ماراتن تا موفقیت

ماراتن تا موفقیت

اگه بگن کدوم فیلم یا کتاب درواقع داستان زندگی تو هست میگم کتاب "تیزهوش" از هرمان هسه.
البته این کتاب شرح زندگی گذشته من هست که ازش عبور کردم.

بایگانی

آخرین مطالب

۴۴ مطلب با موضوع «دانشگاه!» ثبت شده است

اولین برف امسال ... هی روزگار... من عاشق برفم.. زمستون هوای سرد... اصلا تابستونو دوس ندارم...

همیشه دلم میخواست تو روز برفی با کسی که دوسش دارم باشم.. هیچ کار خاصی ام نکنیم فقط بریم تو برف قدم بزنیم یا یه چایی بخوریم تو هوای سرد..یه همچین بچه قانعی ام من والا :))) ... ولی فعلا که نیمه گور به گور شده ام پیداش نیس معلوم نیس الان داره چیکار میکنه :))))))))


اصلا نیمه گمشده به اسفل السافلین :)))) یه دخترم پیدا نمیشه پایه باشه بریم یکم حالمون عوض شه :)))

عکس اول پشت ساختمون 1 که ما باشیم هست... عکس دوم و سوم مربوط میشه به زمین چمن خوابگاه.. ببین چه باحال شده.. البته نمیدونم چرا زیاد تو عکس هوا مشخص نیس خیلی خوبه هوا...

حیف دیر عکس گرفتم.. بارون اومد یکم برفا آب شد... خدا میدونه ولنجک الان چه خبره :( یکی از تلخیای اینکه دیگه بهشتی درس نمیخونم همین قضیه است... بهشتی دوستت دارمممممم منو ببخش :))





برج میلادو ببین یخ زده حسابی..




اینجاهم جلوی ساختمون ماست.. اون ساختمون روبرویی هم ساختمون 4 هستش.


خوب دیگه همینااا...

یه وبلاگایی یه پستایی آدم میخونه اونقدر قشنگ از لحظاتشون میگن ولی خوب آدم فقط مجبوره نگا کنه :))) عشقشون پایدار :)


بعدا نوشت:

پیرو پست قبل بند 1 همچنان معتقدم درش رو باید گل بگیرن... یکشنبه طبق قرار ملاقاتی که از پروفسور "ا" گرفتم رفتم باهاش صحبت کردم و ایشون که بشدت کلاس کاریشون بالاست و هرکسیو قبول نمیکنن :)) بنده رو در اون حد دونستن که قبول بفرمایند استاد راهنمای من بشن برای پایان نامه :)

هورا :دی .. البته درجریان هستم که پوستم حتما کنده خواهد شد :)

ولی از اونجاییکه من تمام تابستونم رو صرف یک طرح پژوهشی با یکی از اساتیدم کردم و همه وقایع رو لحظه لحظه اینجا ثبت کردم و الان فهمیدم که پرفسور مربوطه که میخوام پایان نامه باهاش وردارم هیچ استادی رو بجز یکی دونفر قبول ندارن و فرمودن حق هیچ همکاری با هیچ استادی بغیر از خودش رو ندارم!!!!! و اینجوری شد که الان باید اون استادم و اون طرح چند میلیونی که براش چندماه زحمت کشیدم رو ول کنم به امون خدا... چه تابستونی رو من حروم کردم آخ...  فک کن که فردا با اون استادم قرار دارم و نمیدونم چه جوابی برای قطع همکاری بدم؟؟ :(((((( دعا کن برای مصاحبه دکترا جزو اساتید نباشه یا ترم بعد باهاش کلاس نداشته باشیم :(( یا مثلا داور پایان نامم نشه :((( بدبخت میشم..همین..

حالا متوجه شدی چرا میگم درش رو گل بگیرن؟؟؟؟؟؟؟ قبل از هر حرکتی باید یه نفر بیاد روابط حسنه و غیرحسنه اساتید رو واسه دانشجوی فلک زده تعریف بکنه .. هه...

