تا حالا فکر کرده بودی چقد برات مهمه بعداز مرگ خونه تو از دست ندی؟
میخواد دومین خونه شو بخره و داره فکر میکنه کدوم شهر بخره، یا حتی کدوم کشور... هر شهری هم اراده کنی نمیشه، یکسری شرایط و قوانین داره هر شهر، البته راه میونبر هم وجود داره..
ببین میدونی که تو ایران مثلا یه دونه خونه بخری یا دوتا یا ده تا تهش بتونی پنجاه سال ازشون استفاده کنی، بعدش میمیری و میمونه واسه بچه ها و نوه هات.. ولی حداقلش میدونی پراپرتی های (Property) خود خود خودتن... تا اینجاش حس خاصی به آدم دست نمیده، یه موضوع واضحیه...
ولی وقتی گفت اونجا وقتی خونه میخری فقط 70 سال مالکش هستی (تازه اونم فقط مالک خونه میشی، مالک زمینش نیستی، زمین همیشه در تصاحب دولت هست) نمیدونم چرا موهای تنم سیخ شد! یه حس بدی بهم دست داد.. فکر نمیکردم انقد برام مهم باشه! انگار تازه فهمیده باشم عه چقد کوتاهه موندنمون، چقد بده که بعداز خودمون چیزی به جا نخواهد موند.. درواقع وقتی خونه میخری فقط خودت و بچه ات میتونن استفاده کنن، دیگه به دست نوه هات نمیرسه، دولت خونه رو صاحب میشه و اگه بخوای تمدید بشه مالکیتت باید یه مقدار پول به دولت بدی و دوباره خونه رو بهت میدن (خیلی زیاد نیست ولی خب باید بدی، به پول الان ما حدود 80 میلیون تومن) .. بماند که همون 70 سال هم همچین مالکیت بی قید و شرط نداری، هر سال باید مالیات و یکسری هزینه پرداخت کنی حتی اگه خونت خالی باشه
الان حس میکنم شاید بهتر میفهمم از چیِ مرگ میترسم... از خود مرگ نمیترسم.. از نیستی بعدش میترسم... چرا انسان انقد تمایل به بقا داره؟ انقد تمایل به فراموش نشدن داره؟ مگه چیه این دنیا؟
من هر موقع هواپیما سوار میشم به مرگ فکر میکنم.. آخرین باری که سوار شدم میدونی نگران چی بودم؟ اینکه سقوط کنم بمیرم بعد برن خونه مو ببینن که مرتبش نکردم و چقد بهم ریخته است و آبروم بره :)))))))))))
ای بابا ، اخر بحثای فلسفی هم باید اینجوری بشه :دی
قبلا هر بار سوار هواپیما میشدم ارزو میکردم سقوط کنه
الان این ارزوعه کمتر شده
هیچوقت عمر طولانی نمیخواستم . به فرزند دار شدن علاقه ای نداشتم
شاید به خاطر عدم امنیت مالی و جانیه . میترسم بچه م خوب از اب در نیاد یا سختی بکشه