خارج از باغ!
1.
دختره اومده در اتاقمون میگه ببخشید شما تو اتاقتون کسی فرانسه میخونه؟؟
میگم نه... میگه یه دختره هست که موهاشو تازه رنگ کرده یکم تپله! اون
اتاقشو نمیدونی کدومه؟؟؟
قیافه من: :|||||
موهاشو تااااازه رنگ کرده؟؟؟؟ :||||
والا من از اتاق میام بیرون کلا هیشکیو نگا نمیکنم باور میکنی هنوز
نمیدونم بچه های اتاق روبرویی چه شکلین؟؟!!!... بجز اتاق خودمون فقط بچه
های اتاق بغلی رو میشناسم اونم به دلیل رفت و آمدهامون...
2.
دیروز با ال و صه رفتیم تو زمین چمن خوابگاه نشستیم چایی خوردیم!!!!!! ... یه حس خوب توام با غم داشت غروب... از طرفی هم دچار یاس فلسفی شدم... چرا؟؟ چون همیشه فکر میکردم زمین چمنا واقعین :( ... نشسته بودیم من باتعجب به ال گفتم این دونه های سیاه کوچولو که شبیه ذغالن چین؟؟ گفتن خوب چمن مصنوعیه دیگه!!... گفتم: خوب؟؟ دونه ها چین؟؟ چمن مصنوعی ینی اینکه خودشون میان میکارن و این چمن ها بصورت خودجوش رشد نکردن بلکه توسط عوامل انسانی رشد داده شدن دیگه!! ... ال و صه کلی بهم خندیدن :( ... گفتن چمن مصنوعی اصلا گیاه نیست پلاستیکه :( ... و اینجوری بود که من با این حقیقت تلخ روبرو شدم :(
3.
اینکه یکی درسطح دانشجوی ارشد دانشگاه تهران فکر کنه با چیزی مثل نت ورک مارکتینگ با اون ماهیت جعلی که تو ایران رواج پیدا کرده میتونه بدون زحمت پولدار بشه، خیلی حرفه هاااا...
دیگه درمورد بقیه قشرهای این شغل مسخره انتظاراتم رومطرح نمیکنم... یبار نشستم با یکی از همینا بحث کردم و کلا به چالش کشیدمش، ولی حاضر نبود قبول بکنه :| ... احساس کردم دیگه داره به شعورم توهین میشه لذا بیخیال شدم...