مورد دومی که معتقدم درش باید گل گرفته شه اینه که الان 3 روزه که ساختمون 1 خوابگاه که ما باشیم اینترنتش قطعه.. و تو این برف و سرما باید لپ تاپ کول کنی ببری ساختمون 4 بلکه اینترنتش بگیره کاراتو بکنی!!!

حالا بازم بگو اینجا خوبه


شاداب :)
۱۶ آذر ۹۴ ، ۱۶:۱۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر

                                                                       



یکی از بهترین حسای دنیا میدونی چیه؟؟؟؟

اینکه بدون استرس, با آرامش,  پیش بابا مامانت باشی.. شبا بری خارج از شهر,  تو روستا,  دور دور, شیشه رو تا آخر بیاری پایین باد خنک با سرعت به صورتت بخوره.. صورتت یخ بزنه... باخودت بگی چرا دماغت بزرگ نیس برای استفاده بیشتر از اکسیژن ناب .. با تمام وجود بوی شلتوک و شالیزار هارو وارد ریه هات بکنی...اونقدر بو بکشی تا دماغت درد بگیره... صدای جیرجیرکا... ستاره هایی که تو آسمون روستا از هرجای دیگه گنده تر و نزدیک تر به نظر میان... همه اینارو بخوبی ثبت میکنی مثل یه ذخیره انرژی!!... تا بعدها وقتی کیلومترها دوری با یادآوریش همون حس خوب به سراغت بیاد..

چه حیف که زندگی برای ما صبر نمیکنه...

.

.

.

اون روز یه همایش تو دانشکده برگزار شد... واقعا هدف ماها از اینهمه سخنرانی چیه؟؟؟؟؟ تک تک حرفاشونو حفظ بودم... خوب همه اینارو که خودمم میدونم! حالا برادر من بگو راهکارت چیه؟؟؟!!! ینی از این همایشه 8 ساعته من فقط و فقط تنها چیز مفیدی که به دردم خورد و یادداشت کردم چندجمله از یکی از مدیرعامل های شرکت مپ/ نا و چندجمله از یکی از مشاورین رییس جم/هور بود!!

حالا اینا هیچی... یه قسمتی از همایش یه کلیپ در راستای معرفی دانشکده مون بود!!! ینی دانشکده مونو داشتن به خودمون معرفی میکردن؟! حالا بازم تا اینجاش اوکی عب نداره... آخه مشکل اینجا بود کلیپش هم کلیپ درستی نبود... آخه واقعا دونستنه اینکه دانشکده مون چقد مساحت داره و چندتا میزو صندلی و کامیپیوتر و قاشق چنگال و حوض و اردک و ... داره به چه دردی میخوره؟؟؟؟ جالب تر اینکه یه آهنگ حماسه برانگیز هم روی کلیپ گذاشته بودن که واقعا دیگه خنده منو درآورده بود ...

دیدگاه کاملا یه دیدگاه حسی بود... آدم حرصش درمیاد که کساییکه داعیه بهترین بودنارو دارن هنوز تو اولین و پایه ای ترین مسائل درک شون در این حده...


پی نوشت:

دوس دارم بدونم اوناییکه تو همایش ها کله شون به چپ و راست میچرخه و درواقع کلا به آدم ها نگاه میکنن, فازشون چیه؟!!


شاداب :)
۱۵ مهر ۹۴ ، ۰۰:۲۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر

                                                                 



1. استاد @ داره آخر همین ماه به مدت 1سال میره امریکا... اون روز بهم زنگ زد گفت میتونی بیای کارامو انجام بدی؟ منم گفتم بل بله :))) خلاصه رفتیمو یسری کارای شخصی استاد رو تقبل کردیم... استاد کیلید اتاقشو بهم داد و تمام پسوردهای ایمیل و اکانت هاشو.. حال میده برم سواستفاده کنم :)) بعد اون روز چهارشنبه من قرار بود برم اتاقش یسری کار داشتم خود استاد @ نیومد دانشگاه, نمیدونم وزارت نفت جلسه داشت یه همچین چیزی.. به من گفت خودت برو اتاقم... هیچی رفتیمو یسری کارارو انجام دادم بعد آخراش هم محض عوض کردن جو یه چندتا سلفی از خودم درکنار عکس استاد روی دیوار انداختم :)))))))))))))))))))))))))))))) با کلی ادا اطوار و زبون درآوردن و این چیزا :)))))) اگه اتاقش دوربین داشته باشه آبرو برام نمونده :)))) ولی عب نداره توکل بر خدا :)))) عکسامو بذارم تو وبلاگ چهره خودمو شطرنجی کنم ولی عکس استادو نکنم بعد استاد تو اینترنت خیلی اتفاقی عکسارو ببینه :))))

