ماراتن تا موفقیت

ماراتن تا موفقیت

اگه بگن کدوم فیلم یا کتاب درواقع داستان زندگی تو هست میگم کتاب "تیزهوش" از هرمان هسه.
البته این کتاب شرح زندگی گذشته من هست که ازش عبور کردم.

بایگانی

آخرین مطالب

1. آیا میخواهید بدانید:

مرحوم پرفسور حکاک که بود و چه کرد؟؟

از کی مرکز تحقیقات مخابرات پروژه ها را out source کرد؟؟ از کی float شدن؟؟

چطوری می شود با concurrent engineering مشکل خروجی ناقصمان را حل کنیم؟؟

وزیر وقت هزار سال(!) پیش با گفتن این جمله چه هدفی را دنبال میکرد: " گوشی بسازید که مدارش اندازه این میز(!) باشد ولی خواهشا و عاجزا فقط کار کند" ؟؟

این جمله از کیست: "قرار نیست کارمندان همیشه برنج بخورند و طلا انبار بکنند!!" ؟؟؟

آیا می دانستید با open شدنه مرکز تحقیقات مخابرات کارهایی مانند دانلود فیلم(!!!) کم شد؟؟؟ نه واقعا میدانستید؟؟

بله عزیزان... با نشستن سرکلاسهای دکتر فی شما به جواب سوالات خود دست می یابید!!!!!

و کلاس ساعت 8 الی 9:30 عملا به 8 الی 10:30 تبدیل میشود.. شخصا با این مسئله مشکلی ندارم .. ولی خوب گشنمون میشه!!!



2. جاروبرقی رو بدون هماهنگی قبلی دادم به دختره ااتاق بغلی.. بعد دختری که تو سرپرستیه ساختمون ماست اومده در اتاق میگه "واقعا که!!! من به شما اعتماد کرده بودم!!!" ... حالا جاروبرقیه مورد نظر ینی ممکنه توسط دختره اتاق بغلی مثلا دزدیده شه؟؟ یا مثلا قطعات گرانبهاش که با چسب نواری(!) یا همون نوار چسب(!) از 63 ناحیه به هم وصل شده دچار آسیب میشن خدایی نکرده؟؟ خلاصه هنوز که هنوزه متوجه نشدم بابت چی متاسف شد :))



3. اگر میخواهید بدانید کشوری توسعه می یابد یا نه، نیازی نیست سراغ فناوری، کارخانه و ابزاری که استفاده میکند بروید، اینها را میتوان به راحتی خرید یا دزدید یا کپی کرد...

برای دیدن توسعه بروید در دبستان ها و پیش دبستانی ها ببینید آنجا چگونه بچه ها را آموزش میدهند.. مهم نیست چه چیزی آموزش میدهند بلکه ببینید چگونه آموزش می دهند.. اگر کودکان را پرسشگر، خلاق، صبور، نظم پذیر، خطرپذیر، دارای روحیه گفتگو و تعامل و نیز دارای روحیه مشارکت جمعی و همکاری بار می آورند، همان انسان ها و شخصیت هایی خواهند شد که می توانند توسعه ایجاد کنند..

داگلاس نورث برنده جایزه نوبل اقتصاد



4. امروزم تا یه مسیری رو پیاده قدم زدم اومدم.. نظرم چیه دیگه پیاده قدم نزنم نیام؟؟  مثل اینکه هیچ وقت قرار نیست اون مسائل برام عادی بشه!! البته بهتر که عادی نشه.. لااقل اینجوری هنوزم به خودم میتونم امیدوار باشم که عوض نشدم..






+ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ

و زندگانی دنیا چیزی جز بازیچه و سرگرمی نیست...


شاداب :)
۱۶ اسفند ۹۴ ، ۲۲:۱۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳ نظر

امروز تو تاکسی آزادی که بودم دیدم هرچی میریم هی نمیرسیم :)) گفتم یعنی چه؟؟ شریف مگه همین ورا نبود؟ حالا روزای عادی و قبلنا هر وقت از اون سمت رد میشدم شریفو میدیدماااا ولی این سری علیرغم دقتی که اعمال کردم ندیدمش.. کلا برعکسم:))) گفتم لابد جلوتره ..دیدم جلوتر دارم خود میدون آزادی رو میبینم :)))) گفتم اااا آقا من پیاده میشم و متوجه شدم که از بغل دانشگاه رد شدیم و من ندیدمش :))))) فک کنم بینایی مو دارم ازدست میدم، جالبش اینه که هنوز عینکی هم نشدم:)...

