ماراتن تا موفقیت

ماراتن تا موفقیت

اگه بگن کدوم فیلم یا کتاب درواقع داستان زندگی تو هست میگم کتاب "تیزهوش" از هرمان هسه.
البته این کتاب شرح زندگی گذشته من هست که ازش عبور کردم.

بایگانی

آخرین مطالب

۸ مطلب با موضوع «فیلم و سریال» ثبت شده است

1. واقعا دوس دارم اونی که روز اول این سالاد سزار رو به ایرانیا یاد داد رو فحشی چیزی بدم... اه اه... هر رستورانی رو باز میکنم سالاداش شامل این مزخرف بدمزه است... دیگه بعضیا خیلی زحمت بکشن بجز سالاد سزار سالادای دیگه هم داشته باشن حتتتتتما باید مرغ گریلی چیزی توش بریزن،  ای زهرمااااااار.. یه سالاد سبزیجات متنوع که فقط کاهو کلم توش نباشه پیدا نکردم

یه سالاد تو یه کشوری خوردم(بعدا در موردش مینویسم) عاشقش شدم اسمش Fresco بود.. هرکاری میکنم پیدا نمیکنم مثلشو اینجا :((( حالا چیز خاصی هم نیستا، موادش راحت پیدا میشه ولی یه مزه خاص خیلی لذیذ داشت بیشتر بخاطر سس مخصوصش بود فکرکنم...  ولی نمیدونم چرا اینجا رستورانا یه ذره خلاقیت ندارن! فقط بلدن از رو هم کپی کنن.. مرده شور سالاد سزار رو ببرن با اون نون تستای مسخره توش...

 

2. موقع غذا خوردن لطفا سریال Hannibal نگا نکنید .. من چشامو اکثر جاهاش میبندم.. فقط نمیدونم کی زورم کرده همچین سریالایی رو ببینم.. انگار مجبورم

 

3. اون سری یه پسره با ماشین مدل بالا و قیافه موجه و خوب! خیر سرش! راه افتاده بود دنبالم شماره شو بده، فکر میکردم منقرض شدن اینجور آدما... من اینجور مواقع محل نمیدم و اصصصصصصلا حتی نگاه نمیکنم و خودمو کاملا میزنم به اون در، ولی این ول کن نبود هی میومد.. آخر سر گفتم اگه بگم دوست پسر دارم میری بی زحمت؟! فکر میکنی چی گفت؟ آره منم فکر میکردم ضایع میشه میره.. ولی گفت حالا شاید دو ماه دیگه باهاش بهم زدی! فعلا شماره منو بگیر هر موقع بهم زدی بهم زنگ بزن!!!! خلاصه فکر نکنم حتی اگه الکی بگید متاهل هستید هم به حال اینجور آدما فرقی بکنه! دوست پسر که دیگه چیزی نیست!!

شاداب :)
۰۴ تیر ۰۰ ، ۲۲:۰۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

Friends, Season 3, Episode 10

 

 

Joey: if you ask me, as long as you got this job you got nothing pushing you to get another one. you need The Fear.

Rachel: The Fear?

Chandler: He's right, if you quit this job you then have motivation to go after a job you really want.

Rachel: How come you're still at a job you hate? Why don't you quit and get The Fear?

Chandler: HA HA HA.... Because i'm too afraid

 

 

شاداب :)
۱۶ آبان ۹۹ ، ۲۱:۳۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳ نظر

یک عدد سوال دارم، آیا بازیگری بهتر از مثیو مک کانه هی (Matthew McConaughey) هم هست یا نه؟ چقد این بشر خوبه.. دارم فعلا فصل اول  true detective میبینم، واینکه خیلی دیالوگاشو دوس دارم

 

You look in their eyes, even in a picture

?Doesn't matter, if they're dead or alive, You can still read them, and you know what you see

They welcomed it, mmmm, not at first, but right there, in the last instant, it's an unmistakable relief, see, cause they were afraid

and now they saw, for the very first time, how easy it was to just let go

and they saw-- In that last nanosecond

 

they saw what they were 

 

that you, yourself, this whole big drama, it was never anything but a jerry-rig of presumption and dumb will and you could just let go. Finally now that you didn't have to hold on so tight
 

 

to realize that all your life-- you know, all your love, all your hate, all your memory, all your pain-- it was all the same thing

 

....It was all the same dream, a dream that you had inside a locked room, a dream about being a person

 

 

+بعدا نوشت:

واقعا فازشونو نمیفهمم، فصل اول شاهکار تموم شد، شاهکار.. بعد فصل دوم خبری از بازیگرای فصل اول نیست و کلا داستان عوض شده .. خیلی تو ذوقم خورد.. حتی رنکشو نگاه کردم فصل دوم زیر 8 شده.. درحالیکه فصل اول تمام قسمت ها بالای 9ونیم بود.. اه حالم گرفته شد.. دیگه ادامه نمیدم.. اصن عشق جان مثیو توش نیست دیگه انگیزه ای برا ادامه ندارم :دی همینجا پرونده شو میبندم.. تمام.

