دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است
به یاری خدا دیشب آخرین پروژه مو هم تحویل دادم ... ولی این حس
خوب فقط واسه همون دیشب بود ... و منفجر شه دانشگاهی که تابستونا جلسات گروه
توش تشکیل نمیشه و استادا میرن خوشگذرونی تو جزایر هاوایی و مارو مجبور
میکنن سریع کار تحویل بدیم...
دیشب به بابا زنگ زدم میگم بابا یه متن در رابطه با فلان موضوع برام بنویس... آخه بابا کلا خیلی قشنگ صحبت میکنه :) .. بعد متن رو آماده کرده داره واسم میخونه من داشتم مینوشتم رسید به کلمه "اهتمام" ...گفت دخترم با هـ دوچشم بنویسی!!!
قیافه من پشت تلفن : :||||||||||||||||
البته قیافه مو پیش بابا بروز ندادم.. گفتم چشم بابا :|||||||
ینی بابام در حد کلمه اهتمام هم ازم انتظار نداره :)))) ... دستشون درد نکنه واقعا :)))))))
بابای مهربون و نازنین و خوش قلب و انسان دوست و خوشگلم ...
+
ریملم تموم شده و حسش نیست برم بیرون بخرم :| ... مشکل بغرنجیه واقعا :))