ماراتن تا موفقیت

ماراتن تا موفقیت

اگه بگن کدوم فیلم یا کتاب درواقع داستان زندگی تو هست میگم کتاب "تیزهوش" از هرمان هسه.
البته این کتاب شرح زندگی گذشته من هست که ازش عبور کردم.

بایگانی

آخرین مطالب

۳۳ مطلب با موضوع «خوابگاه :D» ثبت شده است

اون: تصمیم گرفتم که برم :)))

من: باهم اپلای کنید؟

اون: نه تنهایی :)))

من: :|||||||

اون: خیلی با شخصیت بود... هرچند که تو ونک تو سرمای صفر درجه یکساعت منو کاشت ^ــــ^ ... بابا برقی :))

من: گفتی با شخصیت بود؟؟؟؟ :||

اون: انقدرم از شریف میگفت...

من: پوکر فیس 

اون: چرا یه پسر خوب پیدا نمیشه ....... :(




بهش گفته بود خیابونای تهران رو بلدی؟؟ (سوالارو داشته باش ، وااای :))) ) ... جواب داده بود نه... پرسیده بود اینجا کدوم خیابونه؟؟ جواب داده بود نمیدونم (حالا انگار لس آنجلسه :)) ) ... پرسیده بود فلان جا رو رفتی؟؟ گفته بود نه... گیم آو ترونزو دیدی؟؟... نه ...پرسیده بود کسی دور و برت تاحالا خرید انلاین نکرده؟ جواب داده بود ، چرا اما برام مهم نبوده بپرسم از کدوم سایت... بهش گفته بود پس چی برات مهمه چیکار میکنی !!!... جواب داده بود: :( ... بهش گفته بود چقد قدت بلنده (:|) ... جواب داده بود: :( ..

در شرف گریه کردن بوده...
حالا درسته این دوست مام از دنیا و مافیها کلا بیخبره انگار :)) اما خب دلیل نمیشه کسی اونجوری برخورد کنه :دی


پی نوشت:

وقتی یه واسطه اومد گفت فلان آقا ازت خوشش اومده، سریع خوشحال نشو... ازدواج آخرین مرحله نیست، اتفاقا مرحله اوله، نباید به صرف یه خواستگار تحصیل کرده با شغل خوب دیگه فک کنی همه چی تمومه...

این آقا هم تو بهترین دانشگاه تحصیل کرده بود هم شغل و درآمد خیلی خوبی داشت... اما شعورم داشت؟؟ به درد زندگی میخورد؟؟ این دوست ما یک ساعت هم نتونست تحملش کنه!!!!... بعد یه عمر میرفت باهاش زندگی میکرد؟؟؟... حالا نمیخوام رو چیزی مانور بدم و دچار خطای کلیشه بشم... این آقا فقط یک نمونه بود یه این نحو، یه کسی دیگه با شرایط دیگه به نحوی دیگه رفتارای بد ازخودش نشون میده... باز خوبه این دوستمون تو همون جلسه اول به این نتیجه رسید که این آقا به دردش نمیخوره... خیلیا همینو هم ندید میگیرن و بخاطر آپشن های مثبت ظاهری طرف، باهاش ازدواج میکنن... فکر میکنن ازدواج باشه همه چی حله...

نخیر آقا.. نخیر خانوم... ازدواج اول ماجراست... نه آخرش...


شاداب :)
۰۲ آذر ۹۵ ، ۲۱:۱۵ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ نظر

1. تو حیاط خوابگاه بودم، یه دختربچه دیدم.. فکرکنم دختر یکی از کارمندا یا خدماتیای خوابگاه بود داشت باخودش آواز میخوند و میپرید این ور اون ور.. شعره یکم آشنا میومد... یادم اومد تو انیمیشن Frozen شنیدمش... یعنی دختربچه 7-8 ساله این کارتون رو دیده!

