ماراتن تا موفقیت

ماراتن تا موفقیت

اگه بگن کدوم فیلم یا کتاب درواقع داستان زندگی تو هست میگم کتاب "تیزهوش" از هرمان هسه.
البته این کتاب شرح زندگی گذشته من هست که ازش عبور کردم.

بایگانی

آخرین مطالب

۱۷ مطلب با موضوع «موضوع جدید :دی» ثبت شده است

اول:

از وقتی کرونا شروع شد دیگه مجبور شد خودش براخودش غذا بپزه، کسی که 30 سال دست به سیاه سفید نزده بوده :))) ولی تو چندماه انواع اقسام غذاهارو یاد گرفت، بعد من بعداز اینهمه سال خوابگاهی و مجردی زندگی کردن هنوز چهارتا غذای تکراری بلدم :))) ولی دستپختم خوبه اینو بگم :دی

بعد میگه : کرونا باعث شد بفهمم غذا درست کردن و خونه تمیز کردن (تازه اکثر مواقع به یه نفر میگه بیاد براش تمیز مرتب کنه خونه رو) چقد وقت گیر و سخته و حوصله میخواد، فکر نمیکردم انقد کارای خونه سخت باشه بخاطرهمین بعدا برات آشپز و خدمتکار میگیرم

آخ جوووووووووووووون :)))))))))))))) آقااااااااااا بخاطرهمین یه دلیل هم که شده من باهاش علوسی میکنم :)))))))))))))))))))

 

 

دوم:

میگه اون غذا معروفه چی بود؟

میگم قورمه سبزی :)) میگم من فقط قورمه سبزی مامانمو دوس دارم،  هیچوقت قورمه سبزی رستورانی دوس نداشتم

میگه وقتی اومدم خونتون میخوام دستور پختش رو از مامانت یاد بگیرم تا بعدا بتونم برات درست کنم :))) 

شاداب :)
۱۷ بهمن ۹۹ ، ۱۲:۳۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲ نظر

کسی که ده سال سیگار میکشیده الان میخواد ترک کنه... بخاطر خودش، بخاطر من...

بدون اینکه من ازش بخوام... فقط چون میدونه من از سیگار بدم میاد و بوش حالمو بد میکنه...

 

شاداب :)
۱۰ بهمن ۹۹ ، ۱۶:۴۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

تصور کن خودت ایران نباشی و درحال حاضر تو یه کشور دیگه باشی ولی برا کسی که دوسش داری و ایرانه از رستوران غذا بخری و بگی بیارن در خونه براش...

 

شاداب :)
۲۹ آذر ۹۹ ، ۱۸:۰۰

اپیزود اول: (چند ماه پیش)

 

این خیلی بده که من میزان اهمیت و علاقه رو بر اساس کادو میسنجم؟ (آیکن متفکر لُپ قرمزی کمی خجل)

نمیدونم.. ولی مثلا اگه کسی یه کادوی خیلی گرون برام بخره بیشتر باورم میشه دوسم داره.. حالا نه که همیشه و برا همه کادوها اینجوری باشم، ولی برای مناسبت های مهم برام مهمه.. بقیه مواقع هرچی خرید دستش درد نکنه :دی.. ولی خب در هر صورت تهش من این حسابگری رو توی کادو دارم.. فک کنم عادت خوبی نباشه ولی دست خودم نیست، حسیه که بهم میده

البته خب من از این پرتوقعای پررو نیستم که مفت خوری کنم.. خودمم واسه کادو خریدن نهایت تلاشمو میکنم، بهترین چیزارو میخرم، تاهرچقد که در توانم باشه.. ولی بدم میاد کسی توقع کادوی گرون خوب داشته باشه بعد خودش هیچ غلطی نکنه

 

کلا چهار مدل آدم داریم تو مبحث کادو:

1. کسی که توقع نداره بهش کادوی گرون بدن ولی خودش کادوی گرون میخره

2. کسی که توقع داره بهش کادوی گرون بدن و خودش هم کادوی گرون میخره

3. کسی که توقع نداره براش کادوی گرون بخرن و خودش هم کادوی گرون نمیخره 

4. کسی که توقع داره براش کادوی گرون بخرن ولی خودش کادوی گرون نمیخره

 

دسته اول گلی است از گلهای بهشت :دی

دسته سوم اعصاب آدمو خورد میکنن :)) البته همجنس باشن دوستی باهاشون خیلی خوب و راحته، ولی رابطه و ازدواج نه

دسته چهارم مفت خورن که هرچه سریعتر باید از زندگی شوتشون کرد بیرون :))

 

من جزو دسته دوم ام.. امیدوار یکی از دسته اول نصیبم بشه :)))) دوس ندارم اون توقع عه رو داشته باشه از خانوم، دوس دارم مرد بیخیال باشه، ولی من خودم شعور دارم و جبران میکنم..

