لیدر بودن توی خون منه :D
الان دیدم پست اخرم مال 26 مرداده! فک کردم همین دو روز پیش پست گذاشتم
شنبه بانک سپه کار داشتم میخواستم چک صاحبخونه قبلیم رو نقد کنم بابت پول پیش خونه قبلیم، به خیال خودم یه ربعه میرم برمیگردم شرکت.. رفتم دیدم خیلیم شلوغ نبود، شاید کلا 10 نفر جلو من بود.. ولی باورت میشه قششششنگ 2 ساعت معطل شدم؟؟؟؟؟
تاحالا بانک این مدلی ندیده بودم.. فکر کنم بانکای دولتی اینجوری باشن.. 6 تا باجه بود ولی 2 تاش فقط کار میکردن بقیه رفته بودن صبونه مرگ کنن.. سه نفر هم اون عقب تر رو اشغال کرده بودن با میزای گنده به عنوان پشتیبان..یکیشون رو زیرنظر گرفتم باورکن لاکپشت بیشتر از اون تحرک داشت! یه برگه دستش گرفته بود و با اون یکی دستش رو کیبورد هر یک دقیقه یه دونه ضربه میزد.. خلاصه یه مشت بی مصرف دور هم جمع بودن
یکساعت نشستم دیدم هر بیست دیقه حتی یه شماره هم جلو نمیره.. رفتم به یه زنه که پشت باجه نشسته بود ولی باجه اش تعطیل بود گفتم تاکی باید بشینیم؟ اینجوری پیش بره تا ظهرم نوبتم نمیشه.. زنه حتی نگاهم هم نکرد! سرشو اصلا بالا نیاورد، گفت دیگه اینجوریه!!!!!!!!!!!!!! دوس داشتم یه مشت بزنم تو صورتش
بعد دیگه مجبور بودم منتظر بمونم.. بقیه آدمایی هم که تو نوبت بودن گفتن آره و فلان.. گفتم خب شمام ساکت نشستین هیشکی براش مهم نیست، شمام باید بگین!! ولی هیچی نگفتن (باتشکر).. بعد توهمین گیر و دار دیدم یه زن تقریبا مسن اومد تو بانک و دیدم که نوبت گرفت.. بعد خیلی راحت پاشد رفت دم باجه کارشو بکنه!!!!!!! پاشدم رفتم مچشو گرفتم :)) گفتم شماهمین الان اومدین خانم.. گفت نه من نوبت دارم.. گفتم میشه نوبتتونو نشونم بدین شمارشو ببینم؟؟؟؟ ترسید دستشو مشت کرد گفت نه.. منم دیگه سلیطه بازی درآوردم :دی بلند به همه کارکنان بانک گفتم کار من قبل از این خانوم باید انجام شه.. والا بخدا الکی الکی نزدیک بود نصف روز مرخصی بخورم.. دیگه وایسادم همونجا نذاشتم.. دیگه دیدن من اینجوری کردم شماره هارو تندتند میخوند بانک :)) و اینکه بقیه مشتری ها هم شروع کردن به اعتراض و خلاصه، یه مرده هم از اون ور گفت یعنی چی ارباب رجوع که گوساله نیست و فلان :)))))))) میخواستم بگم عسیسم حالا بیا و مارو گوساله ننام (ننام مخالف نامیدن :دی)
کلا همیشه همینجوریه، چه جمع دوستا چه بیرون هرجا، همه میشینن ببینن من چی میگم چیکار میکنم بعد پشت من راه میفتن همون غلطو میکنن.. رهبریم خوبه :دی
بعد همونجور که دم باجه نگهبانی میدادم:دی یه نوبت خوندن بعد یه آقاهه اومد.. گفتم نوبت شماست؟؟ گفت بله.. به کارمنده گفتم شما باید شماره هارم چک کنید اینجوری که نمیشه.. دیگه کارمنده از مرده خواست شمارشو نشون بده.. مرده گفت بخدا نوبت داشتم رفتم تا دم ماشین فک کنم از جیبم افتاده.. کارمنده گفت نه ایشون (منظورش من بودم :دی) قبول نمیکنن، شما برید اتاق رئیس بگید شمارتون رو گم کردید ببینید چی میگن.. مرده رو فرستاد اتاق رئیس بابت نوبت :دی .. دیگه رفت بعداز پنج دیقه اومد مث که رئیسم تایید نکرده بود :))) کارمنده گفت مگه اینکه این خانوم رضایت بده :دی دیگه دیدم مرده خیلی miserable شده بود و حالتاش یکم بوی صداقت میداد گفتم باشه اشکال نداره.. بقیه ارباب رجوع ها هم که هویج :)) کلا همه کارارو من داشتم میکردم برای هموار شدن راه
بعد آخرش دیگه چندتا مرد و زن بهم گفتن کار خوبی کردی که ایستادگی کردی برا حقت.. گفتم خواهش میکنم بی زحمت شمام هویج نباشید پس انقد :)) (اینو تو دلم گفتم)
دیگه اینم از داستان ما.. وقتی سیستم Lifetime-job به کارکنانش میده خود به خود اون کارکنان دیگه نه تلاشی برا بهتر شدن خودشون میکنن و نه برای سازمان.. نتیجه اش میشه یه مشت کارمند بی تربیت تنبل مفت خور!
قشنگ بانکو تو مشتت گرفته بودی:دی
اون کارمنده که گفت دیگه اینجوریه چه حرص درآر بود!!!!! میزدی چشاشو درمیاوردی:)))
انگار حتما باید زور بالا سرشون باشه تا درست کار کنن...