استاد @ اون روز نشسته بود باهام دردودل میکرد... از گذشته هاش میگفت و اینکه دوتا پسر داره که یکیشون متولد امریکاست و الانم همونجا دانشجوئه... فک کنم همون زمانیکه استاد اونجا درس میخونده متولد شده و طبیعتا اقامت داره.. داشتم فک میکردم چه خوبه اینجوری... فک کن منم باعث شم بچم جایی بتونه به راحتی درس بخونه که هدف و آرزوی خیلیا باشه!! واقعا چرا بچه من همچین شانسی نداشته باشه تا بعدا بابتش از من تشکر بکنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟ البته استادم میگفت اونجاهم خبر خاصی نیس... قبول دارم.. قرار نیس هرکی رفت موندگار بشه اونجا... ولی شانس درس خوندن بدون دغدغه تو یکی از بهترین دانشگاها تجربه علمی خوبی میتونه باشه....

2. امروزم که دانشگاه بودم دیدم استاد *** طبق معمول دانشکده است... ینی ماشین شاسی بلندش رو دیدم تو حیاط.. این استاد *** یه خانومه که سن زیادی هم نداره ولی الان توهمین سن استاد تمام شده... هر روز هم دانشکده است... عاشق تلاش و این شیوه زندگیشم... خیلی هم خوش برخورد و منطقیه... دوسش دارم و میخوام الگوم باشه... اینکه توسن کم استاد تمام دانشگاه تهران بشی توی وزارت خونه های مختلف یسری نقش ها داشته باشی از همه مهم تر یه خانوم باشی که همزمان وظیفه مادری و همسری هم به دوشت باشه ... چرا من نتونم؟؟؟ باور کن آدم اگه بخواد میتونه تو این مملکت هم زن باشه هم موفق باشه...

3. من نمونه بارز یک خردادی ام!!!! با حالت های مختلف.. ینی گاهی بشدت لوس و نازنازی و گاهی بشدت جدی!!!! ... امروز داشتم با مسئول تحصیلات تکمیلی مون راجع به انتخاب واحد صحبت میکردم انقد که لوس بودم (آیکن حالت تهوع) آخراش اومد خیلی صمیمی دستشو گذاشت رو کمرم گفت عزیزم چهرت شبیه دخترخالمه برو نگران چیزی نباش :))))) آخه میخوام بدونم آدم با مسئول آموزش اینجوری حرف میزنه؟؟ :)) نه واقعا؟؟؟ :))) ولی پیش استادا جدی ام خداروشکر :))) ... این فقط گوشه ای از اخلاق یه خردادیه!!!...حالات دیگه رو طی مراحل دیگه باید معرفی کنم... به طالع بینی و این چیزا اعتقاد ندارم ولی اینو مطمئنم که من یه خردادی واقعی ام!!!!

4. امروز رفتم بهشتی که تاییدیه لیسانسمو ازشون بگیرم!!! اینهمه مدت یادم رفته بود برم اونجا...

