ماراتن تا موفقیت

ماراتن تا موفقیت

اگه بگن کدوم فیلم یا کتاب درواقع داستان زندگی تو هست میگم کتاب "تیزهوش" از هرمان هسه.
البته این کتاب شرح زندگی گذشته من هست که ازش عبور کردم.

بایگانی

آخرین مطالب

نمیدونم کی اینهارو راه میده دانشگاه... در درجه اول واسه سیستم و در درجه دوم واسه خودم متاسفم!!... ولی پیش بینی که با مطالعاتم داشتم تا 20 سال آینده و شاید حتی خیلی کمتر دیگه دانشگاه به معنای امروزی وجود نخواهد داشت...

نماینده کلاس بودن نه تنها جذاب نیست، نه تنها فایده خاصی هم نداره، فقط باید برای تک تک افراد کلاس آموزشی بذاری واسه 4 تا حرف ...

خیلی بده که مثلا وقتی داریم تو خیابون راه میریم یا جایی میریم محتویات مغز افراد رو نمیشه از تو جمجمه شون ببینیم و گول چهارتا حرف و رفتار رو بخوریم... چرا اصلا EQ باید توی جامعه تاثیرگذارتر از IQ باشه؟؟؟ هیچ توجیه منطقی نمیبینم برای برتری EQ نسبت به آی کیو... این ستمی است بس عظیم...

یاد اون همکلاسی راهنماییم افتادم ... داشتم به این فکر میکردم چطوریاس که بعضیا خیلی خنگن ولی اعتماد به نفس زیادی دارن؟؟ و خانواده هاشون انقد بالا میبرنشون؟؟ .. بعد بعضی خانواده هام هستن که بچه های باهوششون رو نه تنها تحویل نمیگیرن حتی اعتماد به نفسشون رو ناخواسته و ناخودآگاه یا حتی خودآگاه کم میکنن... من اگه یه روزی بچه داشته باشم کلی بهش اعتماد بنفس میدم حتی اگر باهوش نباشه و هوش معمولی داشته باشه یا حتی هوش پایین (که خوب خیلی بعیده که باهوش نباشه :دی) ... یا مثلا خوشگل نباشه (که خوب بازم بعیده :دی)... ولی هیچوقت بابت کارا و چیزایی که بلد نیست یا نداره بهش سرکوفت نمیزنم... بلکه حتی اگر هیچی هم نباشه و هیچی هم نشه کلی بزرگش میکنم که احساس با ارزش بودن بهش دست بده...

امتحانام که تموم بشن کلی برنامه واسه خودم تو ذهنم ردیف کردم!!!... حالا بماند که بعداز امتحانام باید پروپوزالمو تحویل بدم ... ولی بعداز اون دیگه تابستون بجز پایان نامه میتونم کلی کار عقب افتاده انجام بدم... تازه کار جلو برنده هم نه!!! بلکه عقب افتاده!...

این شرکته هم یکی دوبار ایمیل داده که رزومه تو بفرست و من به درجه ای از عرفان رسیدم که کلا حسابش نکردم!!!...مهم نیست...

any way...

خوشحالم که واحدام داره تموم میشه... اصولا امتحان از بیخود ترینِ چیزهاست!!... دوس دارم منو به حال خودم بذارن و باعلاقه خودم اون جریان رو جلو ببرم...

خوشحالم که واحدام داره تموم میشه...

و همچنان خوشحالم که واحدام داره تموم میشه...

فقط منتظرم که واحدام تموم شه...

منتظرم ...




پی نوشت 1:

یه سوالی جدیدا تو ذهنمه... اینکه آدم از چیزی کاملا قطع امید کنه راحت تره یا اینکه همیشه امیدواریه کوچیکی بهش داشته باشه؟؟.. سوال به ظاهر ساده ایه... ولی به عمقش که فکرمیکنم جواب هام متفاوتن...


پی نوشت 2:

در راستای دو پست قبل و اینکه این چند وقت خیلی حواس پرت شدم و تمرکز ندارم همین بس که دوشب قبل ساعت 2 شب رفتم تو حیاط و همه جا تاریک بود و ساق پام درواقع استخون جلوی ساق پام (و نه پشت ساق که نرم تره) با شدت خورد به یه چیز آهنی که هنوزم نمیدونم چی بود و بدون اغراق به مدت 60 ثانیه هیچ جوره نفس نمیکشیدم دیگه نشستم رو زمین و داشتم از زندگی ساقط میشدم.... یکی نیست بگه آخه ساعت 2 شب تو حیاط چیکار داری ؟؟؟... اومدم خونه دیدم به طول یک وجب رنگ خون شده... بعد صبحش بیدار شدم دیدم بدجور کبود شده...

