آره مثل دوچرخه سواری
داشتم دوچرخه سواریشو با ذوق نگاه میکردم...
یاد بچگیم افتادم... هیچوقت از اون چرخای کمکی استفاده نکردم... یه روز یهو سوار شدم و بابا با دستش پشت صندلیمو گرفته بود... باهم داشتیم یواش یواش میرفتیم... بهم میگفت جلو پاتو نگا نکن وگرنه زمین میخوری، میگفت اون جلوترو ببین، سعی کن دید کلی داشته باشی.. داشتم با بابا حرف میزدم و ذوق میکردم.. دیدم دیگه جواب نمیده... متوجه شدم یواشکی دستشو ورداشته و من دارم بدون کمک بابا حرکت میکنم... همین که فهمیدم دیگه بابا کمکم نمیکنه میخواستم زمین بخورم.. یعنی اگه متوجه نمیشدم که نیستش، تا آخر همینجوری ریلکس میرفتم :))
شاید زندگی مثل یادگرفتن دوچرخه سواری باشه، فقط جلوی پاتو نبینی وگرنه زمین میخوری... برای اینکه بتونی تعادلتو حفظ کنی باید افق بلندتری داشته باشی....
اما گاهی وقتا باید بذاری بچه زمین بخوره... بهش اطمینان بدی که تکیه گاهش هستی، اما به موقعش میذاری که خودش تنهایی جلو بره.... تجربه هاتو باهاش شریک بشی، اما بهش فرصت تجربه هم بدی.... براش بگی شکست خوردن اونقدرام ترسناک نیست... مواظبش باشی اشتباهای بزرگ نکنه اما اگر اشتباهی ام کرد نه تنها جرات درمیون گذاشتنشو باهات داشته باشه و در عوضش سرکوفت نمیشنوه، که حتی بدونه حامیش هستی هنوزم...
میدونم من خیلی خیلی بچه هامو دوس خواهم داشت، از اون مامانایی میشم که بچه شونو خیلی لوس میکنن... این انتقاد بهم وارده.... واسه همینم به خودم یادآوری میکنم اونچه رو که دوس دارم انجام بدم...
برو حالشو ببر . من هنوزم گاهی دوچرخه سواری میکنم اینقدر خوبه
اونچه رو که دوست دارین انجام بدین بد نیستا منتها یه کوچولو آینده نگری هم بکنین