من که دلم نمیخواد بچه ام تو این سن از این کارتونا ببینه...


2. از کسایی که موقع حرف زدن باهام اسمم رو میگن خوشم میاد اما خودم دوس ندارم اینکارو درمورد بقیه انجام بدم :)) ... مثلا س از بچه های اتاق بغلی هروقت منو میبینه میگه: سلام فلانی چطوری خوبی؟؟ درحالیکه من هیچوقت اسم آدمارو موقع حرف زدن نمیگم مگراینکه دوسشون داشته باشم..

درواقع فکرمیکنم اینم یه مدل صمیمیته... احتمالا درمورد همه همینجوریه...


3. دو شب پیش س (همین شخصی که تو مورد بالا بهش اشاره کردم) اومد اتاقمون شیرینی اولین حقوقش رو گرفته بود آورد دورهم چایی خوردیم... یه 7-8 نفری بودیم... بعد ال درمورد یکی از دوستاش گفت، که با فلانی ازدواج کرده و خلاصه بحثای خاله زنکی این شکلی :)))) ... بعد حالا همه نظر که ای باابا چرا ازدواج کردن و بهم نمیخورن و حتما به طلاق(!) میکشه کارشون بعدا و اینها!!!!... گفتم عزیزانم حالا کاریه که شده :)))) خداکنه خوشبخت باشن بیایین مثبت فکر کنیم ...

والا

خلاصه بحث از ازدواج دوست ال به طلاق برد پیت و آنجلینا جولی کشید :))))))))))))))))))))))))


4. یه دختره هست 5-6 تا اتاق اون ور تر از ماست، بعد درطول روز هرموقع منو میبینه خیلی گرم سلام میکنه!!!!!!!!

ینی روزی قریب به 5-6 بار بهم سلام میکنه :||||||||... دوس دارم دیگه وقتی میبینمش سقفو نگاه کنم سوت بزنم :))))).. آخه مگه داریم روزی چندبار سلام؟؟؟ :))

دلم هم نمیاد بهش بی محلی کنم :))



5. "ال" یه ایرادی داره که یه مبحثی رو صدبااااار تکرار میکنه :((( ..بعد آخرشم از من میپرسه: درست میگم؟؟؟؟ :(((

و من هربار باید براش با دلیل و برهان توضیح بدم... انگار فقط دوس داره تایید من رو بشنوه تا آروم بشه...

اما اینا باعث نمیشه که من همچنان دوسش نداشته باشم ...

شاداب :)
۰۸ مهر ۹۵ ، ۱۸:۳۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲ نظر

یادم نره شنبه باید برم بیمارستان... همین الان یه دونه برچسب بزنم بالای تختم...

خوب زدم!

یه دختر تو آشپزخونه دیدم گفتم wow چه موهای خوشگلی، چه بلاندی دست و پا بلوری :))... صورتشو این وری کرد دیدم زال بود!!!!... و موهاشو رنگ کرده بود تا یکم از سفیدیش کم شه... اگه زال بودن عوارض نداشت، دوس داشتم زال میبودم :))... همه دوستام معتقدن رنگ پوست من سفیده (حالا صورتم کمتر)، اما بنظر خودم که نه!!، کافی نیست باید زال میبودم :))

نه به قبلا که واسه عروسی خواهرم سولاریوم رفتم نه به الان که به زال بودن هم رضایت نمیدم :دی


بنظرم همه آدما باید مثل بابام باشن... خودمم باید مثل بابام باشم... هیچی اعصابمو خورد نکنه... بدی بقیه رو یادم بره تا خودم راحت باشم... به همه خوبی بکنم حتی به اوناییکه باهام بد بودن.. بعضی وقتا میگم یه آدم مگه چقد میتونه با آرامش باشه؟ چقد میتونه باگذشت باشه؟ چقد میتونه بزرگوار باشه؟؟ تواین بیست و چندی سال از عمرم هنوز یکبارهم عصبانیت بابارو ندیدم... بعضی وقتا فک میکنم بابام مال این کره نیست... از جای دیگه اومده!

