ماراتن تا موفقیت

ماراتن تا موفقیت

اگه بگن کدوم فیلم یا کتاب درواقع داستان زندگی تو هست میگم کتاب "تیزهوش" از هرمان هسه.
البته این کتاب شرح زندگی گذشته من هست که ازش عبور کردم.

بایگانی

آخرین مطالب

۵ مطلب با موضوع «سفرنامه چین» ثبت شده است

امروز قرارداد 25 ساله ایران و چین امضا شد  :|

یکی دو روز پیش یه خبر اومد از برند H&M که به خاطر اعتراض به خبرای مربوط به استان شین جیانگ توی چین اعتصاب کرده و گفته دیگه از شین جیانگ پنبه نمیخره... استان شین جیانگ (توی چین) بهترین پنبه دنیارو تولید میکنه... حالا جریان چی بوده.. یکسری شایعات پخش شده که گفتن کارگرای شین جیانگ توسط دولت مجبور به کار کردن و بیگاری شدن، به همین خاطر H&M گفته در حمایت از اون کارگرای چینی و اعتراض به زورگویی دولت چین دیگه از اونجا پنبه نمیخره... پشت بندش برندهای نایکی و آدیداس و تامی و چندین برند دیگه هم اعتراض خودشونو درمورد این استان اعلام کردن...

میدونی چی شد؟ به یکساعت نکشید که چین H&M رو از خاکش اخراج کرد... تمام فروشگاهاشو در عرض چندساعت بست و تمام... به همین راحتی

تمام کارمندای این برندها استعفا دادن... و درعرض چندساعت میلیون ها هشتگ تو اپلیکیشن های چینی توسط چینی ها دست به دست شد در اعتراض به این برندها... چندین سوپراستار اهل استان شین جیانگ و سوپراستارهای دیگه چینی قراردادهای نجومی شون رو با Nike و امثالهم کنسل کردن و این حرکت این برندهارو محکوم کردن.. با لوگوی H&M کلمه پنبه رو (Mian Hua) روی عکسای پنبه شین جیانگ طراحی کردن و تو شبکه های اجتماعی میچرخید.

چین حدود 10 نفر از اتحادیه اروپا رو به خاطر این شایعه پراکنی ها در مورد پنبه شین جیانگ تحریم کرد... 

حالا من از برند H&M زیاد خوشم نمیاد یه برند ارزون و بی کیفیته.. ولی Nike رو ناراحت میشم اگه نباشه :دی .. بعد میگه اشکال نداره کشورای دیگه که رفتیم Nike میخریم :))

و یه چینی که خودش کارخونه داشته یه آگهی زده گفته کسایی که از این برندها استعفا دادن میتونن بیان شرکت اون کار کنن..

ملت چین همچین ملتی هستن.. همبستگی فوق العاده ای دارن... به هیچ چیز دیگه کاری ندارم.. ولی همین که وحشتناک باهمدیگه هستن قابل تقدیره... چین چیزی رو از دست نداد، ولی این برندها حدود یک پنجم سهم بازار جهانیشون رو از دست دادن.. 

حالا بگو ما کجای داستانیم؟ 

شاداب :)
۰۷ فروردين ۰۰ ، ۲۳:۵۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

چین که بودیم Karaok رفتیم.. دوستان چون معتقد بودن خیلی خوب میخونیم ازمون فیلم هم گرفتن ولی من هنوز که هنوزه جرئت نکردم ویدیو هاشو ببینم :)))))) میترسم افتضاح باشن

حالا الان یه لیست خوشگل از آهنگای موردعلاقم آماده کردم و هرازگاهی میخونمشون.. دارم تمرین میکنم برا Karaok بعدی آماده باشم :))))))))))) حالا خوبه این آهنگای منو نداشته باشن تو لیستشون :))))) فارسی که خب ندارن.. فقط آهنگای انگلیسی و چینی دارن، ولی میترسم اینا توش نباشن :دی