خلاصه یه 5 دیقه پیاده برگشتم تا رسیدم... باتوجه به سخت گیر بودن شریف توی راه دادن و علاوه براینکه امروزم پنج شنبه بود احتمالش کم بود که بشه وارد دانشگاه شد ولی باشناختی که ازخودم دارم با اعتماد به سقف معتقد بودم رام میدن :)))... دیگه رفتم و کارتمو درآوردم دادم به نگهبان نگاش کرد گفت خانوم فلانی برای چه کاری میرید؟؟ با صداقت گفتم برا فلان چیز :D .. مکث کرد یه لحظه نگام کرد، من قیافمو مظلوم کردم شبیه گربه شِرِک :)) گفت باشه برو توو.. دیگه اومدم تو و کلی به خودم درود فرستادم :D

رفتم دانشکده برق، از یه دونه دانشجو پرسیدم ...بعد از دوتا دانشجو پرسیدم ..و درنهایت از یه دونه دانشجو پرسیدم :)) فاینلی کلاسو پیدا کردم رو برد اسم آقای گمگشته رو دیدم یه شماره هم کنارش بود من فکر کردم ساعت ارائه است ..گفتم ااا تموم شد :)).. بعد یه نفر گفت نه این شماره چیز دیگست.. دیگه رفتم تو کلاس و ردیف سوم نشستم :D

خلاصه که ارائه دوم بسیار عالی بود :D .. اصلا من فقط از ارائه دوم خوشم اومد :D


دیگه یه نفرم از دانشگاه ما ارائه داشت که به نمایندگی از همه کلا آبرومونو برد :))))) آخر سرهم اون آقایی که عکس میگرفت گفت همه برن جلو وایسن... همه پا شدن رفتن اون جلو حالا من واسه خودم ریلکس نشسته بودم :)))))))))))) یهو نگا کردم دیدم فقط من این ورم همه اون بالا وایسادن :)))))))))) دیگه منم مجبور شدم رفتم دیگه :)))))))))))))))

بعد کلا دانشکده هارو دیدم بنظرمن که خیلی هم قشنگ و خوب بود :D ینی یکم قدیمی بود ولی تو ذوق من اصلا نمیزد.. در انتها که با آقای گمگشته داشتم صحبت میکردم میخواستم یه چیزی هم بگم برام انجام بدن که متاسفانه یادم رفت!! آیکن دهن کج .. حالا چیز خاصی هم نبود ولی خوب برامن جالب بود ..

این بود اولین خاطره من :))


شاداب :)
۱۳ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۲۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ نظر

1. هیچوقت این دخترایی که تو خوابگاه یهو با یه کوله باری از ظرف نشسته وارد آشپزخونه میشن رو درک نکردم!!!! .. درحد چقد بگم؟؟ مثلا میذارن تو این جعبه های میوه هستش؟ از اوناااا... فک کنننننن...میذارن همشون کثیف شه بعد یهو میارن میشورن!!!!!!!!! فک کنم ماهی یه بار ظرف میشورن :))))))))))))))


2. ال اومده بهم میگه چندتا فیلم خوب بهم بده... میگم عسیسم بگو از چیا خوشت میاد سلیقه فیلمی ت دستم بیاد.. میگه مثلا gone girl رو دوس نداشتم الکی ازش تعریف میکنن!!!!!... من:  .. فینچر: ... میگم اصلا دیدی فیلم رو؟؟ میگه آره ولی زدم جلو .. دوباره من:   دوباره فینچر:

میگم her هم خوبه بهت بدم؟؟ میگه درباره چیه؟؟ یکم واسش توضیح میدم.. میگه این فیلما که انقد بی معنی(!) هستن چرا انقد جایزه میگیرن؟؟؟ و همچنان من:  

میگم interstellar رو دیگه بدم دیگههه... میگه چی هست؟؟ یکم توضیح میدم میگه نه دوس ندارم .. من: .. نولان:

