خل شدم فک کنم!
خیلی بهم ریختم
درحالیکه فردا صبح کوئیز دارم و همچنین کلی کار نکرده برای مقاله هامو گزارش کارام و تمرینام و تکلیفام دارم شدیدا حس کردم باید بیام اینجا...
خیلی ذهنم مشوشه... یه حس بدی این ته مه ها وجود داره... همش بخاطر اینه که احساس میکنم تو نصفه راهم...
واسه همینم زنگ زدم به مامانم که صداش آرومم کنه.. ولی جواب نداد ضایع شدم :))))))))))))))))))))))))))) دیگه زنگ زدم خواهرم و یکم از شیرین زبونیای خواهرزادم گفت و منم ذوق کردم .. بعد مامانم خودش زنگ زد گفت جلسه بودم نتونستم جواب بدم... هیچی با مامانم حرف زدم..
بعد زنگ زدم بابام بیرون بود با اونم صحبت کردم .. بابا میگفت کلاس زبانتو میری؟؟؟ نگران پول نباشیا... الهی من بمیرم براشون که نمیذارن آب تو دلم تکون بخوره چقد من قدرنشناسم آخه.. گفتم نه بابا فعلا اصلا وقت نمیکنم :(((( گفتش حتما به زودی بریاااا مدرکتو زود بگیری ...
هعییییییییییی
کلی تو تلگرام برام کلیپ و عکس و متنای مختلف میاد... باور میکنی همه رو فقط باز میکنم ولی حتی نگاشون نمیکنم؟؟؟؟ حالا خوبه سرجمع 3تا گروه عضوم... یکی گروه بچه های کلاس الانمون... یکی گروه بچه های بهشتی... یکی گروه بچه های دبیرستان... یکی ام یه گروه مربوط به سریال Friends هستش!!! حالا بدبختا مطلب زیادم نمیفرستنااا ولی من اصلا حوصله ندارم... :(( حتی اگه مثلا خواهرم هم برام کلیپی غیر از کلیپای خانوادگیمون بفرسته حتی اونارو هم نگاه نمیکنم... متنایی ام که میفرسته نمیخونم :(((((((((((((( فقط چت هارو جواب میدم وگرنه حرف خاصی نباشه کلا نگاه نمیکنم ... خیلی بد شدم میدونم...
بقیه شو بعدا بیام بنویسم... نظرم چیه؟؟؟
خوب پس خدافظ
عجبببببببببببببب!