keep calm and have long Hair...!
یاد پسرخاله ام افتادم که حدود 18 ساله که ندیدمش... با اینکه خیلی بچه بودم ولی هنوز قیافشو یادمه.... اتاقش تو اون سن خیلی برام عجیب بود... دیوارش پر از پوسترهای بزرگ و رنگی بود.. یکی از پوسترها یه زن مو بلوند بود و چقدر بنظرم خوشگل میومد.. بعدها که بزرگتر شدم سعی کردم اسمش رو بفهمم و کشف کردم که اون خواننده ترک (سیبل کن) بود ... عین این بچه های مزاحم دوس داشتم همش برم اتاقشو ببینم.. وهروقت میرفتم اتاقش داشت آهنگ گوش میکرد و با بی محلی بهت میفهموند که باید زودتر محل رو ترک کنی... خیلی سال میگذره و دیگه ندیدمش... چون دیگه رفت.... و هروقت اومد مثلا شرایط جوری بود که من ندیدمش... نمیدونم الانم هنوز اخموئه یا عوض شده؟...
پدر بزرگ مادریه من هیچ
خواهری نداشته فقط یه دونه برادر داشته.. مادربزرگ مادریم هم تک فرزند بوده.. ینی مامان من فقط یه دونه عمو
داشته.. حسابی خلوت بودن... عوضش من خاله و دایی هایی دارم ولی هر کدوم یه
جایی زندگی میکنیم... و بچه هایی که ما باشیم چی ؟؟
من دلم
میخواد بچه هام بعدا با دخترخاله پسرخاله و دختر عمو پسرعمو یا دخترعمه
پسرعمه هاشون کلی ارتباط داشته باشن...نمیخوام جبر جغرافیایی ارتباطات رو
کمرنگ و فاصله ها رو پررنگ کنه... مگر زندگی چیه جز همین مسائل به ظاهر پیش
پا افتاده؟؟
بی ربط نوشت:
موهام رو کوتاه نمیکنم!!... مامان مخالف
سرسخت این قضیه است.. میگه باشه کوتاه کن ولی فقط 2-3 سانت:|||... گفتم no
thanks مامان جان!!.. یه بار قبلنا 2 وجب موهامو کوتاه کردم حالا خیلی هم
کوتاه نشد مثلا تا روی شونه هام .. کلی باحال شده بود.. ولی یادمه مامان و
آز و بقیه دوستام آبرو برام نذاشتن و حسابی مورد عنایت قرار دادن من رو...