اپیزود اول
یه غذایی درست کردم بیا و ببین :)) خیلی گشنم بود :دی... لیسانس که
بودیم زر فقط
دست پخت منو دوس داشت و وقتی بقیه بچه ها غذا درست میکردن خوشش نمیومد
:))... فقط یه ایرادی که دارم اینه که بشدت سنتی هستم تو این قضیه... ینی
غذاهای خارجی اینا بلد نیستم... فقط پیتزا و لازانیا بلدم...
بجز این دوتا دیگه فقط غذاهای ایرانی مثل زرشک پلو و چه میدونم قورمه سبزی و
قیمه و امثالهم بلدم... بعدها سعی میکنم غذای جدید مدید هم یاد بگیرم...
ایش.. اصلا کی میگه غذاهای اجنبی هارو یاد بگیریم هان؟؟ تهاجم فرهنگی تا
کجااااا؟؟؟ من از همین تریبون همه رو به یادگیری غذاهای ایرانی دعوت میکنم
:دی... تمام...
چرا این روزا همه درحال نینی دار شدن هستن؟؟!!!!!!!... امروز سرکلاس
متوجه شدم اون دختر درسخونه هم کلاسیم حامله است!!!!!!.... چادریه و زیاد
مشخص نیس ولی چون خیلی لاغره و امروز هم ارائه داشت متوجه تغییرش شدم...
آخه قبل از عید اصلا چیزی نبود که! چطوری درعرض 1 ماه
اینهمه مشخص شد؟!... با اینکه
زیاد ازش خوشم نمیاد البته بدم هم نمیاد ولی خوب دوسش هم ندارم ولی امروز یکم حس دلسوزی بهم دست داد و یکمی هم برای نینیش
ذوق کردم :)... آخی نازییییی... طفلک چطوری میخواد امتحاناشو بده؟!!!
حالا این هیچی!!... دیشبم متوجه شدم که "سم" هم اتاقی و هم کلاسی و دوست
دوره لیسانسم هم خرداد نینی دار میشه!!!!!!!!!... اصن باورم نمیشد... حس
جالبیه اینکه ببینی دوستت نینی داره...
نینی من خیلی بانمک و خوشگل خواهد شد :دی... ای جان :دی...
باباش که صد در صد خوشگل نخواهد بود :)) بازم ای جان :))))) چون من از مردای خوشگل اصصصلا خوشم
نمیاد... ولی خوب باباشم بامزه اس :دی... یعنی درواقع به دل من بشینه ، همین کفایت میکنه
امیدوارم که باباش خنده های
قشنگی داشته باشه، صدای جذابی داشته باشه، مثلا تلفظ ز و سین موقع حرف زدنش
یه کوچچچولو بزنه :دی... وقتی لبخند میزنه لپاش یه کوچچچچولو چال بشه، و مثلا
حتی لپ سمت چپش یه کوچچچولو بیشتر از سمت راست چال بشه(!) ... گلوش یه
کوچچچولو برآمدگی داشته باشه :دی ... شرط میبندم خودش هم حتی به این ویژگی
های خودش پی نبرده که من یهو از بیرون پا میشم بعد از 20 و اندی سال بهش این
ویژگی هارو یادآور میشم :)))) ... کلا انسان با دقتی هستم :دی.. اینا فقط ظاهریاش بود... دیگه باطنی هاش
شخصیه نمیگم :دی
بله توی پست قبل از مرگ گفتم... و اینکه بهتره هرکسی یه دونه از اون کارت
ها داشته باشه... و دراین پست از تولد و زندگی گفتم... فاصله تولد تا مرگ به کوتاهیه فاصله ی همین دوتا پست اِ :)
...
اپیزود دوم
● مردی را می خواهم که مانند پسر بچه ای باشد و من به او رسیدگی کنم و از او حمایت و مواظبت نمایم.
● مردی را می خواهم که قدرتمند و موفق باشد و از نظر منزلت و جایگاه اجتماعی بتوانم به او افتخار کنم.
اینها گزینه های 2 تا سوال متوالی از یه تست شخصیت شناسی بود و من هردوی اینهارو انتخاب کردم !!... خیلی عجیبه؟!!... در آنه واحد هردوحالت رو میخوام تو یک مرد ببینم... از انجام دادنه مورد اول لذت میبرم.. اینکه در مواقعی ازش حمایت کنم بهش برسم!... و مورد دوم هم بهم حس خوبی میده اینکه احساس کنم تکیه گاهه منه!
اصلا هم ضد و نقیض نیست!... هردوش رو دوس دارم و هردوش هم لازمه...
مرداهم گاهی نیاز دارن که خودشونو لوس کنن و خانومشون بهشون توجه و محبت نشون بده
... و گاهی هم لازم دارن که خانومشون بهشون حس قدرت بده و با تعریف و تحسین
، چه توی جمع و جلوی اطرافیان و چه پیش خودشون، اون رو بالا ببره و یادآوری کنه که
چقد همه چی با بودنه اون خوب پیش میره و ازین جور حرفا دیگه :)))
خدایی من باید مشاور میشدم :دی ... من هرچی که دارم از کتابای
روانشناسیه که تو کتابخونه مشترک بابا مامانم خوندم :دی... یه همچین فضولی
بودم :)).. البته رفتار و روابط پدر و مادرم هم الگوی خوبی بوده همیشه :)
نمیدونم چرا احساس میکنم در آینده ابدا و به هیچ وجه با آقام ( :)) ) مشکل پیدا
نمیکنم :))... یه همچین اعتماد به خودی دارم :دی ... خوب دیگه خیالم راحت
شد :دی
تا منبری دیگر درود و دو صد بدرود :دی
پی نوشت 1:
دیشب داشتم صورتمو میشستم یه دختره ام کنارمن بود بعد من
همش حواسم بود یه وقت آب نریزه رو زمین که خیس نشه بعد دیدم
مسواکشو گذاشت روی روشویی :(((((( و اونجا بود که متوجه شدم این دوستمون
چیزی واسه از دست دادن نداره :(((... حالم بهم خورد واقعا..
پی نوشت 2:
و من هنوز متوجه نشدم چه انگیزه ای میتونه یه انسان رو هر روز ساعت 6 صبح از
خواب بیدار کنه و باعث بشه تا ساعت 7:30 آرایش کنه؟؟؟؟؟ اصلا
انگیزه به من ربط نداره!... لااقل یه صبونه هم بخور واسه خودت میگم :)))