ماراتن تا موفقیت

ماراتن تا موفقیت

اگه بگن کدوم فیلم یا کتاب درواقع داستان زندگی تو هست میگم کتاب "تیزهوش" از هرمان هسه.
البته این کتاب شرح زندگی گذشته من هست که ازش عبور کردم.

بایگانی

آخرین مطالب

سفرنامه چین 1 - فرودگاه ایران و شانگهای

جمعه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۷:۴۰ ب.ظ

خب خب خب... بالاخره داریم بعداز یکسال وخورده ای به سفرنامه چین نزدیک میشیم :)))

خیلی زمانبره الان که نگاه میکنم.. دوساعت باید عکسارو جدا کنم.. چون خیلی خیلی عکس و فیلم گرفتم و باید چندتا فقط انتخاب کنم اینجا بذارم.. و ضمن اینکه سانسور کنم و اینا خودش تایم میبره.. ولی قصد دارم خیلی با جزئیات بنویسم چون میخوام بمونه برای بعدن.. یادم نره هیچیشو.. بخاطر همین چندین پست طول میکشه واسه همین فولدر جدا براش اختصاص میدم تو وبلاگم.. پس اگه حوصلتون سر رفت دیگه دست من نیست.. اینم بگم عکس میذارم تو اینجور پست ها و حجمشون رو هم پایین نمیارم..

وسطای اسفند 1397 بود من و رز یهو تصمیم گرفتیم بریم چین، حالا اینکه چرا هردو روی چین توافق داشتیم و داریم خودش دلیل داره که نمیتونم اینجا بنویسم، چندتا هم دلیل داره، نه فقط یکی.. باورت نمیشه اصلا نفهمیدم چطور شد یهو دیدم تو سفارت ام دارم ویزا میگیرم.. واقعا نمیدونم اسم این حالت چیه، شنیدم مثلا میگن اصلا نفهمیدم چطور با فلانی ازدواج کردم، ماهم همین حالت پیش اومد.. چون اصلا نه تصمیم قبلی داشتیم نه وقت بود اصلا! سفارت دیگه یک هفته قبل از عید تعطیل میشد، و فقط هم روزهای فرد میشد ویزارو گرفت، یعنی فک کن ما شاید بگم 17 اسفند اینا تصمیم گرفتیم بریم، بعد سفارت پنج شنبه 23 اسفند میبست، بعدما تازه یکشنبه 19 اسفند رفتیم مدارکو تحویل سفارت دادیم.. و ویزا دقیقا همون پنج شنبه اومد.. خلاصه اینجوری

بیلیط رفت برای 4 فروردین 98 گرفتیم و بیلیط برگشت هم 16 فروردین بود.. حالا این وسط من میخواستم سریع برم خونه که لااقل یکم از عید فیض ببرم کنار خانواده که نشد.. چون خواهرم با بابام اومدن تهران بینی شو عمل کنه.. دیگه متاسفانه من مجبور شدم تنها برم پیش خانواده درحالیکه بابام و خواهرم تهران موندن.. دیگه من رفتم تا 3 فروردین خونه بودم بعد برگشتم تهران.. راستی اینم بگم یکی از دلایلی (یکی از دلایل) که سبد معیشتی خانواده مون قطع شد این بود که دخترتون چین رفته :))))))))))))))))))) اسپیچلس ام، اسپیچلس

خلاصه رز هم اومد تهران و شب موعود فرا رسید، پرواز ساعت 9 شب بود.. رز اول اومد خونه من، هردو با پدرم خدافظی کردیم و رز هم بعدش کلی قربون بابام رفت که بابات خیلی گوگولی و ناز و مهربونه :)) دیگه سوار ماشین شدیم و رفتیم فرودگاه.. کارت پروازارو گرفتیم و رفتیم سالن ترانزیت و وقت بود هنوز، دیگه رفتیم یه بستنی خوردیم.. اینجا :دی

 

لازم به ذکره که سمت چپی منم؟ موهامم حدود یک ماه قبلش رفته بودم بالیاژ کرده بودم، توی پست میومیو عوض میشه فک کنم درموردش نوشتم :دی

