ای مبتذل :|
شاعر میگه که آره معشوقمو بوسیدمش و این صحبتا, دیگه نمیترسم جهان به پایان برسه و فلان, چون من سهممو از این دنیا گرفته بودم و بهمان..
خب *** ***
****** ***** :|
کل عشق و دنیات تو همون بوس خلاصه میشد؟ نه واقعا میخوام بدونم.. ریلی؟ ینی چشماش مهم نبود؟ قلبش مهم نبود؟ وجودش مهم نبود؟ حالا درسته بوسیدن یکی از قشنگ ترین ساین های دوست داشتنه ولی خب
مثلا میتونستی بگی نگاهش کردم عطر تنشو بو کردم, دیگه نمیترسیدم دنیا بترکه و اینها...
یا مثلا باهم رفتیم کباب خوردیم , دیگه نمیترسم زلزله 7 ریشتری تهرانو نابود بکنه که بکنه...
یا مثلا باهم تو دامنه کوه های آلپ هایکینگ کردیم, دیگه مهم نیس اگه وقتی برگشتیم ایران تو هواپیما سقوط کنیم..
+اون قسمت های ستاره دار رو الفاظ +13 به کار برده بودم که وقتی رفتم اسم شاعرشو سرچ کردم دیدم بدبخت 77 سالشه فلذا از خیرش گذشتم... میبخشمت ای شاعر :|
+ شعر اصلی: بوسیدمش, دیگر هراس نداشتم جهان پایان یابد, من از جهان سهمم را گرفته بودم...
حیف چشم و دل یار نبود؟! فقط بوسه؟! شایدم خواسته مخلص کلامو اشاره کنه دیگه همشو تو بوسه بیان کرده :)))