند بروید، اینها را میتوان به راحتی خرید یا دزدید یا کپی کرد...

برای دیدن توسعه بروید در دبستان ها و پیش دبستانی ها ببینید آنجا چگونه بچه ها را آموزش میدهند.. مهم نیست چه چیزی آموزش میدهند بلکه ببینید چگونه آموزش می دهند.. اگر کودکان را پرسشگر، خلاق، صبور، نظم پذیر، خطرپذیر، دارای روحیه گفتگو و تعامل و نیز دارای روحیه مشارکت جمعی و همکاری بار می آورند، همان انسان ها و شخصیت هایی خواهند شد که می توانند توسعه ایجاد کنند..

داگلاس نورث برنده جایزه نوبل اقتصاد



4. امروزم تا یه مسیری رو پیاده قدم زدم اومدم.. نظرم چیه دیگه پیاده قدم نزنم نیام؟؟  مثل اینکه هیچ وقت قرار نیست اون مسائل برام عادی بشه!! البته بهتر که عادی نشه.. لااقل اینجوری هنوزم به خودم میتونم امیدوار باشم که عوض نشدم..






+ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ

و زندگانی دنیا چیزی جز بازیچه و سرگرمی نیست...


شاداب :)
۱۶ اسفند ۹۴ ، ۲۲:۱۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳ نظر

1. هیچوقت این دخترایی که تو خوابگاه یهو با یه کوله باری از ظرف نشسته وارد آشپزخونه میشن رو درک نکردم!!!! .. درحد چقد بگم؟؟ مثلا میذارن تو این جعبه های میوه هستش؟ از اوناااا... فک کنننننن...میذارن همشون کثیف شه بعد یهو میارن میشورن!!!!!!!!! فک کنم ماهی یه بار ظرف میشورن :))))))))))))))


2. ال اومده بهم میگه چندتا فیلم خوب بهم بده... میگم عسیسم بگو از چیا خوشت میاد سلیقه فیلمی ت دستم بیاد.. میگه مثلا gone girl رو دوس نداشتم الکی ازش تعریف میکنن!!!!!... من:  .. فینچر: ... میگم اصلا دیدی فیلم رو؟؟ میگه آره ولی زدم جلو .. دوباره من:   دوباره فینچر:

میگم her هم خوبه بهت بدم؟؟ میگه درباره چیه؟؟ یکم واسش توضیح میدم.. میگه این فیلما که انقد بی معنی(!) هستن چرا انقد جایزه میگیرن؟؟؟ و همچنان من:  

میگم interstellar رو دیگه بدم دیگههه... میگه چی هست؟؟ یکم توضیح میدم میگه نه دوس ندارم .. من: .. نولان:

درنهایت خودش لیست فیلمامو میبینه.. میگه ااااااا.... the wolf of wall street رو داری.. برام بریز..نیم ساعت بعد میبینم داره لپ تاپشو خاموش میکنه.. میگم دیدی فیلمو؟؟!!!! میگه آره بدک نبود.. با یه لبخند تلخ و ناامیدانهبهش میگم: ولی همشو زدی جلو نه؟؟؟؟؟؟؟؟ میگه آره یه قسمتاییش مربوط به بورس بود متوجه نمیشدم میزدم جلو!!!!!!!! استدلالش منو نابود کرد... میگم خوب از چه فیلمی خیلی خوشت اومده؟؟ میگه اسپایدرمن .. و من متوجه شدم تا اون لحظه در چه جهل و گمراهی آشکاری به سر میبردم

حالا اینها به کنار... دوست صه اومده بوداتاقمون..میگفت یه سریالی بهت معرفی میکنم ببینی عالیه عاااالی... میگم دوست گرام(!) سریال پیشنهاد نده!!! فقط فیلم بگو! بنده جنبه سریال شروع کردن ندارم، یهو دیدی روزی 4 قسمت باهم دیدم از کارو زندگی هم افتادم، کما اینکه همین الانش کلی سریاله ندیده دارم که از ترس بی جنبگی هنوز شروعشون نکردم... برگشته میگه نههه این خیلی خوبه حالا سرچش کن.. از او اصرار از من انکار.. سرانجام دیدم قصد پیاده شدن از مرکب شیطان رو نداره پس برای راحتی سر کچلم سریال موردنظر را سرچ میکنم.. و همینکه با تیتر "سریال کره ای فلان" مواجه میشوم تا مرز سکته پیش میروم... آخر یکی نیست بگوید زن/دختر حسابی چه فکری باخودت کرده ای؟؟ سریال کره ای؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خلاصه درنهایت دچار یاس فلسفی گشتم...