آقا این روسری من یه داستانی هم داره راستی :)) یه بار با همکارای خارجیم رفته بودیم یه کافی شاپ بعد میز بغلیمون دوتا دختر و دوتا پسر بودن، بعد داشتن درمورد ما حرف میزدن، نکته جالبش کجا بود، این که فکر میکردن منم خارجی ام!! (آیکن با دست صورت را گرفتن) یکی از پسرا گفت جالبه روسریش هم Burberry عه، یعنی تا اونجا هم رفته Burberry.. بعد یکی از دخترا که قرتی هم بود گفت باباجان Burberry که یه برند خارجیه کلا، مال ایران نیس که... خوشم میومد همدیگه رو تصحیح هم میکردن :)))

خلاصه بعداز بستنی سوار هواپیما شدیم و خیلی خوب بود که من و رز دوتا صندلی بودیم و کسی کنارمون نبود.. حدود 8-9 ساعت پرواز بود پس نمیشد دستشویی نرفت، من تاحالا تو هواپیما دسشویی نرفته بودم، اصولا بیرون از خونه دسشویی خیلی کم میرم، حساسم.. بعد خیلی ترسناک بود دسشوییش :)) اولا که خب فرنگی بود و اوق.. دوما خیلی صدای ترسناکی میداد وقتی سیفونو میکشیدی، صدای هوای بیرون از هواپیما میداد :))..صبح به وقت ایران حدود 6ونیم صبح، و به وقت چین ساعت 10 صبح رسیدیم شانگهای.. فرودگاه Pudong شانگهای خیلی بزرگ بود، اصلا قابل مقایسه با فرودگاه امام خمینی ما نیست.. وقتی وارد شدیم نظم و سرعت رو میتونستی ببینی، یعنی از همون فرودگاه معلوم بود وارد چه کشوری شدی.. حیف از اینجاهاش عکس نگرفتم، مثلا مرحله اول اصلا این بود که یه دستگاه هایی شبیه عابربانک تو سالن فرودگاه بود و باید پاسپورتت رو اونجا تایید میکردی، چندتا مرحله داشت آدمی هم نبود جلوت، خودت انجام میدادی، دستگاه زبان های مختلف هم داشت.. بعد میومدی وارد قسمت کلیر شدن میشدی، یه صف خیلی خیلی طویل بود.. یه عالمه خارجی بجز ما بود.. کلی ژاپنی و اروپایی امریکایی.. همه پاسپورت به دست تو صف بودیم، حقیقتش من روم نمیشد پاسپورتم رو دستم بگیرم :دی.. میدونم قشنگ نبود حرکتم ولی چیکار کنم خب صادقم :دی خلاصه اخر صف میرسیدی به گیت های مربوطه، یه کارمند چینی پشت هرکدومش وایساده بود، یه عالمه گیت بود، مثل ما نبود واسه خارجیا فقط یه گیت داشته باشن، یه مونیتور هم روبروی خودت بود که صورتت رو اسکن میکرد(اگه درست یادم باشه باید دستت رو هم میذاشتی) ، بعد چینیه چندتا سوال ازت میپرسید، بعد یه لبخند میزد و میگفت اوکیه برو.. منم اصلا از اهداف والام برای سفر گفتم :دی.. خیلی مراحل مراتب زیاد بودا، اصلا نمیگم کم بود، ولی اینش جالب بود اونقدر سرعت و نظم وجود داشت که خیلی روان کارا انجام میشد و اینهمه مرحله کلافه نمیکرد آدم رو.. ولی ایران هم مراحل برای انجام کارها زیاده هم خیلی کنده و این آدم رو کلافه میکنه...

اومدیم بیرون و سوار تاکسی شدیم.. تاکسی هاشون کلا چین اکثرا هیوندا بود.. هیوندا تو ایران لاکچری حساب میشه واسه اونا تاکسیه :)) یه چیزی بعدا درمورد تاکسی هاشون هم بگم..

 

اینم حومه شانگهای است، فرودگاه بیرونه خب تقریبا.. یه عالمه کارخونه و این چیزا بود، و آلوده، اون دودهارو میبینید دیگه، حالا درمورد شانگهای مفصل مینویسم بعد.. ما داشتیم اینجا میرفتیم Hangzhou .. که در پست های بعدی دیگه کم کم سفرنامه شروع میشه.. 