 

شاداب :)
۱۰ مهر ۹۹ ، ۱۸:۴۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر

الان فیلم The kite runner (بادبادک باز) رو دیدم.. هنوز بغض دارم.. از اول تا آخر فیلم چشام اشکی بود مونیتورو به زور میدیدم..

تا نیمه های فیلم از دست امیر عصبانی بودم.. از اینکه یه بزدل ترسو بود، حسن رو فقط بخاطر عذاب وجدان و بزدلی خودش از اونجا دور کرد... ولی در آخر خوشحال شدم که امیر کار درست رو انجام داد و جبران کرد..

ولی به قول اون مدیر یتیم خونه تو افغانستان که میگفت تو شاید فقط بتونی یه دونه بچه رو نجات بدی، هنوزم بچه های زیادی هستن که داستانشون اینجا ادامه خواهد داشت...

راست میگفت...

چرا؟؟ چرا باید این دنیا اینجوری باشه؟؟؟ .. قلبم به درد اومده از اینکه راحت میخوابیم میخوریم میپوشیم، و هیچ ایده ای از یک ثانیه از زندگی همچون آدمایی نداریم...

امروز گریه میکنیم ولی فردا برامون تموم میشه این داستان..

برای سهراب ها ولی نه.. یه داستانه که هر روز اتفاق میفته.. یه داستان واقعی تکراری...

 

شاداب :)
۱۴ خرداد ۹۹ ، ۱۷:۰۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۴ نظر

1. مدیر عامل هنوز برنگشته... اون روز ازم پرسید اونجا ساعت چنده.. گفتم فلان ساعت... گفت عه اختلاف ساعت انقده؟! ... بدبختا گیج شدن تابستون یه جوره پاییز یه جوره... حلا یکی بیاد اینو توضیح بده 

 

2. یه سریال شروع کردم The Leftovers..  جالبه.. هیچ سکانسیش قابل پیش بینی نیست.. کلا هر لحظه از سریال با خودت میگی whaaaaat the hell is going on...  بنظرم باید نقدهاشو خوند.. شاید یکککککم با lost تمش مشابه باشه.. ولی قطعا از لاست خیلی بهتره..  من واقعا اخرای lost نا امید شدم و دست ازش کشیدم و بعداز گذشت چندین سال حتی سراغ فصل اخرش نرفتم... ولی leftovers خیلی خاص تره،  و ذهن آدمو درمورد مرگ و زندگی به چالش میکشه.. حالا ببینم اخرش چی میشه

 

3.  اون روز به ایرانی عقده ایی گفتم من فلان کار تو حیطه کاریم نیست و انجام نمیدم..  گفت جزو وظایفته و باید انجام بدی..  گفتم نه نیست و امکان نداره انجام بدم :) ابله فکر کرده دوران برده داریه.. اخرش هم انجام ندادم و هیچوقت هم قرار نیست انجام بدم..  بعد عین این بدبختا رفت چغلی مو به مدیر بالاتر بکنه(اونم ایرانیه)  اونم نشست باهاش همدردی کرد (این دوتا خاله زنک با هم رفیقن، دوتا مرد گنده خاله زنک :دی).. شنیدم داشت میگفت چاره ای نیست دیگه باید تحملش کرد.. منم از این ور همه رو به مدیر عامل گفتم.. اونم دلداری داد بعد گفت چرا صبر نکردی من برگردم.. گفتم خب دلیل نمیشه هروقت شما نیستی اینا جرات پیدا کنن که!  خلاصه واقعا مغزم تحت فشاره..  از طرفی از اینجا رفتن برای روحیه ام بهتره،  از طرفی هم نمیخوام با رفتنم، ایرانی عقده ای خوش به حالش بشه و فکر کنه پیروز شده، میخوام آینه دق ش باشم :)) حالا فعلا ببینم برنامم چی میشه.. 