دلیل علاقه ام به آدمای آروم همینه...

بابام یه الگوئه... یه جاهایی مامان راه انداخته بابارو... مامان بابارو کامل کرد... بابا عوض نشد، هیشکی عوض نمیشه، اگه تغییری هم باشه خیلی خفیفه، اما مامان خیلی وقتا لازم بوده...

درسته تو این دوره زمونه خوبیِ امثال پدرم دیگه فایده نداره... همه چی بد شده.. اما تو خوب باش.. هرکی که کشفت کرد و قدر تورو رو دونست پس خوش به حالش، و هرکسی هم که باهات بد کرد، بد به حالش... درنهایت کی ضرر میکنه؟؟؟ هرچی هم که بشه، من میگم بابای من پیروز میدون هست...

از ته قلبم به این حرفم ایمان دارم...


+ تو مثل یه جواهر تو اعماق یه اقیانوس تاریک بودی که نمیدیدنت ، خودم پیدات کردم... مال خودمی...


شاداب :)
۱۸ شهریور ۹۵ ، ۱۸:۱۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳ نظر

امروز همه گوشیم پاک شد داشتم سکته میکردم... حالا عکسا و فیلمام مهم نبودن... یه چیز دیگه داشتم که خیلی خیلی مهم بود.. عزیزترین چیز تو گوشیم بود که دومی هم نداشت و نمیتونست داشته باشه... قابل جبران نبود... اما خداروشکر دوستم یه روشی یادم داد همه چیو برگردوندم ... نه که من خیلی به گوشی و کامپیوتر واردم ، واسه همون :))))))... اینجا نوشتم که یادم بمونه :)



موهام رو بعداز مدتها از فرق وسط بودن به کج تغییر دادم... و هم اتاقیام متفق القول گفتن wow چقد ناز شدی :دی
هیچوقت آبمیوه میکس آناناس و نارگیل نگیرین... به حدی بدمزه اس که دلم نمیخواد ازش بخورم...
کره بادوم زمینی خریدم صبحا بخورم وزن اضافه کنم :|

رفتم از این سبزی خوردنای بسته بندی بخرم، به پسره میگم میشه برام بیارین، یه نگاه بهشون میندازه میگه نه، تازه نیستن نخرید :)).... خیلی خوبن این سوپری روبرو خوابگاه :))

این دختره هم اتاقیمون ف چقد پرروئه... اون روز داشت گریه میکرد... منم اصن محلش ندادم :)))) .... اصلا نگاشم نکردم... واسه خودم از یخچال چیز میز درآوردم بخورم... نه نگاش کردم و نه ازش پرسیدم چی شده... دید محلش نمیذارم خودش برگشت گفت فلانی جوووون میشه لطفا از تو فریزر یکم یخ بریزی تو نایلون بهم بدی پام پیچ خورده؟؟ خودم نمیتونم از تختم بیام پایین... ببخشید توروخدااا ...
من هنگ کردم که این چقد پرروهه چطور رووش میشه!!!!!... به من دستور میده!!!!! میخواستم بگم خودت پاشو وردار... حالا خوبه اصلااا بهش روو نمیدم جواب سلامشو هم به زور میدم ...
اما چون داشت گریه میکرد هیچی نگفتم و از کیسه فریزر خودم ورداشتم و یخ درآوردم انداختم توش بهش دادم ... حتی ازش نپرسیدم پات چی شده... فیلمش بود میخواست خودشو واسه من لوس کنه بلکه دلم براش بسوزه

فک میکنه اینجوری بهم نزدیک میشه و ازش خوشم میاد... نخیر... عزیزم ازت خوشم نمیاد
من یه نفر (مثل خودم) اینجوری برام قیافه بگیره من دوبل براش قیافه میام.. اما نمیدونم این چرا از روو نمیره!!!... باباجان یکم کلاست رو حفظ کن...
ایشششش

شاداب :)
۱۷ شهریور ۹۵ ، ۲۱:۲۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر
اومدم خوابگاه دیدم "ال" از خونشون برگشته... کلی بوس کردیمو گفت دلش خیلی برام تنگ شده بود.. بعد گفت این هم اتاقی جدید (ف) چرا اینطوریه :((( اوایل فکرمیکردم دختر خوبیه اما یه چندتا حرکت ازش دیدم بدم اومد و اینها...

گفتم چی شده؟؟

گفت هیچی یه بار رفتم فروشگاه برا خودم بستنی بگیرم گفتم بذا واسه اونم بگیرم ، بدون تعارف خورد و تمام.. حالا این هیچی یه بستنی بود.. گفت یه روز دیگه رفتیم بیرون یه چیزی همینجوری خوردیم N تومن شد موقع حساب کردن دیدم غیبش زد :)))))))))) من حساب کردم اونم به روو خودش نیاورد :)))) ... گفت برگشته بهم گفته میخوام هندونه بگیرم توام میخوری باهم بگیریم؟؟ منم گفتم باشه (که شاید این بار اون پولو حساب کنه) ... میگه رفتیم دید هندونه کیلویی 1600 بود گفته گروووونه :))))))))))) نخریدن اومدن ... بعد فرداش ف رفته تنهایی واسه خودش هندونه خریده :)))))... حالا ال بحثش سر پول نبود.. اینا که پول نیست ... فقط از کسی که حس کنه زرنگه خوشش نمیاد..

میگه کلا دوبار باهاش رفتم بیرون، هر 2 بار هم آبرووریزی راه انداخته دختره ی جلف!!!!!.... میگفت باهمه پسرا تو خیابون حرف میزده... گفت یه بار یه ماشین نگه داشت جلومون این شروع کرد با پسره flirt کردن!!!!! یا خدااااااا ... بعد "ال" میگفت من از خجالت آب شدم رفتم دور وایسادم... بعد دختره بگو بخند با پسره!!!!!!!!!!!!

یا میگفت رفتیم پارک لاله هرچی چلغوز اونجا بودن این ف میرفت باهاشون سر صحبتو باز میکرد :))))))))) .. بعد به "ال" میگفته کیس های خوبی بودناااا چرا اینجوری میکنی :))))))))))))))))))))))))

بعد جالبه این دختره میگه از بس خواستگار داشتم تو شهرمون، دیگه اومدم تهران که از دستشون راحت باشم :))))))))))))).. میخواستم بگم عسیسم تو که نمیذاری پسرای خیابونی هم از زیر دستت در برن، حالا از خواستگار رسمی فرار میکنی؟؟ :))))))))))))

بعد هر روز هم با 2 تا از پسرای همکلاسیش به گفته ی خودش میرن بیرون... ینی من یک روز اینو تو خوابگاه ندیدم!!!.. هر شب دیروقت برمیگرده.. تا ثانیه آخری که در خوابگاه بازه این بیرونه...


بعد قیاافه شو توصیف کنم... دختره چادری (چادرش رو هم از کمد بغل تخت من آویزون میکنه تو دهن منه... منم انداختمش تو کمدش) البته وقتایی که بیرون میره چادرشو سر نمیکنه اما بازم حجابشو رعایت میکنه ... اصلااااااا آرایش نمیکنه... هر روز پامیشه بالای سر من قرآن میخونه (تختش بالای منه)... نمازش سر وقت...

خلاصه اعجوبه اییه!!!!!!!!!!! .. اصلا فکرشو نمیکردم! .. واقعا راس میگن تا با کسی زندگی نکردی نمیتونی کامل بشناسیش...حالا نباید رفتار یه نفر رو پای بقیه با این نوع پوشش نوشت.. من اصلا بحثم این نیس... من خودم دوست چادری دارم مااااه

ال گفت یه بار اومدم راهنماییش کنم برگشته بهم گفته من هرکاری میکنم مامانم خبر داره!!!... آخه کدوم مامانی راضیه دخترش با پسرای توی خیابونم حرف بزنه؟!!!