ای خدا.. کاش میشد من خواننده شم.. خوندن خیلی حالمو خوب میکنه، شدییییید... اصلا صدا از حنجرم خارج میشه ارضای روحی روانی میشم :)) ..نمیگم صدام خیلی خوبه (البته اصلا فالش نمیخونم) ولی همین که حالمو خیلی خوب میکنه دوس دارم انجامش بدم... یکی از هابی هام خوندنه واقعا.. یه میکروفن کذایی هم دستم میگیرم توهم میزنم اجرا دارم :)) حتی اداهامو هم تمرین کردم موقع خوندن :))))

خوندن چیزی بیشتر از خوندنه.. مثل زدن یه ساز میمونه.. فکراتو حرفای دلت رو میزنی.. احساست رو به بهترین شکل میتونی منتقل کنی.. شاید به خاطر همین هم آرامش بخشه برام.. 

واقعا اگه الان این شغل رو انجام نمیدادم و میتونستم آزادانه کاری که "دوست" دارم رو دنبال کنم، حتما خواننده بودم به جاش.. خدارو چه دیدی، شایدم یه روزی شدم...

 

شاداب :)
۲۶ تیر ۹۹ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۴ نظر

یه چیز جالب درمورد چینی ها و ایرانی ها بگم:

تو ایران مثلا اگه دختری اهل چیز خاصی نباشه مثلا سیگار نکشه، تتو نداشته باشه، سلیطه و بد اخلاق نباشه، به چشم نمیاد.. و خیلی معمولی تلقی میشه.. نمیگم کسی دوسش نداره، منظورم اینه کسی بابت این ویژگی هاش دوسش نداره، شاید به خاطر چیزای دیگش دوسش داشته باشن.. به اصطلاح کسی بابت این ویژگی ها cherish ش نمیکنه :))

ولی پسرای چینی خیلی میستایند همچین دختری رو.. کیس ایده آله واسشون واقعا.. همین که مثلا موقع عصبانیت داد نزنی و وحشی نشی خیلی گوگولی و زن زندگی هستی تو چشمشون، یا مثلا این که سیگار نکشی و تتو نداشته باشی خیلی دختر نجیبی هستی، اینکه حرفای زشت نزنی خیلی خوبی، مهربون و خوش اخلاقم باشی که نور علی نوره واسشون :))

 

 

+ حالا نمیخوام بگم کسی که تتو میکنه آدم بدیه یا چی.. فقط من خودم شخصا برا خودم دوس ندارم.

شاداب :)
۰۹ خرداد ۹۹ ، ۱۲:۱۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

خب میرسیم به روز اول سفر

گفتم که ساعت 10 صبح بود رسیدیم شانگهای و تا فرودگاه بخوایم بیرون بیاییم چمدونامونو بگیریم و اون صف طویل رو پشت سر بذاریم دیگه ظهر شد تقریبا. مستقیم از فرودگاه پودونگ شانگهای به سمت شهر هانگجو حرکت کردیم. مسافت شانگهای تا هانگجو حدود 2 ساعت با ماشین بود. حدود ساعتای 2 بعداز ظهر رسیدیم.. از این روز اول هیچ عکسی ندارم بجز چندتا.. راستش جای خاصی هم نرفتیم آخه.. چون ساعت 2 رسیدیم و تا بخواییم وسایلمون رو ببریم بذاریم مستقر شیم دیگه ساعتای3ونیم 4 شده بود.. ماهم ناهار نخورده بودیم.. و چین یه مدلیه، حداقل هانگجو، که از یه ساعت خاصی که میگذشت دیگه رستوران چینی باز نبود، و فقط میتونستی فست فود و اینجور غذاها بخوری از مک دونالد یا KFC.. به همین خاطر رفتیم KFC مرغ سوخاری و سیب زمینی اینا خوردیم.. هم سس هاش هم خود سوخاری ها خیلی تند بودن، ولی خوشبختانه من تقریبا به تندی عادت کردم.. یه چیز دیگه ام به عنوان دسر خوردیم که یادم نیس چی بود، یه چیز کیک مانند بود، با این سفرنامه نوشتنم بعد یکسال :)) نصف قضایا یادم رفته

عکس هارو گذاشتم تو ادامه مطلب، چون حجمشون زیاد بود گفتم شاید کسی نخواد ببینه

شاداب :)
۱۸ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۰:۳۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۶ نظر

خب خب خب... بالاخره داریم بعداز یکسال وخورده ای به سفرنامه چین نزدیک میشیم :)))

خیلی زمانبره الان که نگاه میکنم.. دوساعت باید عکسارو جدا کنم.. چون خیلی خیلی عکس و فیلم گرفتم و باید چندتا فقط انتخاب کنم اینجا بذارم.. و ضمن اینکه سانسور کنم و اینا خودش تایم میبره.. ولی قصد دارم خیلی با جزئیات بنویسم چون میخوام بمونه برای بعدن.. یادم نره هیچیشو.. بخاطر همین چندین پست طول میکشه واسه همین فولدر جدا براش اختصاص میدم تو وبلاگم.. پس اگه حوصلتون سر رفت دیگه دست من نیست.. اینم بگم عکس میذارم تو اینجور پست ها و حجمشون رو هم پایین نمیارم..

وسطای اسفند 1397 بود من و رز یهو تصمیم گرفتیم بریم چین، حالا اینکه چرا هردو روی چین توافق داشتیم و داریم خودش دلیل داره که نمیتونم اینجا بنویسم، چندتا هم دلیل داره، نه فقط یکی.. باورت نمیشه اصلا نفهمیدم چطور شد یهو دیدم تو سفارت ام دارم ویزا میگیرم.. واقعا نمیدونم اسم این حالت چیه، شنیدم مثلا میگن اصلا نفهمیدم چطور با فلانی ازدواج کردم، ماهم همین حالت پیش اومد.. چون اصلا نه تصمیم قبلی داشتیم نه وقت بود اصلا! سفارت دیگه یک هفته قبل از عید تعطیل میشد، و فقط هم روزهای فرد میشد ویزارو گرفت، یعنی فک کن ما شاید بگم 17 اسفند اینا تصمیم گرفتیم بریم، بعد سفارت پنج شنبه 23 اسفند میبست، بعدما تازه یکشنبه 19 اسفند رفتیم مدارکو تحویل سفارت دادیم.. و ویزا دقیقا همون پنج شنبه اومد.. خلاصه اینجوری

بیلیط رفت برای 4 فروردین 98 گرفتیم و بیلیط برگشت هم 16 فروردین بود.. حالا این وسط من میخواستم سریع برم خونه که لااقل یکم از عید فیض ببرم کنار خانواده که نشد.. چون خواهرم با بابام اومدن تهران بینی شو عمل کنه.. دیگه متاسفانه من مجبور شدم تنها برم پیش خانواده درحالیکه بابام و خواهرم تهران موندن.. دیگه من رفتم تا 3 فروردین خونه بودم بعد برگشتم تهران.. راستی اینم بگم یکی از دلایلی (یکی از دلایل) که سبد معیشتی خانواده مون قطع شد این بود که دخترتون چین رفته :))))))))))))))))))) اسپیچلس ام، اسپیچلس

خلاصه رز هم اومد تهران و شب موعود فرا رسید، پرواز ساعت 9 شب بود.. رز اول اومد خونه من، هردو با پدرم خدافظی کردیم و رز هم بعدش کلی قربون بابام رفت که بابات خیلی گوگولی و ناز و مهربونه :)) دیگه سوار ماشین شدیم و رفتیم فرودگاه.. کارت پروازارو گرفتیم و رفتیم سالن ترانزیت و وقت بود هنوز، دیگه رفتیم یه بستنی خوردیم.. اینجا :دی

 

لازم به ذکره که سمت چپی منم؟ موهامم حدود یک ماه قبلش رفته بودم بالیاژ کرده بودم، توی پست میومیو عوض میشه فک کنم درموردش نوشتم :دی

آقا این روسری من یه داستانی هم داره راستی :)) یه بار با همکارای خارجیم رفته بودیم یه کافی شاپ بعد میز بغلیمون دوتا دختر و دوتا پسر بودن، بعد داشتن درمورد ما حرف میزدن، نکته جالبش کجا بود، این که فکر میکردن منم خارجی ام!! (آیکن با دست صورت را گرفتن) یکی از پسرا گفت جالبه روسریش هم Burberry عه، یعنی تا اونجا هم رفته Burberry.. بعد یکی از دخترا که قرتی هم بود گفت باباجان Burberry که یه برند خارجیه کلا، مال ایران نیس که... خوشم میومد همدیگه رو تصحیح هم میکردن :)))

خلاصه بعداز بستنی سوار هواپیما شدیم و خیلی خوب بود که من و رز دوتا صندلی بودیم و کسی کنارمون نبود.. حدود 8-9 ساعت پرواز بود پس نمیشد دستشویی نرفت، من تاحالا تو هواپیما دسشویی نرفته بودم، اصولا بیرون از خونه دسشویی خیلی کم میرم، حساسم.. بعد خیلی ترسناک بود دسشوییش :)) اولا که خب فرنگی بود و اوق.. دوما خیلی صدای ترسناکی میداد وقتی سیفونو میکشیدی، صدای هوای بیرون از هواپیما میداد :))..صبح به وقت ایران حدود 6ونیم صبح، و به وقت چین ساعت 10 صبح رسیدیم شانگهای.. فرودگاه Pudong شانگهای خیلی بزرگ بود، اصلا قابل مقایسه با فرودگاه امام خمینی ما نیست.. وقتی وارد شدیم نظم و سرعت رو میتونستی ببینی، یعنی از همون فرودگاه معلوم بود وارد چه کشوری شدی.. حیف از اینجاهاش عکس نگرفتم، مثلا مرحله اول اصلا این بود که یه دستگاه هایی شبیه عابربانک تو سالن فرودگاه بود و باید پاسپورتت رو اونجا تایید میکردی، چندتا مرحله داشت آدمی هم نبود جلوت، خودت انجام میدادی، دستگاه زبان های مختلف هم داشت.. بعد میومدی وارد قسمت کلیر شدن میشدی، یه صف خیلی خیلی طویل بود.. یه عالمه خارجی بجز ما بود.. کلی ژاپنی و اروپایی امریکایی.. همه پاسپورت به دست تو صف بودیم، حقیقتش من روم نمیشد پاسپورتم رو دستم بگیرم :دی.. میدونم قشنگ نبود حرکتم ولی چیکار کنم خب صادقم :دی خلاصه اخر صف میرسیدی به گیت های مربوطه، یه کارمند چینی پشت هرکدومش وایساده بود، یه عالمه گیت بود، مثل ما نبود واسه خارجیا فقط یه گیت داشته باشن، یه مونیتور هم روبروی خودت بود که صورتت رو اسکن میکرد(اگه درست یادم باشه باید دستت رو هم میذاشتی) ، بعد چینیه چندتا سوال ازت میپرسید، بعد یه لبخند میزد و میگفت اوکیه برو.. منم اصلا از اهداف والام برای سفر گفتم :دی.. خیلی مراحل مراتب زیاد بودا، اصلا نمیگم کم بود، ولی اینش جالب بود اونقدر سرعت و نظم وجود داشت که خیلی روان کارا انجام میشد و اینهمه مرحله کلافه نمیکرد آدم رو.. ولی ایران هم مراحل برای انجام کارها زیاده هم خیلی کنده و این آدم رو کلافه میکنه...

اومدیم بیرون و سوار تاکسی شدیم.. تاکسی هاشون کلا چین اکثرا هیوندا بود.. هیوندا تو ایران لاکچری حساب میشه واسه اونا تاکسیه :)) یه چیزی بعدا درمورد تاکسی هاشون هم بگم..

 

اینم حومه شانگهای است، فرودگاه بیرونه خب تقریبا.. یه عالمه کارخونه و این چیزا بود، و آلوده، اون دودهارو میبینید دیگه، حالا درمورد شانگهای مفصل مینویسم بعد.. ما داشتیم اینجا میرفتیم Hangzhou .. که در پست های بعدی دیگه کم کم سفرنامه شروع میشه.. 

شاداب :)
۰۵ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۹:۴۰ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۲ نظر