 

4. بابا ملت چرا وبلاگ نمینویسن؟  هی باز میکنی میبینی ده روز پیش یه چیزی نوشتن..  بنویسین..  بنویسین..  درضمن اگه وبلاگ خوب (تقریبا روزانه نویسی)  سراغ دارین بهم معرفی کنین..  نه که مثلا هر روز بیاد بگه سکینه چی گفت این چی جواب داد..  کلا ینی اتفاقات واقعی و نه زیادی جزئی زندگی افراد رو دوست دارم بخونم.. 

 

شاداب :)
۱۶ آبان ۹۸ ، ۱۸:۲۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ نظر

من یه روزی بالاخره میخونم.. به هیچ زبونی هم محدود نیستم.. الانم دارم صدامو ضبط میکنم.. فمیدی یانه؟

بیان مزخرف چرا همه چیش فارسیه.. الان نمایه دسترسی با برگه دیگه چه مزخرفیه؟؟ مثل انسان همانند انسانهای دیگه انگلیسیشو بنویسید آدم بفهمه با چی طرفه..  میخوام عکس بذارم نمیدونم چطوری شده این تنظیمات مزخرفش... آدمو یاد کسایی میندازه که گوشیشون رو فارسی کردن.. چند روزه اعصاب ندارما...

 

دیروزم یک کشف مهم کردم فهمیدم حسابدار شرکتمون دزده .. با تشکر.. cool

خون تو بدنم جریان پیدا کرده بودم و لحظه شماری میکردم که زودتر بره تا بتونم با مدرک شک ام رو به یقین تبدیل کنم.. خلاصه دیروز تا 8 شب داشتم کارآگاه بازی درمیاوردم.. ظاهرا اوایل دله دزدی میکرده، ولی یه مورد دیگه کشف کردم واسه تاریخ چند روز پیش، دیدم گنده بوده... بعد میدونی چی جالبه.. دیروز خیلی زیرپوستی شک کردم، رفتم ته توی اونو دربیارم یهو سر از دزدی های بزرگترش درآوردم.. عاشق خودمم.. درجریانی که؟ هیچوقت احتمالاتم اشتباه از آب درنمیان.. ینی اون شک زیرپوستی که من کردم اولش، اصلا جای شک نداشت، ولی خب منم دیگه..

الانم نمیدونم چیکار باید بکنم..

 

سریال Silicon Valley رو تموم کردم و خیلی ناراحتم از اینکه سیزن جدیدش نیومده هنوز.. یه طنزی داره که نمیخندی نمیخندی ولی یه جاهایی وقتی میخندی بدجور میخندی.. امروزم آخرین خنده مو کردم و منتظرم.. داستان چندتا پسر مهندسه که توی silicon valley هستن و دنبال اینن که App خودشونو راه بندازن.. که درنهایت به یه چیز دیگه منتهی میشه.. این وسط خیلی هم جالب چینی ها و امریکایی هارو به تصویر میکشه.. چینی ها که گند زدن به دنیا در واقع، امریکایی هام که فقط فکر استثمارن و وقتی میبینن دنیا دیگه برنمیتابه نوکری براشون رو، عصبانی میشن.. اون jian yang نماینده چینه، اون gavin belson هم نماینده امریکاست در واقع... اون پسرای مهندسم یکسری جوون بی تجربه نخبه هستن که مشخصه ی اصلیشون diversity شون هست.. 

خلاصه اینکه من با سریال زندم.. علی الخصوص کمدی.. ینی سریال کمدی مثل چی میگن به اون قسمتی از بشقاب که کنار غذا هست؟ مخم یاری نمیکنه الان.. سریال کمدی این حکم رو داره برام.. میخوای سریال درام باشه اجتماعی هرچی باشه، ولی یه دونه کمدی هم باید حتما باشه همزمان

 

شاداب :)
۱۱ مهر ۹۸ ، ۱۷:۴۳ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ نظر
بیش از 10 بار این سکانس رو نگاه کردم الان..

- you know, sometimes... i think, i've felt everything i'm ever gonna feel..
and from here on out, i'm not gonna feel anything new...

just...
lesser versions of what i've already felt...


*Her

شاداب :)
۰۴ اسفند ۹۶ ، ۲۳:۰۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

-

so, that's your idea of success?


+

I think being the greatest musician of the 20th century is anybody's idea of success


-

Dying broke and drunk and full of heroin at the age of 34 is not my idea of success


+

i'd rather die drunk , broke at 34 and have people at the dinner table talk about me than live to be rich and sober at 90 and nobody remember who i was


*از فیلم Whiplash..


شاداب :)
۱۲ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۱:۰۲ موافقین ۲ مخالفین ۰