در حالیکه داشتم از سربالایی دانشگاه به سمت آموزش کل بالا میرفتم همزمان باخودم تکرار میکردم "دیگه حاضر نیستم حتی 1ماه رو هم تو بهشتی درس بخونم"...... توضیحات تکمیلی در آینده در پست جداگانه :D


شاداب :)
۰۹ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۱۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ نظر

                                                                          


خوب از کجا شروع کنم؟؟

آره هیچی این 1 ماه و خورده ای که ننوشتم اتفاق خاصی نیفتاده! فقط امتحاناتمو دادم! ..آهان قبل از شروع امتحاناتم میانترم درس آمار رو هم دادیم رفت... که من از 100 نمره 100 شدم.. خلاصه اگه تو این درس مشکل داشتین من هستم :))))) بجز من یکی از پسرای کلاس هم 100 شد!! باهاش رقابت دارم... آخه پسر هم انقد درسخون؟ (شما بخونید همون درسخون :دی )

امتحاناتم 16 خرداد شروع شد... تقریبا همه رو خوب دادم.. فعلا نمره 2تا از درسامون اومده... اولی رو 20 شدم ..تف به ریا.. دومی رو 19.5 شدم! میدونم 19.5 هم نمره خوبیه ولی برا این درس کلی زحمت کشیدم و هنوزم دارم میکشم! استادمربوطه فرمودن نماینده کلاس 2نمره اضافه بهش تعلق میگیره که اون پسری که ذکر کردم زودتر از من داوطلب شد البته من 2 دل هم بودم چون فک میکردم خیلی وقتم گرفته میشه ولی اشتباه کردم! همین استاد فوق الذکر فرمودن اگر که پروژه خارج از کلاس هم انجام بدین بازم نمره کامل میدم... خوب من خوشحال شدم و گفتم استاد من هستم...توی کل کلاس فقط من پروژه رو قبول کردم... و امتحانمو هم کاااامل کامل نوشتم ..حتی حاضرهستم به خودم 25 هم بدم :دی ... پروژه هم که برداشتم... کنفرانسمو هم عالی دادم استاد کلی خوشش اومد.. ولی آخرش چی شد؟؟؟ نه واقعا چی شد؟؟ 19.5؟؟ بحث سر اون نیم نمره نیس بحث اینه که خیلی بده آدم بدقول باشه! خلاصه قراره تابستون نازنینمو بخاطر پروژه این استاد توی تهران تلف کنم... به استاد زنگ زدم گفتم استاد شما فرمودین پروژه بردارم نمرم کامل میشه... استاد باکمال نامردی خیلی راحت گفت نه من کی گفتم؟؟!!! حالا جالبه استاده خیلی دوسم داره و بیشتر ازهمه تحویلم میگیره!! همینجوریشم نمره کنفرانس و برگه امتحانم کامل بود نمیدونم نیم نمره رو از کجا کم کرده بود... حالا اون به جهنم! حاضر نشد بخاطر این تابستونی که برای پروژه اش دارم تلف میکنم اون نیم نمره رو بهم بده.. واقعا چرا؟؟؟ برگشته میگه 20 گرفتن که آسون نیس!!! اسم این رفتار چیه واقعا؟ مگه من کم دارم زحمت میکشم؟ دیگه چه انتظاری داره مگه؟؟؟ ینی پروژه ای که من دارم انجام میدم از کار نماینده کلاس در طول ترم که کلا 4تا ایمیل بین بچه ها و استاد رد و بدل کرده آسون تره؟؟؟؟؟

تو اون لحظه احساس کردم همه انرژی و انگیزم پرید...بحث سر نیم نمره نیست، بحث اینه که باتمام وجود سعی کنی بی نقص باشی ولی باز ببینی که همیشه یه بهونه ای وجود داره...

حالا قضیه جالبتر کجاست؟ اینکه یهو همه همکلاسیات یادشون بیفته حالتو بپرسن و ایضا در پی اش نمره هاتو !! یکی از بچه ها که کلا وقتی مسیج میده فقط سلام میکنه و بقیه حرفشو میزنه.. ولی اون روز نوشته سلام شاداب جان!!!! نمره هارو دیدی؟؟ شاداب جان ! چه جالب! منم گفتم نه ندیدم.. هه هه..

وقتی شاگرد اول شدم میرم کلا میگم :))

هنوز به نمره های باقیمونده امید زیادی دارم ...

من شاگرد اول میشم...

شاداب :)
۱۲ تیر ۹۴ ، ۲۲:۰۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۵ نظر