درنهایت خودش لیست فیلمامو میبینه.. میگه ااااااا.... the wolf of wall street رو داری.. برام بریز..نیم ساعت بعد میبینم داره لپ تاپشو خاموش میکنه.. میگم دیدی فیلمو؟؟!!!! میگه آره بدک نبود.. با یه لبخند تلخ و ناامیدانهبهش میگم: ولی همشو زدی جلو نه؟؟؟؟؟؟؟؟ میگه آره یه قسمتاییش مربوط به بورس بود متوجه نمیشدم میزدم جلو!!!!!!!! استدلالش منو نابود کرد... میگم خوب از چه فیلمی خیلی خوشت اومده؟؟ میگه اسپایدرمن .. و من متوجه شدم تا اون لحظه در چه جهل و گمراهی آشکاری به سر میبردم

حالا اینها به کنار... دوست صه اومده بوداتاقمون..میگفت یه سریالی بهت معرفی میکنم ببینی عالیه عاااالی... میگم دوست گرام(!) سریال پیشنهاد نده!!! فقط فیلم بگو! بنده جنبه سریال شروع کردن ندارم، یهو دیدی روزی 4 قسمت باهم دیدم از کارو زندگی هم افتادم، کما اینکه همین الانش کلی سریاله ندیده دارم که از ترس بی جنبگی هنوز شروعشون نکردم... برگشته میگه نههه این خیلی خوبه حالا سرچش کن.. از او اصرار از من انکار.. سرانجام دیدم قصد پیاده شدن از مرکب شیطان رو نداره پس برای راحتی سر کچلم سریال موردنظر را سرچ میکنم.. و همینکه با تیتر "سریال کره ای فلان" مواجه میشوم تا مرز سکته پیش میروم... آخر یکی نیست بگوید زن/دختر حسابی چه فکری باخودت کرده ای؟؟ سریال کره ای؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خلاصه درنهایت دچار یاس فلسفی گشتم...

درضمن اصلا از آدمایی که نمیتونن فیلم ببینن خوشم نمیاد



3. دیشب نشستم فیلم های

warrior, imitation game, the name of the rose, cinema paradiso, 

رو به توصیه دوستان دانلود کردم... و تصمیم دارم سر فرصت ببینمشون.. چقد خوبه آدم دلخوشی داشته باشه :))) مثلا من الان دلم خوشه!!!!! کلی فیلمه ندیده دارم و وقتی به این فکرمیکنم که وقت بیکاریم میتونم ببینمشون با یادآوری این صحنه قند تو دلم آب میشه :)) یه لیستم الان "رز" بهم داد یادم باشه سرفرصت دانلود کنم :))) میتونم به سلیقه رز اعتماد کنم.. ایناها

black mass, the revenant, the martian, the walk, burnt اینا مال 2015 هستن

leviathan, in the mood for love, i origins, wild tales ... اینارو هم دانلود کنم ..

و البته دیشب دنبال یه فیلم میگشتم که اشکمو دربیاره.. خودآزاری هم ندارم :)))).. فک میکردم the fault in our stars بتونه اینکارو بکنه اونهمه الکی ازش تعریف میکردن چی بود! متاسفانه از فیلمای تین ایجری ابدا خوشم نمیاد، و چه بسا با قیافه پسره هم اصلا نتونستم ارتباط برقرار کنم!!!! خیلی کلیشه بود ،اصلا جالب و تاثیرگذار نبود .. love story رو میدیدم سنگین تر بود.. همچنین تو تمام طول فیلم حس میکردم دارن فیلم بازی میکنن:)) حالا اینکه واقعا دارن فیلم بازی میکنن چیزیو ثابت نمیکنه درواقع دلیل نمیشه که من متوجه این موضوع بشم!!

یادم باشه درمورد wild strawberries برگمان هم یه چیزی بنویسم بعدا... خوب دیگه بسه :))



+ درحالت کلی اگر از اون القای فرهنگ آمریکایی فرهنگ مصرف گرایی و چیزای دیگشون بگذریم! که صدالبته تو کشورهایی مثل ما خوبم جواب گرفتن بابتش! نکات مثبت و خوبی هم توشون هست! کلی عرض کردم نظرم رو راجع به فیلم! تخصص ندارم تو این زمینه..