۹۹/۰۲/۰۵ موافقین ۴ مخالفین ۰
شاداب :)

نظرات  (۱۲)

نی هاو :))))

امیدوارم بهتون خوش گذشته باشه :))))

در مورد پاسپورت خوب کاری کردین قایمش کردین. والا!!!! فکر کنم فقط چهارتا کشور جنگ زده اعتبار پاسپورت شون از ما پایین تره :////////

رنگ موی روشن دوست!!!! ولی از اونجایی که پوستم گندمیه حس میکنم رنگای روشن بهم نمیاد در نتیجه هیچ وقت جرئت نکردم موهامو رنگ کنم :((((( 

ولی جدی سوپ خفاش رو پیشنهاد میدین یا گربه سوخاری ؟؟؟(ایکن چشمک)

 

 

 

پاسخ:
نی هااااااو :دی
پاسپورت اول دستم بود بعد که پاسپورت پشت سر و جلوییارو دیدم گذاشتمش تو کوله ام تو شیش تا سوراخ قایمش کردم :)) 
نه اتفاقا پوست گندمی هم بعضی رنگا بهش میاد،  مثلا میگن گندمی ها بهتره توناژ های سرد استفاده کنن، ولی خب تو سرد روشن بکن، خود آرایشکاه هم کمک میکنه که چه رنگی بیشتر بهت میاد،  حرفه ای هستن خودشون دیگه.. الان این رنگ من تناژ گرم بود
حالا از غذاهایی که خوردم هم میگم :دی  

لابد مقصد بعد هانگژو هم پکنه؟؟هووم؟؟،اصلا تو من بگو چرا ما به بیجینگ میگیم پکن🤔🤔جا داره رسیدگی کنن:///

عشقم😍😍😍موهاشو😍😍لاکاشو😍ژیگرتو!!

این مدل طرح تیپیک مال Burberry،ولی نمیدونم چرا اصلا از این طرحای زاویه دار خوشم نمیاد،منحنی و محو بهتره،این مدلا خیلی خانومی و الگنته ،من یکم شتر شلخته و کژوال دوست دارم:////تو بگو یه سلول در من میتونه خانومانه رفتار کنه،نمیتونه:///

منتظر هستم بخونم بقیشو ،جالب مینویسی:-))

بسته معیشتی هم میخواستی هووم؟؟مرفه بی درد؟؟😂😂

پاسخ:
نه پکن نرفتم :((( سری بعد حتما میرم..  باید دیوار چین رو ببینم..  همینو بگو :دی
توام از خودت رو نمایی کن ببینم چطوری هستی عسیسم :دی
من خودم راستش از Burberry خوشم هم نمیاد :دی این روسری هم شاید بگم کلا ده بار هم سرم نکردم..  کلا شال روسری های یک رنگ بیشتر دوس دارم و میپوشم.. 
مرفه بی درد تویی نه ما :دی رو نمیکنی فقط

چه قرتی طورانه

پاسخ:
:d
کدوم قسمت؟

اول اون شراره های آتش و بعد هم سفر خارجی بدون اقا بالاسر!

پاسخ:
شراره های آتشم الان مشکی شدن :دی میخوام بعداز کرونا دوباره لایت کنم و احتمال زیاد کوتاه
آقا بالاسر کو تا من با خودش برم مسافرت :دی.. کی از سفر عشقولانه بدش میاد.. حالا بشینم منتظر آقا، پوسیدم همینجوریش تو خونه :دی ...والا 
پدرجان هم اعتماد کامل دارن و میدونن من عرضه ام زیاده از پس خودم برمیام.. ضمن اینکه کلا حوصله همراهی منو ندارن :دی
۰۷ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۱:۴۴ خاموش چند پست قبل

وااای از این مارک روسری و طرحش  وهمه رنگ هاش به شدت بدم میاد با احترام به شلیقه شما.

یاد خوابگاه  و دوران دانشجویی میفتم چون هم اتاقیم سرش میکرد اتاق روجارو میزد خخخخ دقیقا همین رنگی که الان سر شماست.

پاسخ:
همه چی گفتی بعد میگی با احترام به سلیقه شما؟ :)) یاد اون جوکه افتادم
اینم بگم من خودمم از این روسری بدم میاد :)) البته من اینو مثل بعضیا از این دم خیابونی تو پیاده رویی ها نخریدم..  ولی چون سر خیلیا دیدم دیگه خوشم نمیاد سرم کنم.. کلا ده بارم سرم نکردم، دیگه اینجا چون قرار بود 9ساعت تو هواپیما کثیف بشم و بخوابم و اینا دیگه اینو سرم کردم.. ملت سفر میرن بهترین لباساشونو میپوشن من کهنه هارو پوشیدم که با خیال راحت بمالم به در و پنجره هواپیما :دی
ولی مهم اینه من حتی با روسری جارو خوابگاهی هم نازم :)) اصلا من گونی هم بپوشم نازم

فعلا یک عکس از خودت بده ببینیمت :دی 

سلام بر شاداب عزیز، دوست وبلاگی قدیمی، البته اگه منو یادت باشه! D: خوبی؟ :*

ببخش منو که یه مدت حس و حال کامنت گذاشتن نداشتم، اما همیشه میخوندمت و همراهت بودم.

