ماراتن تا موفقیت

ماراتن تا موفقیت

اگه بگن کدوم فیلم یا کتاب درواقع داستان زندگی تو هست میگم کتاب "تیزهوش" از هرمان هسه.
البته این کتاب شرح زندگی گذشته من هست که ازش عبور کردم.

بایگانی

آخرین مطالب

۲۵ مطلب با موضوع «عکس دار!» ثبت شده است

اول

یه روز پاییزی که داره از پنجره به بیرون نگاه میکنه درحالیکه تواین سن و سال که دیگه پیر شده قطعا باید توی خونه خودش باشه ولی نمیدونم چرا بنظر میرسه لوکیشن موردنظر یه جایی شبیه اون وقتاییه که برگ درختا میریخت تو خیابون و چقد کچویی دوست داشتنی بود... کارتی رو که 18 سالگی بدون اجازه پدر و مادرش گرفته بود وتمام این سالها توکیفش بود رو با حسرت نگاه میکنه... چرا هیچ وقت فرصت این رو پیدا نکرد که ازش استفاده کنه؟؟ و به همین راحتی از دنیا میره ... پاییز مثل زمستون فصل موردعلاقه منه وبرعکس اصلا فکر نمیکنم فصل افسرده کننده ایه!! درسته اینجاهم ته داستان یه نفر تو پاییز مرد ولی این چیزیو ثابت نمیکنه! اگه درست بهش فکر کنی مردن خیلی هم زیباست.. و با افسردگی هم هیچ رابطه ای نداره... ولی آرزوی مرگ داشتن شاید...


دوم

درسته یه جاهایی کم می آورد نا امید میشد ولی به هرحال روحیه شو حفظ میکرد و در کل آدم با انگیزه ای بود.. سعی کرد و به چیزایی که براشون تلاش کرد رسید. اتفاقا دیروز غروب وقتی برگشت خونه چشمش به کارتی افتاد که تو 18 سالگی بدون اجازه خانواده گرفته بود.. یادش افتاد که وقتی مامانش متوجه شد دعواش کرد ولی واقعا درک نمیکرد چرا باید دعواش کنه... ولی پدرش کارشو تحسین کرد... یه نگاهی بهش انداخت و رفت تو فکر.. کارت رو گذاشت تو کیفش... یادش نمی اومد آخرین بار چرا از کیفش درش آورده بود... عصر که داشت برمیگشت خونه تصادف کرد... جزییات دقیقش رو نمیدونم.. ولی میدونم خوشبختانه فوت نکرد... عوضش مرگ مغزی شد!! همیشه فوبیای تصادف داشت ولی خوب این یه راه خوب برای رسیدن به آرزوش بود... دوست نداشت مثل بقیه بمیره... بالاخره تونست از اون کارت استفاده کنه.. یا بهتره بگم استفاده کنن...


«النَّاسِ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا .مردم در خوابند و زمانی که از دنیا رفتند بیدار می‌شوند»

خیلی قشنگه خیلی ...هرچقد به عمق این جمله فکر کنی کمه.. اصلا درک کاملش از ذهن من یکی که خارجه!


شاداب :)
۲۳ فروردين ۹۵ ، ۲۲:۰۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر

1.

- ماماااااااااااان :))

+ ااااا نکن


مامانِ من از اینکه یه نفر یهو از پشت بغلش کنه بدش میاد .. و هربار که من یهو از پشت بغلش میکنم میگه برو اون ور :))))))... ولی من خیلی خوشم میاد از این حرکت روی مامانا :)))... مامانه من که خوشش نمیاد امیدوارم مادر شوهرا از این حرکت بدشون نیاد :)))) .. چون میخوام بعدها رو اونم انجام بدم :))))))))

یه وقت جلف نباشه؟ :دی

چه کنم ابراز احساساتم انتحاریه :دی



2.

تو این دفترچه که متعلق به بنده بوده،  پدر جان اومدن یادداشتی راجع به کارهایی که باید انجام بدن نوشتن :)) ... پایین صفحه عکس یه خرس کوچولوهه.. بله :))



و در عکس بعدی جلد روی دفترچه ای که بابا ازش استفاده کرده :)))))




خوب آخه مگه میشه همچین بابا مامانیو دوس نداشت؟؟ :))))


+ فردا بیلیط دارم :(


شاداب :)
۱۹ فروردين ۹۵ ، ۲۲:۰۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر

1.