واقعا دلم میسوزه...شاید واقعا از سر حماقت هست این کاراش و از سر پلیدی نیست... اما چرا آخه؟ .. چرا اینجوری شان خودش رو پایین میاره؟؟

حالا اصلا رفتاراش با جنس مخالف مهم نیس... نه به من مربوطه نه کسی دیگه.. زندگی خودشه..

این حرکت آخریش حسابی ال رو ناراحت کرد... گفت من خوابگاه بودم بهم زنگ زد گفت ال من گوشیم خوابگاه جا مونده برام بیار فنی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

ال پاشده بدبخت تاکسی گرفته گوشیه خانومو برده فنی!!!!!!!!!!!!!!!!!

نمیدونم اسم این رفتارا چیه؟؟ پرتوقع بودن؟؟ پررو بودن؟؟ کم شعوری؟؟ بی ملاحظگی؟؟ چی؟!!.. خلاصه کلی دیشب غیبش رو کردیم :))) .. خدا از سر تقصیرات شما هم بگذره :)))))))

اما جدی.. من همه اینارو هم تو روش میگم... ینی حرفایی که ال گفت رو من فقط گوش کردم خدا ببخشه :))... اما خودم حرفایی که زدم رو تو روی خودِ دختره هم گفتم...

چرا جرات همچین رفتارایی رو بامن نداره؟؟ چون که میدونه من اجازه نمیدم باهام اینجوری رفتار کنه... میگم من آدم شناسم باز بگین نه :|

اول آدمارو بشناسیم بعد یه حریم خصوصیمون راهشون بدیم و اجازه صمیمیت باهاشون رو صادر کنیم...


شاداب :)
۰۲ شهریور ۹۵ ، ۱۳:۲۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳ نظر

خیلی بده از در بیای توو و با صحنه یک کمد گنده دقیقا جلوی تختت مواجه بشی...

گاهی وقتا میگم که چرا من همیشه رعایت حال دیگران رو میکنم، چرا همش مواظبم که باعث مزاحمت و اذیت کسی نشم، چرا من خودخواه و پررو نیستم...چرا حتی وقتی کسی خوابه من حواسم به کوچیکترین کارام هست که یه وقت بیدار نشه... چرا

اما هیچوقت از این اخلاقم پشیمون نیستم... ترجیح میدم اینجوری باشم تا اینکه بی ملاحظه و بی فکر جلوه کنم...

بعد یه نفر هم بزرگترین چیزهارو رعایت نمیکنه... خانوم مثلا محترم هم اتاقی جدید اینکارو کرده... و من هم بهش گفتم که کمدش رو ورمیداره...

"ام" اصلا از این دختره خوشش نمیاد.. میگه یه بار بهم دستور داده برام غذا بگیر!!!!!!!!!! و اینکه همش میخواد بگه من الم و بلم و ازخود متشکره... منم که کلا همچین آدمایی رو حساب نمیکنم... امروزم که حالشو جا آوردم.. محترمانه و ریلکس حرف زدم اما جوری که حساب کار دستش اومد...