خوشحالم که زندگی بر وفق مرادته و همه چی خوبه عزیزم.

خوشحالم هستم که یه سری کامنتا حرصمُ درآورد و باعث شد روشن بشم! D:

گاهی وقتا یه رفتارایی میبینم که حرفای عوام باورش برام ساده میشه که حسادت تو دخترا زیاده و گاهاً با شدت! تو فضای مجازی و فضاهایی مثل وبلاگ که فقط آدما مینویسن، تا یه نفر یه عکس میذاره از خودش که از زندگیشم راضیه، یه سریا سریع دنبال یه چیزی میگردن تا حرصشونو خالی کنن. هرطور شده میخوان مثلاً طرف رو بکوبن و شروع میکنن تایپ کردن بی اسم و آدرس! انگار با این رفتارای چیپ سطح پایین، چیزی رو میتونن بگیرن از طرف مقابلشون یا چیزی قراره به خودشون اضافه بشه که بتونه نداشته هاشونو بپوشونه.

من از این آدما دیدم تو زندگیم زیاد و میدونم چقدر حقیر و عقب افتاده ن معمولاً، خواستم بگم توجه نکن. البته میدونم تحت تأثیر این حرفا قرار نمیگیری...

 

و اینکه امیدوارم بیشتر کامنت بذارم از این به بعد D:

فعلاً همین :*

پاسخ:
وای مریم خوبییییییییییی؟؟؟ معلومه که یادمه!!!! یهو رفتیااا.. وبلاگتم کلا هیچی... چطوری چیکارا میکنی؟؟

مرسی از طرفداریت دوست جونم :) ولی نه بابا من با این چیزا ناراحت نمیشم چون به طرز لباس پوشیدنم مطمئنم..همین لباسای دم دستی توی هواپیمای من از لباس پلوخوری بعضیا بهتره :)) 
البته من هنوزم مطمئن نیستم این بنده خدا منظوری داشته،  اشکال نداره
آدم ها کلا تواین جور مواقع دوحالت دارن، یا منظور دارن یا منظور ندارن، که البته هردوش بنظرم زشته..  اولی زشته چون خب حسودی و عقده ای بودن رو میرسونه، دومی هم زشته..  چرا؟  چون نمیفهمه که نباید درمورد یه غریبه که باهم نه شوخی دارن نه صمیمیتی دارن نظر بده،  من از دومی بیشتر تعجب میکنم..  مثل این میمونه تو خیابون یکی رد شه بری بهش بگی بی احترامی نباشه ولی چقد لباست زشته(درحالیکه خودتو از انظار پوشوندی و کسی نمیبینه خودت چی پوشیدی) :)) طرف هم میگه برو بابا به تو چه :d و رد میشه میره

حالا اینو کلی میگم: کلا جالبه.. اگه بیام با کفشای نایکی 3 میلیون تومنیم عکس بذارم یه سریا میان میگن خودنما، اینجوری عکس بذارم میگن جارو خوابگاه :))))) درنتیجه نه خودنما بنظر رسیدن برام مهمه نه جارو خوابگاه :)) هرچی دلم بخواد میذارم
خدایی خندم گرفت با اون جاروی خوابگاه :))) یه لحظه دختره رو با روسری درحال جارو کشیدن تصور کردم :))))))) خیلی cool بوده

واقعا خوشحال شدم از اینکه دیدمت باز، ولی باورکن نمیخوام معذب شی و فکر کنی دیگه باید کامنت بذاری، من همچین انتظاری ندارم، همین که میدونم هستی کافیه :)

یادمه چندوقت پیش یه ویدیو دیدم از مصاحبه یه خانوم بازیگر که گفته بود بیشتر هجمه هایی که به من وارد میشه از طرف دخترهاس. با دیدن کامنت این خانوم یادش افتادم. گاها رفتارهای ضدزن بعضی آقایون رو که  می بینم با خودم میگم وقتی ما به هم جنس خودمون رحم نمی کنیم چه توقعی از جنس مذکر داریم!!!!