شاداب :)
۱۰ اسفند ۹۴ ، ۱۹:۱۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ نظر

1. ال رفت رای داد .. خوب منم که شناسنامه و کارت ملیم خونه مونده :)) .. حالا مهناز افشارو تو صف رای دادن دیدن رفته بودن باهاش عکس گرفتن:))))  کلی هم انگار به سریال شهرزاد بد و بیراه گفته :)) حالا من که شهرازدو ندیدم نمیدونم چی به چیه..
ولی من هیچوقت با بازیگر جماعت نتونستم عکس بگیرم... وقتی بهشتی می زیستم(!) بخاطر موقعیت جغرافیاییش، بازیگرای خیلی زیادی رو بیرون میدیدم ولی هیچوقت محل ندادم... تازه اونا باید بیان بامن عکس بگیرن :)))))) والا..
فقط حاضرم برم با یه نفر عکس بگیرم درصورتیکه ببینمش... مهران مدیری :)))))


2. ال و ام هردوشون به عبارتی درحال طی آشنایی ازدواجی ان :)) ..  فقط من و صه عزب اوقلی موندیم.. حالا صه هم که تازه هم اتاقیمون شده زیاد چیزی بروز نداده، بعید نیس اینم فردا پس فردا یه دوست پسری چیزی بزنه زیر بغل بیاد و اون وقته که دیگه shame on me...
ال کلا منو محرم اسرار خودش میدونه.. من باکسی ام صمیمی نمیشم ولی نمیدونم به چه دلیل ال خیلی باهام احساس راحتی میکنه.. کلا تاحالا خیلیا بهم گفتن که شنونده و رازنگهدار خوبی هستم خیر سرم... و رو پیشونیم فک کنم نوشته "باخیال راحت درد دل کنید :D" .. حالا دیشب برگشته بهم میگه که من خیلی فازتو دوس دارم.. گفتم من فازی ندارم کو؟ :)) گفت خیلی خوب درک میکنی خوب راهنمایی میکنی و اینها... حالا هرکی ندونه 3 واحد در این زمینه پاس کردم .. غافل از اینکه من اگر طبیب بودم کله کچل خود را دوا می نمودم در واقع!!
خلاصه که ایشالا این جوونا عاقبت به خیر بشن بالاخره :D


+ یه کانال آهنگ قدیمی ام عضو شدم خیلی باحاله کلا عهد دقیانوسی هارو هم میذاره :)) .. الانم دارم "من مرد تنهای شبم" حبیب رو گوش میکنم :)) صداشو دوس دارم.. خیلی خاصه
من مرد تنهای شبم.. صد قصه مانده بر لبم.. از شهر تو من رفته ام.. کوله بارم را بسته ام..
بی فکر فردا.. باخود و تنها.. عابر این شبها .. منم...


شاداب :)
۰۷ اسفند ۹۴ ، ۱۹:۱۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر

1. بالاخره هفته پیش "آز" رو دیدم و کادوش رو بهش دادم :))) کلی خوشحال شد.. خیلی بهش میومد .. یه لباس Bershka براش گرفتم مگه میتونست خوشش نیاد؟ :)) .. پشتش از وسط کمر حریر میشد و این حریر پشت یکمی بلند تر بود امسال مد شده بود این مدل long top ها ... درکل خیلی خوشگل بود ..

توی یکی دوماهه اخیر 9 تا لاک خریدم!!!!!! حالتم بحرانیه فک کنم :)))))))))) حالا خوبه من خیلی کم لاک میزنم!!! در بعضی مواقع!!! تازه دانشگاهم که کلا نمیزنم!.. اگه از این دخترا بودم که همیشه ناخونام لاک داشت چیکارمیکردم :)))))))



2. یکشنبه با دکتر پن قرار داشتم..  بازهم مقالاتی که بردم رو تایید نکرد :((( حالا بیا ثابت کن بهتر از این براش پیدا نمیشه.. گفتم دکتر این موضوعی که دادین حالا خوب هست؟؟ گفت اووففففف عالیه بهترین موضوع ساله.. یهو TA اصلی دکتر پن (همون رتبه 1 دکترا که همیشه تو اتاق حضور داره) برگشت گفت : دکتر ولی موضوعش واسه فوق لیسانس سنگینه هاااا، این موضوع به درد دکترا میخوره.. من یواشکی آب دهنمو قورت دادم تازه فهمیدم عمق فاجعه درچه حده :))) (دارم یکمی هم شوخی میکنم.. نترسیدم .. ولی خوب کارم دراومده :)) )

دکتر جواب داد نه خانم شاداب دانشجوی زرنگیه از پسش برمیاد :)))... بعد بهم گفت خانم "پر" رو هم گذاشتمش کنار!!! چشام گرد شد... خانم "پر" همون TA مزخرف ما بود که نمره گروهیمو کم داد.. گفتم واقعا؟؟؟ گفت آره دیدم ناراضی بودید گذاشتمش کنار!!!! دلم خنک شد :))))