تا فردا باید گزارش پروژه بدم + اون یکی تمرین.. ولی هنوز نا تمومه!!.. چرا؟ چون همش این ور اون ور بودیم.. به مامان میگم من درس دارم میگن که آره باشه :||| و همچنان بیرون میریم... درهمین حد ابراز نگرانی میکنن :)))... ولی خیلی خوب بود ... وای رفته بودم بالای یه تپه یا کوه اسمشو نمیدونم.. باد میومد بعد من عین بچه ها میرفتم بالا بعد میدوئیدم پایین :)))))) ... اگه شتابمو کنترل نمیکردم ممکن بود با کله برم تو آب :)))) خیلی حس باحالی بود.. یاد بچگیام افتادم.. بعد به مامان میگم ذوق کردی ؟؟ میگه نه مگه بچه ای که تازه راه رفتن یاد بگیری ذوق کنم :))))))))))... قربون مامانم برم که انقد باحال جواب میده :)))))...

یه دوستی توی کامنت خصوصی گفتن که من با بقیه یه جورایی فرق میکنم .. همچنین به اندازه یه خانوم 35 ساله پخته هستم :))... خوب این باعث خوشحالیه که بیشتر از سنم بفهمم ولی خودم واقعا اینجوری فکرنمیکنم ... خیلی جاها کم و کاستی دارم...گاهی به گذشته فکرمیکنم میبینم خیلی جاها بچگانه رفتار کردم.. ولی خوب سیر تکاملی ادامه داره.. میدونم منظور مثبتی از سن 35 داشتن :).. ولی من  20 سال و خورده ای هستم :D .. من یه دانشجوی فوق لیسانسم که بین درس خوندنم وقفه نیفتاده.. درنتیجه من 35 ساله نیستم :))))))))) ... تازه حتی فکرمیکنم هنوز 19 سالمه :)))).. کلا احساس کوچولو بودن دارم و تصمیم دارم تا 50 سالگی این حس رو حفظ کنم :))) و بنظرمن سن به معنای واقعی فقط یک عدده.. یه عدد بی ارزش.. که چیزی رو برای من ثابت نمیکنه..



2.

بخند.. همیشه بخند... تو فقط بخند :).. وقتی میخندی خیلی خواستنی میشی... وای

اصلا.. کلا ..قطعا.. همه جوره خواستنی هستی...

سرد نشو.. عوض نشو... مصمم ادامه بده...

به حرف های بیهوده اطرافیان توجه نکن... بذار تو دنیای کوچیک خودشون خوش باشن :)

بذار تو با بقیه فرق داشته باشی...

به خودت خیلی سخت گرفتی و میدونم لایق بهترینا هستی ... 

یه لحظه ام به راهی که توش قدم گذاشتی شک نکن...

تو مایه افتخاری عزیزه دوست داشتنی :)...



3.

من حسودم.. البته آدم حسودی که هیچ کاری نمیتونم بکنم!!!!.. منظورم از حسود به اون معنای مزخرف و بدجنس وارانه نیست.. ابدا

حسود مثل دوستی که از دیدن دوست صمیمیش با دوستای دیگش حسادت میکنه.. حسود مثل مردی که از محبت بیش از حد خانومش به بچش حسادت میکنه.. حسود مثل دختری که حتی به کامنتا و فالویینگ های کسی که دوس داره حسادت میکنه ...  حسود مثل.... خیلی چیزا... 

فریدون آسرایی میگه:

آخر اعترافمه.. تو قدیس زمینی..

این نکته یک سواله... چرا تو بهترینی؟؟؟؟؟؟؟


این گل کوچولو تقدیم به همه خواننده هام.. چه روشن و چه خاموش همگی برام ارزشمندین :)... البته خوب طبعا روشن ها به مرور زمان تو قلب و ذهن آدم موندگار میشن ... امیدوارم سال 95 برای همه مون فوق العاده باشه :) ...

انگشتام کبود شده از سرما :)




+ ممکنه عکس رو حذف کنم ...