این لباسه رو امروز خریدم .. هرکی گفت چطوری باید پوشیدش بهش جایزه میدم :)))... هردفعه یه شکلی میره توو تن :)) ... این عکسی هم که گرفتم از پشت لباسه... منتها من فک کردم جلوشه برعکس پوشیدم دیدم جور درنمیاد :)))

کلا یه سری چیزای دیگم داره که هر دفعه دستت از یک کدومش میاد بیرون :)))

"وی" خیلی ازش خوشش اومد :دی


یه دوره ثبت نام کردم 2 روزه 550 تومن.. بعد استادم گفت اگه از طرف من ثبت نام کنید 110 تومن تخفیف میدن... الان چرا من باید 440 تومن بدم برا این؟ :)).. بجاش میتونستم واسه یه چیز دیگه بذارمش :دی

حالا شانس من زر هم داره میاد تهران... خوابگاه پیش من... میگم عسیسم من آخرهفته کلاس دارم میگه چیکارکنم دیگه وقت نشد :||| .. حالا عمری نمیومد الان یهو تواین موقعیت داره میاد...

اما بشدت خوشحالم :) ... بعداز مدتهاااا دارم میبینمش ... عشق منه... وای چقد دلم تنگ شده واسه اون روزا... کاش دوباره بشه که باهم باشیم...



+

"عکس رو حذف کردم"

شاداب :)
۲۴ مرداد ۹۵ ، ۲۱:۲۸ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۶ نظر

میگم این سریاله گیم آو ترونز چرا صحنه های خونی مالیشو انقد به وضوح نشون میده نامرد :(((((( ... منم که به خون حسااااس... خلاصه میمیرم موقع دیدنش... چشامو میبندم و یه کوچولو درحدی که بفهمم خون و خونریزی تموم شده بعد کامل باز میکنم :)) .. اون سری خواهرم منو دید گفت مگه مجبوری این سریاله رو ببینی؟؟ :| از اول فیلم تا آخرش چشات بسته بود :)))))))))) ... دیدم راس میگه :))))

افتتاحیه همه پستام شده گیم آو ترونز :)) ... چیکار کنم سریال میبینم خیلی غرقش میشم دیگه :)) .. واسه همینم هست چند سال یه بار یه سریال میبینم :دی


"ال" هر روز پیام میده میگه کی میای کی میای کی میاااای :| ... حالا تنها هم نیست ها, "ام" و یه هم اتاقی جدید دیگه ام هستن... میگم عجیجم صبوری کن, یکی ازهمین روزا از راه میرسم :D... چه کنم دیگه , وجودم دلگرمیه اطرافیانم هست :))... هی ام یادآوری میکنه میگه واسه 2 ماه تابستون 2 برابر پول دادی که نیای؟؟ .. طفلک نمیدونه دیگه به چه راه هایی متوسل شه بلکه منو ترغیب کنه زود برم تهران :))
این هم اتاقی جدیدم که زهرچشم منو کم داره :))) ... هنوز ندیدمش اما از اونجایی که اغلب در برخوردای اول روش خاص خودم رو دارم, یحتمل اینو هم بی محل میکنم بدبختو :)))


واقعا آفرین به دانشکده ما... حالا تاهمین یکی دوسال قبل استعداد درخشان ورمیداشتن, اما میدونی که! نوبت به ما که میرسه همه دگرگون میشه... و الان یکی دوسال هست دیگه دانشکده مون کلهم استعداد درخشان دکتری رو ورداشتن... اخبار موثقش رو هم یک ماه پیش از خوده دکتر مین پرسیدم...  البته نمیدونم بقیه دانشکده هامونم اینجوری باشه یانه... واسه ما که شده... درنتیجه دلمو باید به کنکور خوش کنم فقط...
حالا استعداد درخشان چی هست؟؟ ینی طبق 4 تا نمره تو 4 تا درس از 4 تا استاد کم سواد بتونی بری باهاش دکتری بخونی :دی...
تعریفش از مدرسه و دبیرستان تا دکتری ازبین نمیره, منتها از حالتی به حالت دیگه تبدیل میشه :)).. حالا درسته منم در این زمره قرار میگرفتم اما این دلیل نمیشه که بهش اعتراض نکنم :|
حالا دکتری تو این اوضاع و احوال چی هست؟؟؟؟
شرمنده فلسفه این یکیو خودمم هنوز به درستی درک نکردم :)) .. برا خودم درک کردم :D .. اینو واسه اونایی میگم که فقط میدونن باید شرکت کنن :D

