امتحان دکتر پن :))
يكشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۴، ۱۰:۲۶ ب.ظ
به به
میبینم که اولین امتحانمو امروز دادم و ... بله
آره دیگه
چطوری بود؟؟ آهان هیچی رفرنس امتحان یک کتاب با تعداد 750 صفحه ناقابل بود به زبان انگلیسی !
اینکه چقد وقت داشتیم واسه امتحان بخونیم فدای سر استاد و تمرینا و مقالاتی که پشت هم میداد... مهم نیسکاش لاقل درست حسابی سوال میداد! چیزای مهم و بدرد بخورو ول کرده بود نمیدونم از منابع ماخذ رفته بود سوال پیدا کرده بود نمیدونم از کجا والا :)))
دارم میگم همه سر جلسه همدیگه رو نگاه میکردیم...وقتی میگم ینی واقعا نگاه میکردیم... صدای همه در اومده بود... بچه ها گفتن به استاد زنگ بزنید بیاد ..زنگ زدن استاد گفت نمیام :)))))))))))))))))))))))))) کلا استاد باحالیه نه؟؟ ببینیش خودت میفهمی... با اون لبخند همیشگی و نگاه عاقل اندر سفیهش :))))
اتفاقا منو اون پسر درسخونه کلاسمون و اون دختر درسخونه دقیقا صندلیامون بغل هم بود و همگی داشتیم به هم نگاه میکردیم :))))))))))) بخاطرهمینم به خودم امیدوار شدم..
دوتا گرایش باهم امتحان دادیم درسمون مشترک بود... بچه های اون یکی گرایش هم بدتر از ما :)))) یکی از پسرا که بشدت از بچه های فعال و زرنگه اون یکی کلاسه ودر طول ترم مدام درحال کنفرانس دادن و ارائه و بلبل زبونیه :)) و رتبه خیلی خوبی هم داشته دیدم که 5 دیقه بعد پاشو برگه شو داد رفت!!!! نمیدونم دیگه حرکتش اعتراضی بود چی بود :)) ولی میدونم قطعا چیزی ننوشت :))
خلاصه که با این حال تونستم یکککک چیزایی بنویسم و از این بعدشو دیگه امیدم به خداست :)))))))
نا سلامتی این پروفسور پن راهنمای پایان نامم قراره باشه ها...حسابی آبروم میره جلوش :))) .. اصلا با این گندی که من زدم فک کنم بزنه زیرش که بشه استاد راهنمای من :))) ... خیلی حال میکنه وقتی بهش میگی پروفسور :))) اون لبخند کمرنگ همیشگیش، پر رنگ تر میشه :))) خدا بگم چیکارش نکنه خودشیفته :))) ولی از حق نگذریم درخور خودشیفتگیم هم هست.. به عبارتی بهش میاد :))
به جرات میتونم بگم اولین امتحانی بود که این مدلیشو داشتم تجربه میکردم :)))) اون نگاه کردنامون سرجلسه به همدیگه و برگه های خالیمون خیلی هیجان انگیز بود :)))))) آخه تاحالا اتفاق نیفتاده بود:)))
فک نکن الان دارم میخندم خیلی خوشحالماااا... گفتم که حالم وخیم میشه میخندم :))))
خلاصه خدا بخیر کنه
همچنان التماس دعا :))
۹۴/۱۰/۱۳