تحقیق و توسعه :|
رفتم یه چیزی خریدم... همیشه یه جور دیگه میخریدم این بار یه جور دیگه شو
خریدم... عموما من از اون دسته مصرف کننده ها هستم که بازاریاب و شرکت
موردنظر بعداز اینکه خودشو بهم ثابت کرد میتونه مطمئن باشه که مشتری دائمیش
میمونم... ولی دیدم این جدیده خیلی بنظربهتر میاد و
این چنین شد که مصرف کننده وفاداری مثل من طی یک امتحان ساده تصمیم گرفت
که مشتری همیشگی مورد دوم بشه... و اون مورد اول چه مشتری مسلمی رو از دست
داد.. به همین راحتی...
بعضی کارخونه ها چقد باید بخش R & D شون
ضعیف باشه که اصلا تو باغ بازار نباشن و بعداز چندین سال حاضر نباشن که یه
تغییری تو تولیداتشون ایجاد بکنن.. نتیجه این کار از دست دادنه سهم
بازارشونه خوب... اینجور کارخونه ها و محصولات محکوم به نابودی هستن...
این
مورد تو ابعاد دیگه زندگی هم میتونه باشه... استادی که خودش رو آپدیت
نکنه، مسئولی که به درد مردم آشنا نباشه ، دوستی که احوال دوستشو ندونه،
خانومی که به خودش نرسه توخونه لباس خوشگل نپوشه یا برعکس شوهری که مسواک
نزنه یا حموم نره و موارد دیگه ...
چه قبول بکنیم و چه نکنیم واقعیت اینه که این آدما محکوم به شکست هستن... البته آدمارو فقط از یه دید نگاه کردم... دیدهای دیگه رو حوصله نداشتم بگم...
پی نوشت:
داشتم میرفتم حموم به جای اینکه از پله ها پایین برم خیلی مصمم و با جدیت داشتم
مستقیم میرفتم ..یهو خودمو جلو اشپزخونه دیدم و برگشتم :| ... تمرکز
ندارم....
با ال رفتیم دانشکده وی اینا.. کار داشت ال ... ساختمون جدیدشون خیلی خوبه.. همین.
واقعاً همینطوریه !
همه ی اینا به نظرم برمیگرده به با عشق کار کردن ... !
+ منم گاهی وقتا تا همین حد حواسم یه جا دیگه استُ تو فکرم :| !