اصلا از کنایی حرف زدن خوشم نمیاد!
- سلام چطوری ؟؟ چه (...) میکنی خبری ازت نیست؟؟
:|||||||
مینا دوست دوران لیسانسمه... خیلی دختر بامعرفت و خوبیه فقط یکم بی ادبه :|||| ... ولی خیلی دوسش دارم :)) ... باید یه قرار بذارم ببینمش.. تولدش دعوتم کرد وقت نشد که برم بد شد...
طی 2 هفته اخیر 2 تا مسواک از دست دادم :|||... مسواک میزنم بعدچون چندشم میشه بذارم روی روشویی بخاطرهمین موقتا میذارم تو لباسم :| ... بعد هر دفعه خم میشم صورتمو بشورم مسواک میفته تو روشویی و به اون دنیا میپیونده :((
باز خوبه که یه مسواک از قبل داشتم و امروز صبح بی مسواک نموندم ... تا اینکه وقت شه برم بیرون یه مسواک جدید بخرم...
(چقد از کلمه مسواک استفاده کردم :| )
ام خیلی دختر خوبیه... ام خیلی خیلی دختر خوبیه... از اون دخترای خیلی مهربون و بامحبت...
اون روز گفت که زیاد از خواهرشوهر آیندم خوشم نیومد... گفتم عه چرا
آخه؟؟ .. گفت مگه ندیدی اونجا اینو گفت؟؟ اینجا اونو گفت؟؟ اینجوری
اونجوری؟؟... و من گفتم عه؟ نه بابا؟؟ آره؟؟؟ این بود منظورش؟؟ جدی؟؟
آهااان..
گفت آره خیلی باسیاسته مثل ماها نیست که اهل این حرفا نباشه...
و من داشتم باخودم فکر میکردم چرا من هیشکدوم از کنایه هاشو متوجه نشده بودم و فکر میکردم خیلی دختر مهربونیه؟!
گفتم شاید بهتر باشه که هیچوقتم متوجه نشم... اینجوری زیاد رفتارهارو آنالیز نمیکنم و الکی حساس نمیشم... نه؟؟؟
ولی کلا از تیکه انداختن اصلا خوشم نمیاد... یکی با حالت تیکه انداختنی باهام حرف بزنه دیگه باهاش معاشرت نمیکنم.... هاها
+
داشتم چادر سر میکردم خواهر شوهر مذکور برگشت بهم گفت عین این باربی
ها می مونی ... موهاتم صاف و بلنده ... لبخند زدم و موهامو زیر
چادر قایم کردم و نمازمو خوندم :| ... ولی فک نکنم فحش بوده باشه :| .. من که زن داداشش نمیخوام بشم :)) .. "ام" میخواد بشه :))