شاداب :)
۲۷ اسفند ۹۴ ، ۲۰:۳۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

1. امروز تو حیاط دکتر پن رو دیدم که داره با دکتر "نص" صحبت میکنه ..بیشتر از 100 متر فک کنم فاصله داشتیم جوری که صدا شنیده نمیشد .. یهو دیدم دکتر پن از همون دور دستشو تو هوا یه نشانه سلام چندبار تکون داد و یه لبخند گنده زد.. با من بود!!!! منم آروم دستمو به نشانه سلام بالا آوردم و همزمان دور و برم و پشت سرم رو نگاه کردم ببینم شاید دکتر به کسی دیگه داره سلام میکنه!!! ولی تو حیاط پرنده پر نمیزد!!! لزومی نداشت از اون فاصله سلام کنه!! تازه اون واسه سلام پیشقدم شه! دکتر پنی که خیلی جدیه اینجوری صمیمیت نشون داد و همین کافی بود تا حالمو بهتر کنه.


2. "ال" هم اتاقیمه.. خیلی دختر خوبیه و دوسش دارم.. ال شمالیه و یه دوستی داره به نام "شی" که از دوران دبیرستان باهم بودن.. خوب چی؟ هیچی :)) شی امیدواره تا بلکه با یه پسر پولدار ازدواج کنه!!! خوب تا اینجاش به من ارتباطی نداره :))) البته کلا هیچ جاش به من ارتباطی نداره :))) شی با یه پسری آشنا شد که به قول خودش پولداره! ولی پسره انگار تو زرد از آب دراومده.. شی با اینحال بازم حاضر نیست بیخیاله پسره بشه!!!!! شی هر روز داره گریه میکنه و به ال هم اتاقیم میگه که بیا پیشم دلم گرفته و اینها, ال هم دوس نداره زیاد بره پیشش چون باباش زیاد راضی نیست باهم ارتباط داشته باشن... شی هدف و زندگیشو به چیز پوچی وابسته کرده واسه همین تو ذوقش خورده!

الان سوال اینه: بعضی دخترا و حتی پسرا رو چه حسابی معیاراشونو انتخاب میکنن؟؟ پسر پولدار میخوای چیکار باباجان؟؟ به فکر یه آدم درست حسابی باش, یه آدمی که آدم باشه خانواده دار باشه مسئولیت پذیر باشه سطح فکرش بالا باشه !!...  پولدار باشه و خوشگذرون مثلا خیلی خوبه؟؟؟!!!  من به هیچ عنوان نمیگم ملاک ها باهم درتضادن! نه ...ملاکای بقیه برامن مهم نیست.. فقط بده که آدمهارو "صرفا" با یه سری برچسب ارزش گذاری کنیم: پسر پولدار, دختر خوشگل, فلانیه دکتر, و الی آخر... پس این وسط شعور و شخصیت و طرز فکر و خیلی چیزای دیگه چی میشه؟؟ این اصلا خوب نیست که کمبودهای خونه پدری رو تو خونه شوهر جستجو کنی! خودت, خودت رو بالا بکش! عزت نفس داشته باش! بیاییم از بقیه طلبکار نباشیم!


3. امروز 3تا کتاب از منابع کنکور دکتری رو از کتابخونه دانشکده گرفتم! بقیه کتابای کنکور هم همشون جزو کتب مرجع بودن و باید یه برنامه بذارم روزایی که تایم خالی دانشکده هستم برم کتابخونه بخونمشون.. کنکور دکتری 1 سال و نیم دیگست و من هم اپلای ام مشخص نیست ولی گفتم ضرر نداره واسه اطلاعات خودمم بخونم چیزی ازم کم نمیشه.. میدونم من درست نمیشم!!!

این عکسم مربوط به کامپیوترای کتابخونست و اون کاغذ رو هم از تو اون سبد سمت راست برداشتم .. اون سبد توش کاغذه تا بتونی کد کتابایی که سرچ میکنی رو بنویسی



+ هم اتاقیم "ام" با خجالت اومده میگه اشکالی نداره من و "ن" تو اتاق برقصیم؟؟؟ مزاحمت نمیشیم؟؟ میگم نه عزیزم چه اشکالی داره؟؟ بعد بنده خداها هندزفری گذاشتن تو گوششون دارن میرقصن :)))))))))))))))) عاشق این هم اتاقیامم :))))


شاداب :)
۲۰ بهمن ۹۴ ، ۱۷:۴۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۶ نظر

اولین برف امسال ... هی روزگار... من عاشق برفم.. زمستون هوای سرد... اصلا تابستونو دوس ندارم...