یکی از هم کلاسیام قبل از من اومده بود داشت صحبت میکرد که بادکتر پن پایان نامه ورداره.. دکتر خیلی محترمانه و زیرکانه رد کرد .. میخواستم بگم بعضیا چه اعتماد به نفسی دارن، اول یه بررسی راجب خودت بکن بعد اقدام کن..  ولی اینارو نگفتم!!!!! گفتم نباید مغرور شی.. وگرنه با سر میخوری زمین... هیچ وقت نباید مغرور شم.. نباید نگاهم از بالا به پایین باشه.. الان که فی الواقع حرکت ویژه ای هم نکردم!! ولی حتی روزی هم خیلی خفن(!) بشم بازم نباید این نگاه رو داشته باشم.. نباید.......

خدایا کمکم کن...


شاداب :)
۰۴ اسفند ۹۴ ، ۲۲:۳۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۷ نظر

1. لپ تاپم بشدت رو اعصابه... ویندوزشو یکساله عوض نکردم!!!!!! حوصله ندارم ببرم بیرون کاراشو بکنم... منم نه که خیلی واردم!!!! اکسپلورر هم ندارم برای کارای دانشگاه همش دست به دامن یکی دیگه ام!! هرکدوم از نمره هامو به یکی گفتم برام ببینه!! الان مَردُم نمره هامو ازخودم بهتر میدونن!! چندبار نصب کردم ولی هرکاری میکنم مشکل داره.. از وقتی هم روشنش میکنی هر 5 دیقه یه پنجره میاد رو اسکرین.. ایشششش.. تنظیماتمو هم که قبلا گفتم اون دوستم کلا بهم ریخته تو استارت همه رو ناپدید کرده یه چیزی بخوام باید تو برنامه ها بگردم.. تنظیمات پخش ویدیو هارو هم که ترکونده.. لپ تاپ نیس که ، مرضه!!


2. اون هم اتاقی پرحرفمون با "ال" دعوا کرد و رفت.. تو تلگرام به من text داده که من از یک سری شرایطم ناراضی بودم(!) و اذیت میشدم(!) مثلا روشن بودن چراغ(!) ولی به رسم ادب و احترام به روی کسی نیاوردم!! ولی بقیه حق نداشتن بجای اینکه بین منو "ال" پادرمیونی کنن مانع بشن!!
از این پیامش خندم گرفته بود.. واقعا داشتم میخندیدما :))) تازه میگه من ناراضی بودم :))) من و "ال" و "ام" ناراضی بودیم.. 3 نفر اشتباه میکنن 1 نفر درست میگه :)))) منم گفتم: راستش عزیزم این مسائل به من ارتباطی نداره :)))
والا بخدا .. حوصله خاله زنک بازی ندارم من.. تو مکالمات تلفنیش 24 ساعت دنبال خاله زنک بازیه حالا میخواد ماروهم قاطی کنه :)))
درضمن این چراغی که میگه چراغ اصلی اتاق نبود.. بلکه هر تخت یک مهتابی مخصوص بالای تخت داره که حق هر یکی از اعضاست. چراغ اصلی اتاق بخاطر رعایت بقیه زود خاموش میشه ولی کسی نمیتونه به چراغ شخصی بقیه اعتراض کنه.. درواقع اعتراض وارد نیست :D
 الان "صه" هم اتاقی جدیدمونه که بجای اون اومده.. دختر خوبیه، البته اگه از گذاشتن گاهی وقتای کیف و لباسش روی میز و صندلی من که بگذریم ــ که البته قابل اغماض است ــ درمجموع هم اتاقیه خوبیه.. میره میاد کاری به کسی نداره.. فقط اینکه انسان یک سوم عمرش رو در خوابه ، "صه" از اون دو سوم باقی مونده یک دومش رو جلوی آینه است :)))) مهم نیس کجا میره، دانشگاه یا بیرون یا هرجای دیگه .. بهرحال بازم چندساعتی درحال آرایش کردنه :)))) ولی بچه خیلی خوبیه


+ یه کاناال موسیقی سنتی عضو شدم.. الانم دارم کلیپ تصنیف کردی "شیرین شیرین" شهرام ناظری رو که تو کنسرت ارمنستان به رهبری چکناوریان اجرا کرده رو نگاه میکنم!