نمی دونم شایدم به نظر من عجیبه چون هیچ وقت به خودم اجازه ندادم درمورد ظاهر کسی بدگویی کنم حتی زمانی که ازم نظر خواهی میکنن. چون قاعدتا کسی از خوش پوش بودن بدش نمیاد. فقط سلیقه ها متفاوته...

اتفاقا به نظرم برندهای این چنینی هیچ وقت طرح و مدلش قدیمی نمیشه و همیشه های کلاس و شیکه :دی

پاسخ:
من کلا تو اینکه دخترا یکم حسودن شک ندارم :دی ولی نه درمورد این دوستمون
حالا طفلی اومد از خودش دفاع کرد و منم متوجه شدم اونجوری نبوده.. ولی بازم مرسی از شماها که طرفداریمو کردین جوون :))
آره خب آدما متفاوتن.. میگم یکی زود میتونه احساس صمیمیت کنه، یکی ممکنه دیر یخش آب شه
حالا انشاالله بعدن از روسری های دیگه ام عکس بذارم که تمام سلیقه هارو پوشش بدم تواین وبلاگ :))))
خدایی این پست موضوعات بهتر از اینم واسه کامنت داشت، همش شد روسری :)) اینم از سفرنامه نوشتن من :))

ای وای من. شرمنده واقعا. معذرت. قصدم شوخی بود ولی بد گفتم دیگه حلال کن شاداب جان. البته که از کمالات شما چیزی کم نمیشه خصوصا رنگ مو ت که خدایی قشنگه ولی دیگه میدونی  جوگیر شدم  تاروسری و دیدم و دقیقاهمون رنگش رو ذهنم منحرف شد خخخ

. چون باهم اتاقیم صمیمی بودیم رک میگفتیم بهم  فلان وسیله ات زشته. ب جای اینکه بگیم مثلا بهت نمیادخخخ(خشونت رو داشته باش شما)   حالا یک ان فک کردم الان اون روبرومه خخخخ

اون روسری هم  دیگه از بس پوشیده بود  قبلا  دیگه  برای تو خوابگا استقاده میکرد مثلا بعد حموم. . ویکی ام همیشه  خدا موقع جارو ا(کلا روسری هاش زیاد بودن :/ همه ام مارک رو اینحساب روسری جاروییش هم مارک بودا)

حالا منم خسیس ازورم میاد پول بدم به جز کفش خخخخ

.

 

بازم معذرت. موفق باشی دیگه زیادی روشن شدم. 

بازم بنویس . بای

پاسخ:
بابا کجا.. بودی حالا :))
نه بابا ناراحت نشدم اصلا.. فقط برام عجیب بود:دی.. آخه اگه وبلاگمو میخونی باید میدونستی من یکم دیر گرم میگیرم با افراد، حالا تودنیای واقعی.. مجازی یکم صمیمیت ام بیشتره.. ولی تو فکرکنم از اونایی که کلا زود صمیمی میشن :))) نمیگم منظوری داشتی همونطور که گفتم، ولی خب اگه خودت وبلاگ نمینویسی شاید با این حس آشنا نباشی که مثلا خواننده ها تورو تقریبا از نوشته هات میشناسن و با زندگیت آشنان تقریبا و شایدم تو دلشون احساس صمیمیت میکنن ها(مثل خودت مثلا) ولی یهو یکی از خواننده های خاموش میاد کامنتی میذاره که بر اساس پیش فرض ذهنی صمیمیت خودش با وبلاگ نویسه، بعد وبلاگ نویس خب نمیشناسه و اون حس متقابل رو نداره باعث میشه ری اکشنش متفاوت باشه.. نمیدونم منظورمو رسوندم یانه
درکل میخوام بگم اگه خاموش نبودی و همیشه کامنت میذاشتی من همون 1 درصد هم شک نمیکردم که بامنظور بوده یا بی منظور
من مثلا دوستای صمیمیم همون جوری که میگی بهم بگن نه این لباست زشته نپوش یا فلان کارو نکن، اصلا بدم نمیاد حتی میپرسم عه واقعا؟ بعد نظر میخوام ازشون که چی بپوشم یا چیکار کنم.. ولی خب با آدمایی که زیاد احساس صمیمیت ندارم اینجوری نیستم.. پس رابطه تو با هم اتاقیت رو میفهمم، خودمون هم اینجوری بودیم :))

حالا زیادی روشن بشی چی میشه؟ 
شوخی میکنم راحت باش

به نظرم خاصیت وبلاگ نویسی همینه. خود پست یه طرف کامنت ها یه طرف دیگه:دی

حتی شاید مقصود و حس کامنت اونجوری که مدنظره مخاطبه منتقل نشه. برای خودم چندبار پیش اومده...

