از پسری که نشدم!
سوار ماشین میشیم... یهو یه آهنگ مبتذل شروع میکنه به خوندن...
بابا:
چی؟؟؟؟؟ وای چشاشو وای لباشو؟؟؟؟؟؟؟؟ ://///// ... این خزعععععبلات چیه؟؟؟؟ ://///////////
BOOOOMMMMM
(صدای منهدم کردن آهنگ و کل سیستم و ماشین )
:))))))))))
لحظاتی بعد.... استاد شجریان.... و رضایت و همخوانی پدر :)
خندم میگیره...
بهت فکر میکنم... تمام این سالها فقط لباسای دخترونه خریدم و پوشیدم و تو نیومدی نظر بدی... درباره کوتاه بلندی موهام نیومدی نظر بدی...متوجه نشدی کی ابروهامو برداشتم حتی... به اینکه هیچوقت نتونستم باهات بیام ماهیگیری مثل همین چندشب پیش... یا بجات برم نونوایی نون بگیرم... باهات کوهنوردی نکردم... حرفای مردونه نزدیم...
سالها این خلا رو با میم داشتی غیرمستقیم پر میکردی... میم پسرعموم رو میگم... دوس داشتنه بیش از حدت به میم حتی تا پول تو جیبی دادن هم پیش میرفت... ولی بعدش "شی" ازدواج کرد و داماد وارد خانواده شد... حالا دیگه پسر جدیدت مهم تر از پسر قبلیت شده بود... خیلی کارا واسش کردی... همیشه هواشو داری... دوسش داری... خیلی هم دوسش داری... اینو میفهمم.. میبینم...
مامان هم دست کمی نداره :) ... میفهمم دوس دارین... دوس دارین پسر داشته باشین...
حتی اگه سالیان سال تکرار کنید که ما بیشتر از 10 تا پسر واستون با ارزشیم و باعث افتخارتون شدیم... میدونم اونقدری روشنفکر هستین که اینا براتون مهم نباشه... فقط دارم از علاقه ها صحبت میکنم...
دست بوستون هستم... واسه همه زحمتاتون...
+ ناراحتم... کم کم باید جمع کنم بیام تهران دوباره ...
تهرانِ بدونِ مهر.......