شاداب :)
۰۱ اسفند ۹۴ ، ۲۱:۱۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۵ نظر

1. اگه بگم لینکدین ندارم آیا زشته؟؟ ندارم بهرحال!! چندماه پیش یکی از دانشجوهای ترم بالاییمون یه کتابی رو بصورت ایمیل برام فرستاد.. دیگه ایمیل منو داشت و مدتی گذشت تا همین جدیدا که این ایمیل رو واسم فرستاد:

I'd like to add you to my professional network on LinkedIn


خوب منم که نداشتم درنتیجه عکس العمل خاصی نشون ندادم..

دوباره یه مدت گذشت این ایمیل واسم اومد

A..F's invitation is waiting ur response

که خوب من همچنان لینکدین نداشتم!!


دوباره دیروز ایمیل داده که

A..'s invitation is waiting ur response


میگم برم یه اکانت بسازم خیال خودم و اون رو راحت کنم :| اینجوری پیش بره هفته ای یه بار یادآوری میکنه :))))

فقط نمیدونم چی تو پروفایلم بذارم ..رزومه درخشانی ام نداریم بذاریم اون وسط :)) کار هم که فعلا نمیکنیم بیکار و بیعار میچرخیم :))


2. اتاق سرده :| البته خودم سردش کردم.. درواقع شوفاژ رو خاموش کردم .. الانم پاهام یخ کرده :| .. امروز یک بار صبحونه خوردم .. 3 بار ناهار خوردم :| .. و فعلا 1 بار شام خوردم :| غذا زیاد درست کردم خوب چیکار کنم :|

یادم باشه فردا به دکتر پن باید مسیج بدم وقت بگیرم :|

این روزا که تو اتاق تنهام میخوام اصلا هر رووووز پست همینجوریانه بذارم .. ایرادش چیه؟ :)))) شایدم حذف شدن از بس بی محتوان :)))))


شاداب :)
۲۹ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۳۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۵ نظر

1. امروز از ساعت 7 که بیدار شدم و بعد رفتم دانشگاه بعداز ناهار رفتم کتابخونه ولی بشدت خوابم میومد :)))))) قیافم دیدنی بود :))) اونقد شدید بود که میخواستم همونجا دو سه تا صندلی بغل همدیگه بذارم روشون دراز بکشم :)))) حتی نمیتونستم پاشم بیام خوابگاه :))) دیگه سرمو یه وری گذاشتم رو کتاب روی میز و دستامم چون سرد بودن گذاشتمشون زیر پاهام :)))))))) از ساعت 1:15 تا 2 همین شکلی خوابیده بودم :)))))))) بعد که بیدار شدم گردنم داشت میشکست خیلی درد گرفته بود خیلی.. منم تو خواب کلا تکون نمیخورم ینی هرجوری بخوابم به همون شکل بیدار میشم بنظر میرسه تو خواب روح از بدنم جدا میشه :)) ولی کلی سرحال شدم.. فقط حیف یه چایی کم بود بعدش .. معتادم نیستم :دی
یه نفرهست اونم هر روزتو سالن مطالعه است.. امروز متوجه شدم داره واسه کنکور ارشد میخونه.. یحتمل ترم 8 لیسانسه.. غبطه خوردم بهش .. یاد اون روزایی افتادم که واسه کنکور ساعتهای طولانی با عشق با عشق با عشق درس میخوندم.. چه لذتی داشت لامصب.. دوس دارم به اون روزا برگردم..
 
2. از دیروز تو اتاق تنهای تنهام.. "ال" رفته خونه.. "ام" هم رفته خونه.. "صه" هم رفته خونه فک و فامیل :| فقط من اینجام.. خیلی سوت و کوره.. از وقتی اومدم دارم در و دیوارو نگا میکنم :))) درسته اتاق ساکت دوس دارم ولی نه تا این حد :))) در بهترین حالت ممکن "صه" شنبه برمیگرده خوابگاه.. اصلا حوصله ندارم برم خونه دایی خاله .. حالا خوبه دور نیستن! ولی حال ندارم برم.. پیش دوستم "آز" هم حال ندارم برم :))))
امروز بعداز 1 سال و خورده ای کشف کردم که سلف دانشکده مایکروفر داره واسه دانشجوها :))) کلا انسان با دقتی هستم :)) و همچنین یکی از استادامون کاندیدای نمایندگی مجلس شده :)))) رفتم بهش گفتم ، بنظر ذوق کرد :)) حالا بیچاره فک میکنه میخوام بهش رای بدم دیگه نمیدونه شناسنامه من تو خونه پیش بابا اینا جا مونده :))))))) ولی اگه نماینده شه بنظرم منطقیش اینه که به ما 20 بده :D والا

