غول بی شاخ و دم :d
آقا از بی موضوعی مینالیدم یکی از بچه ها هم تو کامنت هیجان میخواست پس بذار دعوامو با حسابدارمون تعریف کنم.. الان یادم اومد
قبل از عید بود.. یه کاری بود که من از طریق مدیرعامل خارجی و حسابدار داشتم پیگیری میکردم.. بعد با مدیرعامل حرف زدم و تاییدیه اونکار رو داده بود، بعد به حسابدار گفتم. حسابدار گفتش که باشه مدیرعامل بهم تاییدیه بده منم انجام میدم.. گفتم باشه.. یکی دوهفته گذشت دیدم کاره هنوز انجام نشده.. به مدیرعامل گفتم، گفت به حسابدار بگو من تاییدیه دارم انجام بده.. به حسابدار گفتم گفت که نه مدیرعامل مستقیم به خودم نگفته هنوز، گفتم باباجان خب به من گفته اینم پیاماش هست(مدیرعامل اون تایم ایران نبود).. اصرار داشت خود مدیرعامل باید بهش بگه، گفتم خب اوکی پس برو ازش بپرس و مطمئن شو که تاییدیه داده، یهو قاطی کرد گفت نه منننن پیام نمیدم به مدیرعامل، خودش باید بهم پیام بده .. یعنی فکر کن مدیرعامل بدوعه دنبال کارمندا بابت انجام کارا :)).. اصلا خودش باید خودجوش پیگیری میکرد اون کار رو، نه که مدیرعامل دنبالش باشه بگه اینکارو انجام دادی یانه.. چون کار خیلی روتینی هم بود، هرماه انجام میدیمش.. چیز جدید و عجیب غریب نبود که بگیم حسابدار خبر نداشت.
خلاصه سلیطه یهو شروع کرد داد زدن :d واقعا داد میزد ها :)) داد میزد و با حرص میگفت مننننننن که دستیار تو نیستممممم :)) (حقش بود میرفتم لو میدادم دزدی میکنه از شرکت)
گفتم منم نمیتونم به مدیرعامل بگم بااااید به حسابدار پیام بدی که!
خیلی الکی شروع کرد، کلا از صبحش عصبی بود فک کنم من جرقه شو زدم :دی.. دیگه منم محلش نمیدادم.. فقط یادم نیس چی گفتم بهش با خونسردی، خیلی حرصش گرفت ازهمون دور بلند شد از جاش، بعدباصدای بلند گفت یه کاری نکن یه جور دیگه حرف بزنمااا.. شرکت رو با چاله میدون اشتباه گرفته بود بنده خدا :)) منم درحالیکه داشتم به لپ تاپ نگاه میکردم و کارمو میکردم یکم خندم گرفت نمیدونم چرا اون وسط:d گفتم: اصصصصصصصلا برام مهم نیست، اصلا هاااا، منم همونجور عکس العمل نشون میدم.. اینجا دیگه ساکت شد و همونجوری نگام کرد سی ثانیه، بعدم نشست سرجاش..
بعدن رفتم برا مدیرعامل تعریف کردم گفتم میگه خودت بهش پیام بدی، اونم گفت هی من میخوام اینو اخراج نکنم هی نمیذاره.. حالا چی جالبه؟ اون دوتا ایرانی هیچ دخالتی نکردن .. مدیریتشون تو حلق عمه شون :)) دیگه آخراش ایرانی عقده ای بهش گفت چی شده چی شده؟ حسابدار هم خودشو مظلوم کرد گفت چیکار کنم هزاااارتا کار ریخته سرم، فلان همکار فلان کارو میخواد، فلان همکار فلان.. دیگه میخواست عصبانیت عجیب و زشتش رو اینجوری توجیه کنه
کلا یه محله هایی تو تهران هست آدماش همینجورین.. اینم اهل همون محله اس.. اخلاقش باهمه اینجوریه، حتی اون مدیر ایرانی همیشه باشوخی بهش میگه اخلاقت بده وقتی عصبانی میشی
از اون روز به بعد اصلا محلش نمیدادم و نگاش نمیکردم حتی باهاش سلام خدافظ هم نمیکردم.. فکر کرد منم مثل بقیه ام اگه وحشی بشه کوتاه بیام.. ولی دید نه.. دیگه کم کم خودش اومد موس موس، دیگه الان فقط جواب سلامشو میدم.
خلاصه زمونه برعکس شده.. دزد باشی، طلبکارانه هم رفتار کنی.. بعد تازگیا درخواست افزایش حقوق هم داده :)) یعنی پررو تر از این نیست دیگه.. که البته باهاش موافقت هم نکردن
آره دیگه.. همچین آدمایی هم پیدا میشن.. دوستام هم همچین مشکلاتی داشتن تو محیط کار.. خوش به حال اونایی که مستقل کار میکنن.
چند جا تو پستات دیدم گفتی ایرانیای عقده ای ، همه جا خوب و بد داره اما چرا از ایرانیا بدت میاد؟ البته اگه معذب میشی دوست نداری جواب نده