خجالت بکش دیگه!
واااای
وای
وااااای
این هم اتاقیم تا وقتی نیس راحتم.. همین که پاش به اتاق میرسه شروع میکنه به عالم و آدم زنگ میزنه و چقد حرف میزنه چقد حرف میزنه چقد حررررررررررررررف اخه اونم هر رووووووز؟؟؟ هر شب؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اخه تموم نمیشن؟؟؟؟ اخه اینهمه غیبت میکنی دیگه خودت آب نشدی از اینهمه غیبت و حرفای خاله زنکی؟؟؟؟ اخه هر شب؟؟؟ اخه هر روز؟؟؟؟ صدات رو مخه میفهمی یا نه؟؟؟؟؟؟
اصلا درک نداری نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ کجا بزرگ شدی تو آخه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ وقتی ببینی یکی سرش تو درسه.. مکالمه تو کوتاه کن خوب لامصب!!!!!!!!! ... اخه گدا بازی چیه؟؟؟ یه طرح رایگان مکالمه گرفتی دیگه فک میکنی وظیفه ته صب تا شب باهاش زنگ بزنی این ور اون ور؟؟؟؟؟؟؟؟؟ گدا نباشید انقد باباجان.. نباشید!!!!
آخه باباجان اغراقم نمیکنم به والله!!!!... وقتی میگم ساعتها.. ینی واقعا ساعت هااااا... ساعت هااااا با تلفن یه بند حرف میزنه... بی اغراق کمترین مکالمه اش 2 ساعته.. کمترینش!!!!!!!!!!!... آخه خودت چی آدم نیستی؟؟؟؟ مشکل شنوایی پیدا نکردی؟؟؟؟؟ اصلا هم اتاقی و درک و شعور بره به جهنم!!!! به خودت رحم کن!!!
آخه وقتی هستش کلا نمیتونه 2 دیقه بدون کلام باشه دو دیقه سایلنت نمیشه... با تلفن هم حتی حرف نزنه بازم باید با یکی از بچه های اتاق حرف بزنه... کلا فک اش باید بجنبه... میمیره حرف نزنه... آخه باباجان مخت دیگه از کار افتاد دیگه... بجا اینهمه حرف صد من یه غاز در طول روز یکم سکوت پیشه کن بلکه یکم مغزت از این حالت در بیاد....
آخه من چی بهت بگم دیگه...
فردا کنفرانس دارم اینم مخمو ترکونده... خدایا من چه گناهی کردم اینهمه سال تو خوابگاه باید باشم؟؟؟ اصلا از بابام ایناهم شاکی ام... سالهاست قول دادن بیان تهران نمیدونم اخه چه دلخوشی دارن اون ور که بیخیال نمیشن؟؟؟؟ بابا خسته شدم... خدا
من تحملم زیاده... ولی یه روز میبینی چطور با خاک یکسانش میکنم .... فعلا منتظرم ببینم شعور اجتماعی خودش تا کجاس.....
+این پست بعد از مدتها تحمل داره نوشته میشه... باید اینجا تخلیه احساسی میکردم خودمو!!!!!! ولی چون با عصبانیت زیاد و بصورت خیلی احساسی و ناگهانی دارم مینویسمش احتمال پاک شدنش هم هست....