زندگی شاید آن لبخندیست که دریغش کردیم...
مامان بابا خوابن... من تنها تو آشپزخونه نشستم و لیوان چایی روبرومه و دوتا دستامو به موازات لیوان روی میز گذاشتم و به روبرو خیره شدم.. آرامش عجیبی دارم درحالیکه فردا بیلیط دارم و باید برگردم...
دورتر:
دارم به این فکرمیکنم که پدربزرگ مادریم اون سالها که تهران درس میخوند اگه هرگز برنمیگشت الان مامان من و بالطبع من وجود داشتم؟؟ اگه وجود داشتم الان مجبور نبودم بیلیط بگیرم و دور شم نه؟؟
نزدیکتر:
1. اگه پدرم وقتی خلبانی قبول شد و هنوز مجرد بود میرفت تهران و این رشته رو میخوند ممکن بود آیا هرگز با مادرم آشنا بشه؟؟ و بالطبع من وجود داشته باشم؟؟؟
2. اگه پدرم اون وقتی که دانشجو بود و با مامانم هم ازدواج کرده بود و من هم 1 سالم بود بعداز اتمام درسش هرگز برنمیگشتیم الان من بازم درحال بیلیط گرفتن بودم یانه؟؟
بعدتر:
من...
1. دکترامو همین ایران بخونم و همین جا هم به شغلی شرافتمندانه (!) مشغول بشوم و بقول دکتر پن ایران نعمت واسه ماها فراوونه! پول ریخته تواین کشور (پربیراه هم نمیگه البته هاااا بعدا یه پست جداگانه توضیحشو میدم) و همین جا هم ازدواج بکنم و بچه هامو(!) بزرگ بکنم!!!
2. بدون اینکه ازدواج کنم خارج شم و برم دکترامو اون ور بخونم و بعداز اتمام درس اون ور موندگار شم و حالا یا ازدواجی هم بکنم یا نکنم اونش دیگه مشخص نمیکنه!
3. بدون اینکه ازدواج بکنم پاشم برم دکترامو اون ور بخونم ولی بعداز درسم برگردم ایران و بعد ازدواج بکنم.
4. ازدواج بکنم و همراه با همسر پاشم برم خارج! و بعداز اتمام درسم هم موندگار بشیم..
5. ازدواج بکنم و همراه با همسر پاشم برم خارج! ولی بعداز اتمام درس و چندسال کار و زندگی اون ور دوباره به آغوش میهن برگردیم!
میبینی؟؟؟ زندگی خیلی پیچیده است و پر از اما و اگر و احتمالاته... نمیدونی یه تصمیم تو چه پیامدهایی ممکنه داشته باشه و چطور زندگیت رو تحت شعاع قرار میدن و چه مسیرهایی رو برای همیشه و سالیان دور تغییر خواهد داد.. بچه من هم بعدها چطوری به این احتمالات نگاه مبکنه؟!! من نمیخوام فقط درست تصمیم بگیرم، بلکه میخوام تصمیم درستی بگیرم!
+دوستان عزیزی که کامنت خصوصی همراه با سوال و بدون آدرس میذارید؟! من اینجوری نمیتونم جواب بدم و شرمنده میشم!! فعلا علی الحساب این پست رو نوشتم بعدتر مفصل تر مینویسم... خوب؟!!!!