 

 

اپیزود دوم: (یک هفته پیش)

 

اپیزود اول رو چندماه پیش نوشته بودم تو آرشیوم بود... جالبه نه؟ که اون ظاهرا شامل دسته اول میشه

 

برام آیفون 12 Pro خریده....... میگه میخواسته Promax بخره ولی دستای من کوچولوعه سخته گرفتنش برام بخاطرهمین Pro خریده... 

کاش فقط همین بود....!

بیشتر از 60 میلیون تومن کیف و لباس برند و چیزای دیگه هم خریده.......!!

شوک شدم واقعا.. کادو گرفته بودم تو عمرم قبلا .. ندیده نبودم هیچوقت.. ولی تاحالا کسی یهویی و یه بارکی و به این شدت این کارارو نکرده بود.. 

 

نمیدونم...

یعنی میدونم...

میدونم دوسم داره... خیلیم دوسم داره.. نه فقط به خاطر اینهمه کادوهای گرون گرون، به خاطراینکه تمام سعیشو داره میکنه که بهم بفهمونه میخواد خوشبختم کنه... میگه همه چیش مال منه... واسه همین ابایی نداره از اینکه هرکاری برام بکنه... درحالیکه من هیچ قولی بهش ندادم.. اون نامه رو که داد فکر میکردم همچین چیزی وجود نداشته باشه ولی الان دارم میبینم... فقط هم کادو نیست.. یه problem solver واقعیه.. محاله مشکلی وجود داشته باشه و تمام سعیش رو نکنه تا حلش کنه، و این آرامش دهنده است.. چون اون یه مرد واقعیه

حسم بهش چیه؟ 

 

شاداب :)
۲۰ آذر ۹۹ ، ۱۵:۳۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹ نظر

1. چهارشنبه که داشتم برمیگشتم خونه تو راه یه دونه از این آقاهایی که تو سطلای زباله میگردن و پلاستیک و این چیزارو میندازن تو گونی میبرن رو دیدم.. رسیدم بهش گفتم چیزی لازم ندارید براتون بگیرم؟ خیلی تعارف کرد اولش میگفت نه ممنون.. گفتم مثلا بریم سوپرمارکت خرید کنیم یا گوشتی چیزی؟ آخر دیگه گفت هرچی خودتون میدونید.. گفتم نه خب شما چی دوست دارید؟ میدونستم گوشت مهم تره.. گفت گوشت.. گفتم چرخ شده یا معمولی.. گفت نه همینجوری معمولی.. یه پروتئینی بالاتر بود گفتم صبرکن برم بالا بخرم برگردم.. گفت نه ممنون من دارم میرم.. گفتم حالا پنج دقیقه صبرکنید.. بالاخره قبول کرد.. رفتم براش گوشت قرمز و گوشت مرغ خریدم کلا 300 هزارتومن..

 

2. بریم موهامونو هایلایت کنیم یا زوده؟ بعدشم میخوام بوتاکس مو انجام بدم

 

3. چهارشنبه شب 2 خوابیدم بعد پنج شنبه صبح 8 پاشدم رفتم کلینیک مو، بعد دوباره پنج شنبه شب هم 2-3 خوابیدم دوباره جمعه 8 پاشدم!! معلوم نیس به چه علت!! بعد دیشب ساعت 4 !!!! خوابیدم، صبح اومدم سرکار الانم اصلا خسته و خوابالو نیستم :((((((((( چراااا؟؟؟

 

4. انقد سرکوفت زدن که خودتو چیزی که نیستی نشون نده الان باعث شده همش تاکید کنم ببین من اونقدرام که فکر میکنی خوب نیستم ها، ایرادام ایناست، فمیدی یانه؟ :)) (فمیدی یا نه رو تو دلم میگم :دی) اونم میگه مشکلی نداره

 

5. دیروز تیتر یه خبر خارجی رو خوندم دیدم نوشته بود امریکا تحریمای جدید وضع کرد، به خدا خندیدم!!! جدی جدی خندیدم :|

 

شاداب :)
۲۹ شهریور ۹۹ ، ۲۰:۱۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر

1. بعضی روزا صبح، تو آسانسور ساختمون بوی عطر لانکوم میاد.. خلاصه یکی از همسایه ها لانکوم میزنه :)) خیلی دوسش دارم :(( .. همسایه رو نه، عطره رو:دی.. یه روز میخرمش :((

 

2. جدیدن علاقه ای به زدن ماسک (حتی الامکان) ندارم

 

3. چندوقت بود شلوار جینام بنظرم یکم میچسبید، کمراش هنوز همونجوری بود فقط پایینش یکم تنگ بود انگار.. مثلا شلوار مام استایلم قبلا گشاد بود.. فکر کردم شاید انداختم تو ماشین اینجوری شده.. تا اینکه اون روز یه سارافونی که خیلی وقت بود نپوشیده بودمش رو پوشیدم.. در کمال ناباوری دیدم که یکم میچسبه بهم!! درحالیکه قبلا توش حرکت میکردم این ور اون ور :)))) خیلی نگرانم :(((((( نمیخوام تغییر کنم.. این بدن الان بیشتر از 10 ساله که باهامه :((((( حتی 2-3 کیلو هم منو میترسونه :((((( من چطوری با این روحیه میخوام بعدها بچه دار هم بشم؟؟ احتمالا افسردگی میگیرم بعدش :((((

 

4. موهامو کوتاه کردم تا بالای شونه.. آرایشگره دلش نمیومد قیچی کنه هی میگفت مطمئنیییی؟ گفتم موهام خیلی زود بلند میشه نگران نباش :)) من اونو دلداری میدادم.. کوتاه کردم تا وسط گردن تقریبا، میشه گفت یک سوم پایین گردن.. میگن شبیه ناتالی پورتمن تو فیلم Léon: The Professional شدم.. یه چیزی در حد 15 ساله اینا :| ولی درکل همه معتقدن خیلی گوگولی شدم.. حالا میخوام یه ماه دیگه برم هایلایت کنم یکم از 15 سالگی فاصله بگیرم :)) فردا بچه دبیرستانیا میان سراغم چه وضعشه

 

5. رفته یه هدفون 14 میلیونی خریده.. آیا منطقیه یا قابلیت ناسزا داره؟؟ (آیکن اسپیچلس)

 

6. امروز صبح تو راه شرکت دیدم دم یه صرافی اوه چه صف طویلی از گوسفندان ایجاد شده :)

 

شاداب :)
۱۸ شهریور ۹۹ ، ۱۳:۱۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۵ نظر

1. جدیدن دارم دوتا کتاب میخونم.. یکی نبرد من هیتلر که توسط خودش نوشته شده که بنظرم بشدت جذابه.. همیشه نسبت به هیتلر کشش داشتم و دوس داشتم بدونم چی تو فکرش میگذشته.. یکی هم انسان خردمند حراری البته نسخه غیر فارسیشو.. 

خیلی به صورت زیرپوستی نقش خودشو داره پر رنگ میکنه ها زرنگ :)) یواش یواااش.. کسی هم شک نمیکنه.. نمیدونم چرا هرکی گیرم میاد همش تو کتاب و مطالعه ایناست :دی.. من الان مجبورم کتاب بخونم میفهمی؟ مجبور :دی یه ناظر بالا سرمه آمار تعداد صفحات رو میگیره :))))) اگه نخونم لو میرم بعداز یکی دوهفته :دی.. البته خودمم کم کم دارم علاقمند میشم به خوندن.. مثلا ماه پیش یه بیوگرافی از یه شخص خارجی خوندم خیلی جذاب بود، به زور خوندمش ولی وسطاش علاقمند شدم.. تازه وقتی فهمیدم نویسنده کتاب در آخر چقد سرنوشت بدی داشته کلی شکست عاطفی خوردم :دی فهمیدم خودکشی کرد تهش تو زندگی واقعی، تازه همسرشم که تو جوونی غرق شد فوت کرد.. اصن از اول تا آخر بدبختی کشید

 

2. اون روز صبح میخواستم برم سرکار، دوتا دختربچه واقعا، دیدم سر خیابون وایساده بودن.. تقریبا 16-17 سالشون بود.. هردوشون روسری نداشتن و موهاشون رنگ بود و یکیشون هم از این تیپای gothic زده بود و موهاشم بافته بود.. بعد یه حس بدی گرفتم چون احساس میکردم خیلی بی هدف وایسادن تو خیابون.. تیپشون به من ربطی نداره و تعجبم بخاطر تیپ و لباساشون نبود.. بیشتر به خاطراین بود تو اون ساعت صبح سر اون خیابون واسه چی وایساده بودن و هی ام این ور اون ور رو نگاه میکردن و میخندیدن تازه وقتی اسنپ من اومد یجوری نگاش کردن فک کنم میخواستن سوار شن :)))) میخواستم بگم برو عموجون ماشین منه :)).. آخه اون خیابونم اصلا تاکسی خور نیست، خیابون اصلی نبود که سرخیابون وایسی تاکسی بیاد.. امیدوارم واقعا منتظر اسنپی چیزی بوده باشن نه چیز دیگه ای، وگرنه خیلی ناراحت میشم.. امیدوارم چیزیشون نشه

 

شاداب :)
۲۶ مرداد ۹۹ ، ۱۸:۰۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۴ نظر