همیشه دلم میخواست تو روز برفی با کسی که دوسش دارم باشم.. هیچ کار خاصی ام نکنیم فقط بریم تو برف قدم بزنیم یا یه چایی بخوریم تو هوای سرد..یه همچین بچه قانعی ام من والا :))) ... ولی فعلا که نیمه گور به گور شده ام پیداش نیس معلوم نیس الان داره چیکار میکنه :))))))))


اصلا نیمه گمشده به اسفل السافلین :)))) یه دخترم پیدا نمیشه پایه باشه بریم یکم حالمون عوض شه :)))

عکس اول پشت ساختمون 1 که ما باشیم هست... عکس دوم و سوم مربوط میشه به زمین چمن خوابگاه.. ببین چه باحال شده.. البته نمیدونم چرا زیاد تو عکس هوا مشخص نیس خیلی خوبه هوا...

حیف دیر عکس گرفتم.. بارون اومد یکم برفا آب شد... خدا میدونه ولنجک الان چه خبره :( یکی از تلخیای اینکه دیگه بهشتی درس نمیخونم همین قضیه است... بهشتی دوستت دارمممممم منو ببخش :))





برج میلادو ببین یخ زده حسابی..




اینجاهم جلوی ساختمون ماست.. اون ساختمون روبرویی هم ساختمون 4 هستش.


خوب دیگه همینااا...

یه وبلاگایی یه پستایی آدم میخونه اونقدر قشنگ از لحظاتشون میگن ولی خوب آدم فقط مجبوره نگا کنه :))) عشقشون پایدار :)


بعدا نوشت:

پیرو پست قبل بند 1 همچنان معتقدم درش رو باید گل بگیرن... یکشنبه طبق قرار ملاقاتی که از پروفسور "ا" گرفتم رفتم باهاش صحبت کردم و ایشون که بشدت کلاس کاریشون بالاست و هرکسیو قبول نمیکنن :)) بنده رو در اون حد دونستن که قبول بفرمایند استاد راهنمای من بشن برای پایان نامه :)

هورا :دی .. البته درجریان هستم که پوستم حتما کنده خواهد شد :)

ولی از اونجاییکه من تمام تابستونم رو صرف یک طرح پژوهشی با یکی از اساتیدم کردم و همه وقایع رو لحظه لحظه اینجا ثبت کردم و الان فهمیدم که پرفسور مربوطه که میخوام پایان نامه باهاش وردارم هیچ استادی رو بجز یکی دونفر قبول ندارن و فرمودن حق هیچ همکاری با هیچ استادی بغیر از خودش رو ندارم!!!!! و اینجوری شد که الان باید اون استادم و اون طرح چند میلیونی که براش چندماه زحمت کشیدم رو ول کنم به امون خدا... چه تابستونی رو من حروم کردم آخ...  فک کن که فردا با اون استادم قرار دارم و نمیدونم چه جوابی برای قطع همکاری بدم؟؟ :(((((( دعا کن برای مصاحبه دکترا جزو اساتید نباشه یا ترم بعد باهاش کلاس نداشته باشیم :(( یا مثلا داور پایان نامم نشه :((( بدبخت میشم..همین..

حالا متوجه شدی چرا میگم درش رو گل بگیرن؟؟؟؟؟؟؟ قبل از هر حرکتی باید یه نفر بیاد روابط حسنه و غیرحسنه اساتید رو واسه دانشجوی فلک زده تعریف بکنه .. هه...

مورد دومی که معتقدم درش باید گل گرفته شه اینه که الان 3 روزه که ساختمون 1 خوابگاه که ما باشیم اینترنتش قطعه.. و تو این برف و سرما باید لپ تاپ کول کنی ببری ساختمون 4 بلکه اینترنتش بگیره کاراتو بکنی!!!

حالا بازم بگو اینجا خوبه


شاداب :)
۱۶ آذر ۹۴ ، ۱۶:۱۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر