Active یا Passive مسئله این است
امروز تو تاکسی آزادی که بودم دیدم هرچی میریم هی نمیرسیم :)) گفتم یعنی چه؟؟ شریف مگه همین ورا نبود؟ حالا روزای عادی و قبلنا هر وقت از اون سمت رد میشدم شریفو میدیدماااا ولی این سری علیرغم دقتی که اعمال کردم ندیدمش.. کلا برعکسم:))) گفتم لابد جلوتره ..دیدم جلوتر دارم خود میدون آزادی رو میبینم :)))) گفتم اااا آقا من پیاده میشم و متوجه شدم که از بغل دانشگاه رد شدیم و من ندیدمش :))))) فک کنم بینایی مو دارم ازدست میدم، جالبش اینه که هنوز عینکی هم نشدم:)...
خلاصه یه 5 دیقه پیاده برگشتم تا رسیدم... باتوجه به سخت گیر بودن شریف توی راه دادن و علاوه براینکه امروزم پنج شنبه بود احتمالش کم بود که بشه وارد دانشگاه شد ولی باشناختی که ازخودم دارم با اعتماد به سقف معتقد بودم رام میدن :)))... دیگه رفتم و کارتمو درآوردم دادم به نگهبان نگاش کرد گفت خانوم فلانی برای چه کاری میرید؟؟ با صداقت گفتم برا فلان چیز :D .. مکث کرد یه لحظه نگام کرد، من قیافمو مظلوم کردم شبیه گربه شِرِک :)) گفت باشه برو توو.. دیگه اومدم تو و کلی به خودم درود فرستادم :D
رفتم دانشکده برق، از یه دونه دانشجو پرسیدم ...بعد از دوتا دانشجو
پرسیدم ..و درنهایت از یه دونه دانشجو پرسیدم :)) فاینلی کلاسو پیدا کردم
رو برد اسم آقای گمگشته رو دیدم یه شماره هم کنارش بود من فکر کردم ساعت
ارائه است ..گفتم ااا تموم شد :)).. بعد یه نفر گفت نه این شماره چیز
دیگست.. دیگه رفتم تو کلاس و ردیف سوم نشستم :D
خلاصه که ارائه دوم بسیار عالی بود :D .. اصلا من فقط از ارائه دوم خوشم
اومد :D
دیگه یه نفرم از دانشگاه ما ارائه داشت که به نمایندگی از همه کلا
آبرومونو برد :))))) آخر سرهم اون آقایی که عکس میگرفت گفت همه برن جلو
وایسن... همه پا شدن رفتن اون جلو حالا من واسه خودم ریلکس نشسته بودم
:)))))))))))) یهو نگا کردم دیدم فقط من این ورم همه اون بالا وایسادن
:)))))))))) دیگه منم مجبور شدم رفتم دیگه :)))))))))))))))
بعد کلا دانشکده هارو دیدم بنظرمن که خیلی هم قشنگ و خوب بود :D ینی یکم قدیمی بود ولی تو ذوق من اصلا نمیزد.. در انتها که با آقای گمگشته داشتم صحبت میکردم میخواستم یه چیزی هم بگم برام انجام بدن که متاسفانه یادم رفت!! آیکن دهن کج .. حالا چیز خاصی هم نبود ولی خوب برامن جالب بود ..
این بود اولین خاطره من :))