خلاصه الان درحال وبلاگ خوانی هستم :)) من عاشق استیکرای بلاگ اسکای هستم خیلی خیلی گوگولی و بامزن:))))) اگه بلاگ انقد عالی نبود حتما بخاطر استیکرای بلاگ اسکای هم که شده به اونجا مهاجرت میکردم :))
خوب دارم الکی حرف میزنم از تنهاییه تو اتاقه :))) برم یه میوه ای چیزی بخورم... البته چایی ام بشدت گزینه خوبیه :D

شاداب :)
۲۸ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۰۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

اون روز با "وی" که از دوستایه خوابگاهه، داشتیم درمورد اپلای و اینا صحبت میکردیم.. میگفت تنهایی رفتن سخته اگه آدم یکی همراهش باشه خیلی خوبه و اینها... هم اتاقیم "ام" گفت که اتفاقا تو رشته شما (برق) خیلیا اپلای میکنن و احتمال اینکه کسی مثل خودت پیدا بشه زیاده.. "وی" گفت آره اتفاقا چندتا از پسرای کلاسمون میخوان برن ولی خیلی تک بعدی هستن، حرف زدنم بلد نیستن چه برسه ازدواج کردن :)))))))))))))))

دیروز استاد مین پروژه هارو مشخص کرد.. و گفت هرکی میخواد گروهی کارکنه هم بگه.. من به سرعت دستم رو برای کار انفرادی بلند کردم.. میدونم اینکه آدم تنهایی پروژه انجام بده هنر نکرده و اصولا باید کار کردن با افراد رو آموخت!.. علی ای حال دیروز همگروهی ترم قبلم که از باعث و بانی های نمره کذایی م توی امتحان دکتر پن بود، اومد سمتم دلم نمیخواست حتی جواب سلامش رو بدم.. با لبخند گفت برای درس دکتر مین تنهایی میخوای انجام بدی؟ (سنگ پای قزوین که میگن ایشون هستن)!! گفتم آره.. گفت تاحالا شرکت ایکس رفتی؟؟ گفتم نه! گفت مطمئنی میتونی با مدیرعاملاش قرار بذاری؟؟ گفتم نمیدونم!

از سوال هاش خوشم نمیومد بوی این رو میداد که " منو هم تو گروه بیار " .. تمام سوالاتش رو یک کلمه ای جواب دادم و همزمان به این ور اون ور نگاه میکردم (به صورتش نگاه نمیکردم) .. اصولا من تو بروز احساساتم خیلی ناشیانه عمل میکنم.. از کسی بدم بیاد خیلی واضح تو رفتار و حرفام نمود پیدا میکنه و ازکسی هم خوشم بیاد به همین صورت.. به هیچ وجه من الوجوه سیاست ندارم و هیچ وقتم اونایی رو که تو روی طرف میخندن و قربونش میرن و پشتش یجور دیگه هستن رو درک نکردم!!

راستی من یه عادتی دارم و اونم اینه که موقعی که یه نفر داره باهام صحبت میکنه به لباش نگاه میکنم!!! تا حالا چندبار سعی کردم به چشمای طرف نگاه کنم ولی بعداز چندجمله دوباره زوم شدم روی لباش!!! دست خودم نیس واقعا!! عادت بدیه؟؟ و آیا طرف صحبت متوجه میشه که زوم شدی رو لباش؟!!!