درضمن اصلا از آدمایی که نمیتونن فیلم ببینن خوشم نمیاد



3. دیشب نشستم فیلم های

warrior, imitation game, the name of the rose, cinema paradiso, 

رو به توصیه دوستان دانلود کردم... و تصمیم دارم سر فرصت ببینمشون.. چقد خوبه آدم دلخوشی داشته باشه :))) مثلا من الان دلم خوشه!!!!! کلی فیلمه ندیده دارم و وقتی به این فکرمیکنم که وقت بیکاریم میتونم ببینمشون با یادآوری این صحنه قند تو دلم آب میشه :)) یه لیستم الان "رز" بهم داد یادم باشه سرفرصت دانلود کنم :))) میتونم به سلیقه رز اعتماد کنم.. ایناها

black mass, the revenant, the martian, the walk, burnt اینا مال 2015 هستن

leviathan, in the mood for love, i origins, wild tales ... اینارو هم دانلود کنم ..

و البته دیشب دنبال یه فیلم میگشتم که اشکمو دربیاره.. خودآزاری هم ندارم :)))).. فک میکردم the fault in our stars بتونه اینکارو بکنه اونهمه الکی ازش تعریف میکردن چی بود! متاسفانه از فیلمای تین ایجری ابدا خوشم نمیاد، و چه بسا با قیافه پسره هم اصلا نتونستم ارتباط برقرار کنم!!!! خیلی کلیشه بود ،اصلا جالب و تاثیرگذار نبود .. love story رو میدیدم سنگین تر بود.. همچنین تو تمام طول فیلم حس میکردم دارن فیلم بازی میکنن:)) حالا اینکه واقعا دارن فیلم بازی میکنن چیزیو ثابت نمیکنه درواقع دلیل نمیشه که من متوجه این موضوع بشم!!

یادم باشه درمورد wild strawberries برگمان هم یه چیزی بنویسم بعدا... خوب دیگه بسه :))



+ درحالت کلی اگر از اون القای فرهنگ آمریکایی فرهنگ مصرف گرایی و چیزای دیگشون بگذریم! که صدالبته تو کشورهایی مثل ما خوبم جواب گرفتن بابتش! نکات مثبت و خوبی هم توشون هست! کلی عرض کردم نظرم رو راجع به فیلم! تخصص ندارم تو این زمینه..


شاداب :)
۱۰ اسفند ۹۴ ، ۱۹:۱۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ نظر

1. امروز تو حیاط دکتر پن رو دیدم که داره با دکتر "نص" صحبت میکنه ..بیشتر از 100 متر فک کنم فاصله داشتیم جوری که صدا شنیده نمیشد .. یهو دیدم دکتر پن از همون دور دستشو تو هوا یه نشانه سلام چندبار تکون داد و یه لبخند گنده زد.. با من بود!!!! منم آروم دستمو به نشانه سلام بالا آوردم و همزمان دور و برم و پشت سرم رو نگاه کردم ببینم شاید دکتر به کسی دیگه داره سلام میکنه!!! ولی تو حیاط پرنده پر نمیزد!!! لزومی نداشت از اون فاصله سلام کنه!! تازه اون واسه سلام پیشقدم شه! دکتر پنی که خیلی جدیه اینجوری صمیمیت نشون داد و همین کافی بود تا حالمو بهتر کنه.


2. "ال" هم اتاقیمه.. خیلی دختر خوبیه و دوسش دارم.. ال شمالیه و یه دوستی داره به نام "شی" که از دوران دبیرستان باهم بودن.. خوب چی؟ هیچی :)) شی امیدواره تا بلکه با یه پسر پولدار ازدواج کنه!!! خوب تا اینجاش به من ارتباطی نداره :))) البته کلا هیچ جاش به من ارتباطی نداره :))) شی با یه پسری آشنا شد که به قول خودش پولداره! ولی پسره انگار تو زرد از آب دراومده.. شی با اینحال بازم حاضر نیست بیخیاله پسره بشه!!!!! شی هر روز داره گریه میکنه و به ال هم اتاقیم میگه که بیا پیشم دلم گرفته و اینها, ال هم دوس نداره زیاد بره پیشش چون باباش زیاد راضی نیست باهم ارتباط داشته باشن... شی هدف و زندگیشو به چیز پوچی وابسته کرده واسه همین تو ذوقش خورده!

الان سوال اینه: بعضی دخترا و حتی پسرا رو چه حسابی معیاراشونو انتخاب میکنن؟؟ پسر پولدار میخوای چیکار باباجان؟؟ به فکر یه آدم درست حسابی باش, یه آدمی که آدم باشه خانواده دار باشه مسئولیت پذیر باشه سطح فکرش بالا باشه !!...  پولدار باشه و خوشگذرون مثلا خیلی خوبه؟؟؟!!!  من به هیچ عنوان نمیگم ملاک ها باهم درتضادن! نه ...ملاکای بقیه برامن مهم نیست.. فقط بده که آدمهارو "صرفا" با یه سری برچسب ارزش گذاری کنیم: پسر پولدار, دختر خوشگل, فلانیه دکتر, و الی آخر... پس این وسط شعور و شخصیت و طرز فکر و خیلی چیزای دیگه چی میشه؟؟ این اصلا خوب نیست که کمبودهای خونه پدری رو تو خونه شوهر جستجو کنی! خودت, خودت رو بالا بکش! عزت نفس داشته باش! بیاییم از بقیه طلبکار نباشیم!


3. امروز 3تا کتاب از منابع کنکور دکتری رو از کتابخونه دانشکده گرفتم! بقیه کتابای کنکور هم همشون جزو کتب مرجع بودن و باید یه برنامه بذارم روزایی که تایم خالی دانشکده هستم برم کتابخونه بخونمشون.. کنکور دکتری 1 سال و نیم دیگست و من هم اپلای ام مشخص نیست ولی گفتم ضرر نداره واسه اطلاعات خودمم بخونم چیزی ازم کم نمیشه.. میدونم من درست نمیشم!!!

این عکسم مربوط به کامپیوترای کتابخونست و اون کاغذ رو هم از تو اون سبد سمت راست برداشتم .. اون سبد توش کاغذه تا بتونی کد کتابایی که سرچ میکنی رو بنویسی



+ هم اتاقیم "ام" با خجالت اومده میگه اشکالی نداره من و "ن" تو اتاق برقصیم؟؟؟ مزاحمت نمیشیم؟؟ میگم نه عزیزم چه اشکالی داره؟؟ بعد بنده خداها هندزفری گذاشتن تو گوششون دارن میرقصن :)))))))))))))))) عاشق این هم اتاقیامم :))))


شاداب :)
۲۰ بهمن ۹۴ ، ۱۷:۴۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۶ نظر

مامان بابا خوابن... من تنها تو آشپزخونه نشستم و لیوان چایی روبرومه و دوتا دستامو به موازات لیوان روی میز گذاشتم و به روبرو خیره شدم.. آرامش عجیبی دارم درحالیکه فردا بیلیط دارم و باید برگردم...

دورتر:

دارم به این فکرمیکنم که پدربزرگ مادریم اون سالها که تهران درس میخوند اگه هرگز برنمیگشت الان مامان من و بالطبع من وجود داشتم؟؟ اگه وجود داشتم الان مجبور نبودم بیلیط بگیرم و دور شم نه؟؟

نزدیکتر:

1. اگه پدرم وقتی خلبانی قبول شد و هنوز مجرد بود میرفت تهران و این رشته رو میخوند ممکن بود آیا هرگز با مادرم آشنا بشه؟؟ و بالطبع من وجود داشته باشم؟؟؟

2. اگه پدرم اون وقتی که دانشجو بود و با مامانم هم ازدواج کرده بود و من هم 1 سالم بود بعداز اتمام درسش هرگز برنمیگشتیم الان من بازم درحال بیلیط گرفتن بودم یانه؟؟

بعدتر:

من...

1. دکترامو همین ایران بخونم و همین جا هم به شغلی شرافتمندانه (!) مشغول بشوم و بقول دکتر پن ایران نعمت واسه ماها فراوونه! پول ریخته تواین کشور (پربیراه هم نمیگه البته هاااا بعدا یه پست جداگانه توضیحشو میدم) و همین جا هم ازدواج بکنم و بچه هامو(!) بزرگ بکنم!!!

2. بدون اینکه ازدواج کنم خارج شم و برم دکترامو اون ور بخونم و بعداز اتمام درس اون ور موندگار شم و حالا یا ازدواجی هم بکنم یا نکنم اونش دیگه مشخص نمیکنه!

3. بدون اینکه ازدواج بکنم پاشم برم دکترامو اون ور بخونم ولی بعداز درسم برگردم ایران و بعد ازدواج بکنم.

4. ازدواج بکنم و همراه با همسر پاشم برم خارج! و بعداز اتمام درسم هم موندگار بشیم..

5. ازدواج بکنم و همراه با همسر پاشم برم خارج! ولی بعداز اتمام درس و چندسال کار و زندگی اون ور دوباره به آغوش میهن برگردیم!

میبینی؟؟؟ زندگی خیلی پیچیده است و پر از اما و اگر و احتمالاته... نمیدونی یه تصمیم تو چه پیامدهایی ممکنه داشته باشه و چطور زندگیت رو تحت شعاع قرار میدن و چه مسیرهایی رو برای همیشه و سالیان دور تغییر خواهد داد.. بچه من هم بعدها چطوری به این احتمالات نگاه مبکنه؟!! من نمیخوام فقط درست تصمیم بگیرم، بلکه میخوام تصمیم درستی بگیرم!

+دوستان عزیزی که کامنت خصوصی همراه با سوال و بدون آدرس میذارید؟! من اینجوری نمیتونم جواب بدم و شرمنده میشم!! فعلا علی الحساب این پست رو نوشتم بعدتر مفصل تر مینویسم... خوب؟!!!!


شاداب :)
۱۶ بهمن ۹۴ ، ۰۲:۳۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۶ نظر

رفتم تو سایت برا تمدید خوابگاه... همون اتاق قبلیم میمونم.. ولی خداروشکر اون هم اتاقی پرحرفم بود؟ اون احتمال خیلی زیاد اتاقشو جابجا میکنه..  این خانوم پرحرف با یکی از بچه های اتاق خیلی صمیمی بود.. دراین حد که باهم شام درست میکردن میخوردن..  سر یه جریانی باهاش دعواش شد :)))) کلا این هم اتاقی پرحرف ما ید طولایی در دعوا و مشاجره و بحث با افراد داشت :))) و کسی ام که باهمه بحثش میشه قطع به یقین ایراد از خودشه... خلاصه دعواش شد الانم جمع کرده بره :))) خداکنه پشیمون نشه.. من از همین تریبون از هم اتاقیم تشکر میکنم که تسهیلات جابجایی این دوستمون رو فراهم کرد :))))

الان تو سایت دارم اتاقارو میبینم اسم همه بچه هارو نشون میده و رشته هاشونو.. خیلی جالبه.. نشستم دارم رشته های مردم رو میخونم :)))


مهندسی برق مخابرات شبکه... جلوش اسم دوستمو میبینم که اتاق 200 و خورده ای زندگانی میکنه :))))))


انرژی معماری - مدیریت پروژه مهندسی نفت و گاز - مهندسی پزشکی بیومواد - حقوق جزا و جرم شناسی - مهندسی مکانیک تبدیل انرژی - علوم و فناوری نانو نانو شیمی - مطالعات آمریکای لاتین - مطالعات شبه قاره هند - مهندسی کامپیوتر معماری کامپیوتر - هواشناسی - مهندسی مواد شناسایی و انتخاب مواد مهندسی - مدیریت کسب و کار MBA سازمان های پروژه محور - مهندسی اکتشاف نفت - مهندسی عمران مهندسی زلزله


حالا اینارو داشته باش :)) مسخره نمیکنمااا..فقط بنظرم بامزه و جدید بودن :))