خواهرم رو کاناپه دراز کشیده بود.. پامو بالا آوردم گذاشتم اون روو .. جلو صورتش...

کبودیشو نگاه میکنه میگه خوب؟؟؟

میگم بوسش کن :)))))) ... میگه برو بابا :)))) ..

یه همچین خواهری دارم من :|


پی نوشت 3:

آهنگای ترکی چقد خوبن :دی... الان دارم یه دونه گوش میکنم اسم خوانندش چیه؟ آهان murat mor... جدید خونده همین دیروز... نمیفهمم چی به چیه.. ولی همیشه دوس داشتم آهنگای ترکی رو.. از بچگی :-p


۹۵/۰۳/۱۱ موافقین ۲ مخالفین ۰
شاداب :)

نظرات  (۴)

باید اینطوری باشه...
باید EQ تاثیر گذار تر از IQ باشه...خیلی هم درسته اتفاقا و منی که زخم خورده ی این قضیه م اینو میفهمم...بدجور هم خوب میفهمم...


پ.ن: Still Awake !!!
پاسخ:
ولی این اصلا منصفانه نیست... باور کن نیست... من آدمای دوم رو ترجیح میدم...
الان تورو بیشتر از آدمای دسته اول دوست دارم مثلا :))

+ واقعا امروز هیچی نخوابیدی؟؟؟؟ واااای
منم صبح زود بیدار شدم کم خوابیدم... ولی تو چی؟؟؟ چطور هیچی نخوابیدی؟؟ کی میخوابی؟؟ الان؟؟
امشبم برنامت جغدیه؟؟ :)) ... پایه ام ها :))

+ پام درد میکنه :دی... خواهرم بهم محل نداد لااقل تو یه عکس العملی نشون بده :دی
چند شبه حالم خوب نیس...
هر موقع بخوام میخوابم...
مثلا ساعت 6 تا 10 امشب خوابیدم و واسه 30 ساعت اخیرم کافی بوده...
امشبم نمیخوابم...
خیلی دارم به گذشته های از دست رفته فکر میکنم و اذیت میشم از اینکه چیزی رو دیگه نمیتونم عوض کنم...

+ عکس العمل! 
عزیزم حواست نیست ها!!! من بلد نیستم چجوری محبت کنم یا ابراز احساسات کنم!! بیش از حد منطقی ام...خیلی بیش از حد...

:|

:|

:|
پاسخ:
خوب خوبه که خوابیدی حداقل... ولی اینجوری تنظیمات خوابت بهم میخوره... ضمن اینکه خواب تواین ساعت غروب میگن خوب نیست...
من خودمم متاسفانه شبا خوابم کمه و این خیلی بده...
عزیزم خواهش میکنم خودت رو اذیت نکن... واضحه که دیگه نمیتونی چیزی رو عوض کنی... به این فکر کن چطور بسازیش... بالاخره باید راهی براش پیدا بشه... باید
من پای لپ تابم ... منم فعلا بیدارم... میتونی بامن حرف بزنی

+ :))))) ... میخوام برم معتاد شم... خوب مثلا اگه جای خواهرم بودی میتونستی اون لحظه بجای اینکه بگی "برو بابا" ، بگی باشه و بوس کنی :))) .. یا اصلا حرف نزنی فقط بوس کنی :))... انقد بچه خوبیم من... هرچی بخوام خودم میگم :)) .. کسیو اذیت نمیکنم :دی
I'm awake...
Wide awake..

:|
پاسخ:
:)))
بخون ببینم صدات چطوریه :))
شاداب پست بذار!

پست شبانه منظورم نیست :|

از این پستایی که توی پیش نویس بایگانی کردی و قابل انتشاره!(اگه هم قابل انتشار نیست یکم سانسور کن قابل انتشار کن :|)
پاسخ:
پست شبانه منظورت نیست ینی چی؟؟؟
شبانه ینی کدوما؟؟
سانسور براچی؟؟؟ عشقولانه هارو میگی؟؟ :دی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">