بی ربط:

مدتیه طبق عادت بچگی خون دماغ میشم! 6-7 سالم بود هروقت بیرون میرفتم خون دماغ میشدم!!! البته الان اصلا به شدت اون زمان نیست.. شاید خنده دار به نظر بیاد ولی من بشدت از خون میترسم و وقتی خون میبینم دست و پام شل میشه، ولی از این خون دماغ شدن خوشم میاد صرفا به این خاطر که منو به حال و هوای کودکی م میبره :)


شاداب :)
۲۶ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۴۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۴ نظر

1. امروز تو حیاط دکتر پن رو دیدم که داره با دکتر "نص" صحبت میکنه ..بیشتر از 100 متر فک کنم فاصله داشتیم جوری که صدا شنیده نمیشد .. یهو دیدم دکتر پن از همون دور دستشو تو هوا یه نشانه سلام چندبار تکون داد و یه لبخند گنده زد.. با من بود!!!! منم آروم دستمو به نشانه سلام بالا آوردم و همزمان دور و برم و پشت سرم رو نگاه کردم ببینم شاید دکتر به کسی دیگه داره سلام میکنه!!! ولی تو حیاط پرنده پر نمیزد!!! لزومی نداشت از اون فاصله سلام کنه!! تازه اون واسه سلام پیشقدم شه! دکتر پنی که خیلی جدیه اینجوری صمیمیت نشون داد و همین کافی بود تا حالمو بهتر کنه.


2. "ال" هم اتاقیمه.. خیلی دختر خوبیه و دوسش دارم.. ال شمالیه و یه دوستی داره به نام "شی" که از دوران دبیرستان باهم بودن.. خوب چی؟ هیچی :)) شی امیدواره تا بلکه با یه پسر پولدار ازدواج کنه!!! خوب تا اینجاش به من ارتباطی نداره :))) البته کلا هیچ جاش به من ارتباطی نداره :))) شی با یه پسری آشنا شد که به قول خودش پولداره! ولی پسره انگار تو زرد از آب دراومده.. شی با اینحال بازم حاضر نیست بیخیاله پسره بشه!!!!! شی هر روز داره گریه میکنه و به ال هم اتاقیم میگه که بیا پیشم دلم گرفته و اینها, ال هم دوس نداره زیاد بره پیشش چون باباش زیاد راضی نیست باهم ارتباط داشته باشن... شی هدف و زندگیشو به چیز پوچی وابسته کرده واسه همین تو ذوقش خورده!

الان سوال اینه: بعضی دخترا و حتی پسرا رو چه حسابی معیاراشونو انتخاب میکنن؟؟ پسر پولدار میخوای چیکار باباجان؟؟ به فکر یه آدم درست حسابی باش, یه آدمی که آدم باشه خانواده دار باشه مسئولیت پذیر باشه سطح فکرش بالا باشه !!...  پولدار باشه و خوشگذرون مثلا خیلی خوبه؟؟؟!!!  من به هیچ عنوان نمیگم ملاک ها باهم درتضادن! نه ...ملاکای بقیه برامن مهم نیست.. فقط بده که آدمهارو "صرفا" با یه سری برچسب ارزش گذاری کنیم: پسر پولدار, دختر خوشگل, فلانیه دکتر, و الی آخر... پس این وسط شعور و شخصیت و طرز فکر و خیلی چیزای دیگه چی میشه؟؟ این اصلا خوب نیست که کمبودهای خونه پدری رو تو خونه شوهر جستجو کنی! خودت, خودت رو بالا بکش! عزت نفس داشته باش! بیاییم از بقیه طلبکار نباشیم!


3. امروز 3تا کتاب از منابع کنکور دکتری رو از کتابخونه دانشکده گرفتم! بقیه کتابای کنکور هم همشون جزو کتب مرجع بودن و باید یه برنامه بذارم روزایی که تایم خالی دانشکده هستم برم کتابخونه بخونمشون.. کنکور دکتری 1 سال و نیم دیگست و من هم اپلای ام مشخص نیست ولی گفتم ضرر نداره واسه اطلاعات خودمم بخونم چیزی ازم کم نمیشه.. میدونم من درست نمیشم!!!

این عکسم مربوط به کامپیوترای کتابخونست و اون کاغذ رو هم از تو اون سبد سمت راست برداشتم .. اون سبد توش کاغذه تا بتونی کد کتابایی که سرچ میکنی رو بنویسی



+ هم اتاقیم "ام" با خجالت اومده میگه اشکالی نداره من و "ن" تو اتاق برقصیم؟؟؟ مزاحمت نمیشیم؟؟ میگم نه عزیزم چه اشکالی داره؟؟ بعد بنده خداها هندزفری گذاشتن تو گوششون دارن میرقصن :)))))))))))))))) عاشق این هم اتاقیامم :))))


شاداب :)
۲۰ بهمن ۹۴ ، ۱۷:۴۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۶ نظر