زبانشناسی رایانشی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ علم اطلاعات و دانش شناسی(مدیریت اطلاعات) ؟؟؟؟ تاریخ مطالعات قفقاز و آسیای مرکزی؟؟؟ رفتار حرکتی رشد حرکتی؟؟؟؟؟ مدیریت در سوانح طبیعی؟؟؟؟ علم سنجی؟؟؟؟؟؟؟؟ برنامه ریزی آمایش سرزمین؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بانکداری اسلامی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

این مورد آخر رو مگه داریم اصلا همچین چیزی؟ :)))))  :دی


چه رشته هایی هست و ما خبر نداشتیم.. مثلا فک کن ازت بپرسن

-رشتت چیه؟؟

-برنامه ریزی آمایش سرزمین میخونم :))

-چی؟؟؟

- هیچی برنامه ریزی آمایش سرزمین

-آهان

:))


بنظرمن هواشناسی جذابه..


این حجم از رشته های مختلف آدم رو به فکر فرو میبره...تازه من فقط یه کوچولوشو نوشتم.. ولی چرا اونجوری که "باید" کاری نمیتونیم بکنیم؟؟؟ چرا مقالات و پایان نامه ها باید گوشه کتابخونه ها خاک بخورن؟؟ چرا فقط میاییم یه تحلیل آماری سرسری انجام میدیم و تموم میشه میره پی کارش؟؟ پس کی قراره از اینا استفاده بشه؟؟؟؟ هووم؟؟


شاداب :)
۰۹ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۴۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸ نظر

حس پست مفصل همراه با فکر کردن نیس.. یه سری حرف بزنم و برم

1. جدیدن دخترا خیلی بی ادب شدن.. اصلا دوس ندارم... فحش دادن یا استفاده از کلمات رکیک تو حرفا انگار خیلی عادی شده... عفت کلام واسه یه دختر خیلی مهمه خیلی... مثلا بعضی گروها میبینی دختره یه جوک بشدت رکیک فرستاده درحالیکه کلی پسر هم حضور دارن!!! آدم آب میشه!.. اصلا از این جمعا خوشم نمیاد... بذار هرچی میخوان منو امثال منو صدا کنن

2. نمیتونم بالارفتن سن بابا مامانمو ببینم خیلی درد داره خیلی... هر روز شاهد تغییرشون باشی سخته اصلا بغض میکنم...

3. من اصلا اشتباهی ایران به دنیا اومدم :)))))))) از تعارف متنفرم. دوس دارم راحت باشم.. امیدوارم با بی ادبی اشتباه گرفته نشه نه.. فقط دوس دارم یکم واقعی تر برخورد کنیم..

از قیافه های تکراری دخترامون خسته شدم... معیارای زیبایی مون چرا انقد تنزل کردن؟؟؟ باور کن منم یه دختر امروزی ام که به خودم میرسم و خیلی چیزا برام مهمه ولی از تکرار فراری ام... این روزا همه تکرار شدن..

* این پست نیازمند حرفای مفصل تریه که متاسفانه فعلا تمرکز ندارم بعدا کامل تر "نظرم" رو مینویسم


شاداب :)
۲۲ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۴۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۶ نظر

                                                                  

                              

همین اول بگم عشق اینجا ایهام دارد، دنبال جنگولک بازی نباش :D

تو اینستگرام یه پیج دیدم تازگیا یه بوتیک که مانتوهای خیلی خوشگلی داره ولی کاملا مشخصه گرونن از دیزاین بوتیک گرفته تا خود مدل های casual و ready to wear اش :)))) .. امروز داشتم مانتوهاشو میدیدم از یکیش که خوشم اومده بود به مامانم گفتم مامان این بنظرت چطوره؟ بگیرمش؟ گفت این چیه؟؟ اصلنم خوشگل نیست.. خلاصه با خاک یکسانم کرد!!! ولی بعدا حتما یه سر به بوتیکش میزنم (آیکن خنده شیطانی) ..

چند شب پیش فیلم ساخته شده بر اساس زندگی استیو جابز رو دیدم.. فیلم قشنگی بود ..

ولی بنظرم یکم آدم نامردی بوده لاقل برای مدتی!... اینکه ایده اولیه ش دزدی بود (هرچندنمیشه منکر ذهن خلاق و تواناییش تو متقاعد کردن آدما شد) اینکه غرور گرفتش اینکه برای رسیدن به هدفش همه رو قربانی کرد دوست ، فرزند و به اصطلاح همسر!