امیدوارم اون خانوم هم از کامنت من دلخور نشده باشن :))))))))  

اگه حرفی زدم قصد انحراف موضوع پست رو نداشتم ولی با این حال شرمنده اگه ناراحت شدین❤❤❤

پاسخ:
ای بابا چرا اینجا همه ناراحت میشیم :)))) 
عزیزم نه نگفتم تو موضوع پست رو منحرف کردی
من کلا منظورم بود.. از اول قضیه.. ینی انتظار داشتم کامنتا بیشتر درمورد سفر باشه تا روسری
ولی خب پیش میاد..  حالا چیز مهمی هم نیست،  من خودمم شده واسه پست بعضی دوستام بیشتر درمورد مساعل حاشیه ایش کامنت گذاشتم تا موضوع اصلی پست
عب نداره بابا
ولی همین که کامنت بذارن بچه ها همینم خوبه،  از سوت و کور بودن بهتره

ای بابا نمیذارید که من خاموش بمونم! خخ

متوجه منظورتون شدم. در پست قبل هم اشاره کردید  میدونید من تو بلاگفا ی شماکامنت میدادم بعد شوخی هم میکردمجواب میدادی .دیگه پیش فرضم همونجوری مونده از زمان بلاگفا. برای همین یکهو اومدم کامنت دادم اپلیکشنت چیه روسری فلانه واینا حواسم نبود ای بابا من ناشناسم. ببخشید دیگه..راستی  بلاگفامنم پرید(هرچند که همونم زیاد نمی نوشتم) ولی کاش اون پست های باقی مونده رو میفرستادم تو بیان. یاددمه اون زمان کلی از بلاگفایی ها اومدن بیان.  از اون گروه  برخیا رومثل شما رو هنوز میخونم. ..

اگثر اون بچه ها دیگه نمینویسن ووبلاگشون بروزرسانی نشده

یادم نیست چطوی مطالب رو از بلاگفا یا پرشین بلاگ یا میهن بلاگ بدون هیچ تغییری  منتقل میکردن بیان؟

نمیدونید چطوری میشه؟ اون دوستان هم بروز رسانی نمیکنن که ازشون بپرسم 

 

پاسخ:
ای شیطون انقد قدیمی هستی رو نمیکنی؟؟؟؟  من از سال ۹۲ بلاگفا بودم.. یادم نیس کیا کامنت میذاشتن..  ولی چه خوب که هنوز هستی
بلاگفای من کلا حذف شد،  حتی نتونستم مطالبمو وردارم برم..  اگه هنوز میتونی وارد پنل کاربریت بشی احتمالا میتونی مهاجرت به بیان بزنی،  بیان تو قسمت امکانات و ابزارها یه جایی داره به اسم مهاجرت.  یه اپ هست که نصب میکنی و بعد وبلاگ قبلیتو معرفی میکنی(با رمز و کاربری وبلاگ قبلی)  بعد منتقل میکنه اینجا..  اول تو بیان یه بلاگ بساز بعد تو پنل خودت نگاه کن توضیح داده چیکار کنی

به قول خارجی ها وااااو :دی بزرگ
 
گوشواره هاشو!! (شکلک چشمک)
ایول دمت گرم که عکس های با کیفیت گذاشتی
قبل اینکه تو متن بخوانم سمت چپی شما هستی حدث می زدم که سمت چپی شما هستی

البته شاید هم سمت راستی شما باشی و داری رد گم میکنی کلک؟!

انصافا خیلی خوب ست کردی رنگ روسری کاملا با رنگ پوست و پالتو و رنگ مو ست شده
ولی به نظرم روی صورتت زیاد کرم یا پودر زدی

و لاک قرمز

و دیگر هیچ..

چشم کی را میخواستی در بیاری که اینجور ظالمانه تیپ زدی (شکلک خنده)

فقط امیدوارم با خودت کنسور قرمه سبزی و ... برده باشی چین!! وگرنه که واویلا (شکلک قهقه خنده با صدای بلند)

پدرت دل شیر داره میذاره دخترش بره مسافرت آن هم چین!!

بی صبرانه منتظر ادامه سفرنامه شادی خسرو هستم :دی بزرگ

پاسخ:
رد چیو گم کنم :)))  اول و اخر من و دوستم هستیم بالاخره.. ردمون بخواد زده شه درهرحال زده میشه..  بعد بخوام رد گم کنم چرا از اول عکس بذارم، چی گیرم میاد از این وبلاگ :دی
من اصلا کرم پودر نمیزنم..  اصلا ندارم کرم پودر :)) کلا به پوست صورتم مواد ارایشی نمیزنم.. بابا گفتم که ارایش من به ریمل و رژ ختم میشه
من کلا تیپم همینجوریه،  چشم کسیو نمیخوام دربیارم،  همینجوری میگردم کلا، ساده اس که.. اقا چشاتونو درویش کنید عه

کنسرو؟؟؟  هیچی نبردیم،  نه بابا برم چین بعد کنسرو بخورم؟؟؟؟ من غذا چینی خیلی دوس دارم،  حتی بلدم درست کنم..  حالا از غذاهایی که خوردم هم مینویسم

پدرم از چی باید بترسن؟  بچه که نیستم،  بعدم کلا میدونن من عرضه دارم.. ینی پسر اشکال نداره مسافرت بره ولی دختر اشکال داره؟؟؟ چقد از این چیزای فرهنگ ایرانی بدم میاد :دی... کلا پدر من ادم تحصیلکرده و روشن فکری هستن، خدایا شکرت بابت همچین خانواده ای :دی...  والا فعلا که چین از ایران امن تر بود بنظر من..  و اینکه آدم زبان بلد باشه هیچ مشکلی براش پیش نمیاد تو کشور خارجی..  مخصوصا تو چین مهمه،  بلد نباشی حتی یک روزش هم جهنم میشه برات

شادی خسرو :)))) 

اره دیگه گفتم که کلا کامنت نمیدادم یعنی  حال ندارم بنویسم بیشتر دنبال میکنم. تازه همه وبلاگایی که میخوام باهم باز میکنم اما این دفعه خیلی به حرف گرفتی منو شیطون. زیاد کامنت دادم ها....

ظاهرا قبل اینکه من منظورم درست برسونم داستانی شد اون روسری و رنگش ها:/ خخخخخخخخ حالا بیا  و بقیه کاربران رو راضی کن که .بابا حالا من اومدم قضاوت کردم شمام که باز اومدین منو قضاوت کردین تازه بقیه کامنتارو  اللان خوندم!خخخخخ

راستی گفتی دوست دارشتی که بیشتر درمورد سفرنامه ات نظر بدن. خوب ببین اگر بقیه منو نمیزنن ، بگم که شاداب جان شما که دوست داری در مورد سفرنامه باشه خوب خودتم بیشتر درمورد سفرنامه تمرکز کن دیگه ! یک پاراگراف مینویسی از رنگ مو و روسری و جریان روسری توضیح میدی خصلت زنانه هم که میدونی چیه خخخخخخ خوب یهو یکی پیدا میشه که  مثل من با شبیه روسری تو خاطره داره دیگه خخخخخ بعد میشه داستان!

حالا من که میدونم جنبه درای انتقاد بکنن بقیه حالا نیان سر این حرفم گیر بدن که وبلاگ خودشه چهار دیواری اختیاری . خخخخ

حالا باز بیا برا ملت توضیح بده وقتی خود نویسنده دوست داره خوانندگان در جه مورد نظر بدن پس ماهم میگیم اینجوری بنویس تا اینجوری نظر بدن

وااااااااااااااااااااااااای

توعمرم اینقد کامنت نداده بودم. دیگه خاموش موندنم هم خز شدا

جدی ناراحت نشیا

بنویس درمورد تجربیات جدید . ماهم دنبال میکنیم 

موفق وموید باشی وهمیشه خبرای خوب بنویسی

ممنون از ارهنماییهات درموردبیان.

خدا نگهدار  واقعی ایندفعه . 

 

 

پاسخ:
:)))
مگه خاموش بودن کلاس داره که حالا روشن شدن خز باشه :دی
خواهش میکنم.. توام موفق باشی.. بازم به ما سر بزن :دی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">