اون تیکه ای که واز برمیگرده بهش میگه : تو خیلی عوض شدی استیو... استیو میگه: بزرگ شدم... واز جواب میده : نه ، بزرگ نشدی.... جمله اش جای فکر کردن داشت..

برای موفق شدن باید تو یه مقطع زمانی و حداقل "برای مدتی" ، قید همه رو زد .. و تمام انرژی و فکرتو بذاری روی هدف یا ایده و کارت.. از حواشی دوری کنی و یه سری چیزارو به فراخور اهمیت هدفت به خودت تحریم کنی. استیو همین کارو کرد و این قابل تحسین بود ... اوایل فیلم با جرقه هایی که تو ذهنش زده میشه بیننده هم تلنگر میخوره، جسارتش به هر آدم ماجراجویی انرژی میده... ولی استیو زیاده روی میکنه تاجاییکه همه آدمای زندگیشو از دست میده... تنها میشه و درست بعد از اون، پروژه مکینتاش هم باشکست روبرو میشه و هیئت مدیره رای به لغو قدرت و عناوین استیو میدن.. استیو رها میکنه اپل رو ... اینجا اشتباهات گذشته شو جبران میکنه... برمیگرده پیش دخترش و whatever....

یه چیز دیگم این بود که فهمیدم ما ایرانی ها چقد شخصی به قضایا نگاه میکنیم... اونجاییکه مایک ورای دوستی با استیو به اسکالی رای میده، کاری به درست بودن یانبودن فکرش نداریم، اینکه تواون لحظه کاری که فک میکرد درسته رو انجام داد... گرچه بعدا مشخص شد اسکالی زیادهم شایسته نبود ولی اون وقفه برای استیو لازم بود و چه خوب رقم زد آینده رو...

اینجا یه چیزی برامن خودنمایی میکنه... ببین توی تکنیک خواب بر روی مسئله شما باید برای مدتی از اون مسئله تون دور بشید.. مثلا وقتی داشتم برا کنکور میخوندم یادمه یه سوالی بشدت ذهنم رو مشغول کرده بود و هرچقد راه حل های مختلف رو امتحان میکردم به جواب نمیرسیدم درعین حال نمیخواستم از سوال بگذرم یا به جوابش نگاه کنم... حسابی کلافه شده بودم تا اینکه خسته شدم و ولش کردم... به مدت 2 روز کتابامو همه رو بستم گذاشتم کنار... نمیتونستم چیزدیگه ای بخونم..تو اون 2 روز به هیچ وجه به سوال فکر نکردم.. تا اینکه یه شب باخانواده نشسته بودم میوه میخوردم به یکباره یه جرقه تو ذهنم خورد، بدون اغراق میگم همه جا روشن شد عین روز عین روز... به قدری خوشحال شدم سریع پریدم تو اتاقم و شروع کردم به حل مسئله تا اینکه به جواب رسیدم... ازخوشحالی جیغ زدم!.. شاید اونقدراهم مهم نباشه چون بالاخره کشف یا اختراعی رخ نداده بود :)))) ولی برای من مهم بود به اون حسی که دنبالش بودم رسیدم... حس آرامش

حالا اینجا شاید این تکنیک زیاد قابل قیاس با شرایط بعد از شکست استیو نباشه، ولی چرا، یجورایی شبیه هست... خواب به روی مسئله براش اتفاق افتاد...

دوباره شروع کرد ولی اینبار بهتر، شاید اگه شکست نمیخورد شاید اگه به اصطلاح خواب به روی مسئله براش اتفاق نمی افتاد اونقدرا موفق نمی شد .. ولی موفق شد... و تا پایان عمر 56 ساله کوتاهش موفق موند....

مهم نیس چقد عمر میکنیم مهم اینه که تاوقتی زنده ایم چه کارایی بکنیم... لااقل واسه من یکی که صرف 100سال عمر کردن جذاب نیست.. باید بری دنبالش و همه تلاشتو بکنی که توش موفق باشی..

نکته اینجاست: چند درصد آدما عشقشون رو کشف میکنن و میرن دنبالش؟؟؟؟


شاداب :)
۱۸ تیر ۹۴ ، ۱۷:۰۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ نظر