حالا اینا هیچی... اینکه تا دیقه نود منابع کنکور مشخص نیستن هم خودش داستان جالبیه :)
و بعدیش هم این دو نوبت شدنه کنکوره... یسری آبان یسری اسفند... خوب قربون شکلم برین همتون !! چرا اینو زود مشخص نمیکنید؟؟؟ الان هنوز معلوم نیس که امسال مثل پارسال کنکور آبان هم هست یا امسال حذف میشه!!!
هرسال یه تغییر... هر سال یه داستان!
اصلا هم جریان کجی زمین و رقصیدنه عروسی که (مثلا) من باشم نیستااا , ما به بدتر از ایناشم عادت داریم... اینا دیگه نمک زندگیه :||||



شاداب :)
۱۸ مرداد ۹۵ ، ۲۲:۵۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۴ نظر

خوب من دوباره از دیروز تو اتاق تنها شدم... "ص" که خیلی وقته رفته خونشون... "ام" هم که کلا استاد پایان نامش ایران نیست و واسه همینم "ام" کار خاصی نمیکنه... کلا 20 روز تهرانه 20 روز خونه است... "ال" هم که آخرین باقیمانده اتاق بود دیروز رفت خونشون !!... و اینجوری شده که من مانده ام تنهاااای تنهااااا ..
این عکس مربوط میشه به فاصله بین اتاق ما تا آشپزخونه :)) ... این عکسو باید پستای قبل میذاشتم.... انتهای راهرو رو میبینید؟؟؟ اون دَر نورانی مربوط به بالکن عمومی میشه.. سمت راستش اتاق آخررررر اتاق ماست  :||||

این اتاقی ام که شیشه هاش تو عکس مشخصه و سمت راست عکسه اتاق مربوط به مستخدم طبقه مونه...

خوابگاه به اینننن میگن :)) ... خوابگاه سوئیتی و اینا مال سوسولاست :)) .. خوابگاه باید اینجوری باشه دانشجو واسه یه چایی درست کردن 6 بار دویِ استقامت بره و جونش در بیاد :)))

بعد به من میگن چرا چاق نمیشی :)))


پشت سرم تو این عکس، آشپزخونه قرار داره!




همچنان دلم شیرینی میخواد :((

چرا من بیرون نمیرم براخودم شیرینی بخرم؟؟ :((

چرا در حالت کلی تر من بیرون نمیرم؟؟ :((

پس چرا هیشکی برام شیرینی نمیخره بیاره جلو خوابگاه؟؟ :((

اگه روزی کسی از دوستان یا خانواده یا فامیل یا عزیزانتون خوابگاهی بودن یکی از کارهایی که یه دنیا خوشحالش میکنه اینه که با یه مقدار خوردنی برید جلوی خوابگاهش و بهش زنگ بزنید بگید بیا پایین ببینمت :((

اصلا مگه داریم جمله از این خوشحال کننده تر؟؟؟ :((

چی بهتر از یه دیدنِ یهویی و بی خبر؟؟ :((

و چی بهترتر از یه دیدنِ یهویی و بی خبر به علاوه ی کمی خوراکی؟؟ :((


شاداب :)
۱۰ تیر ۹۵ ، ۰۰:۰۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۸ نظر

وایفای خوابگاه ماهانه به هر دانشجو 10-12 گیگ میده.. دقیق نمیدونم چقد...  بعداز عید 14 ام هر ماه شارژش میکنن... بعد الان جام جهانی شروع شده دیگه نه؟؟؟... ال خیلی فوتبال دوسته و هرشب آنلاین بازیارو میبینه... الان نگاه کرد دید 12 گیگ رو درعرض حدود 10 روز تموم کرده رفته پی کارش :)))) و کاسه چه کنم چه کنم دستش گرفته میگه تا 14 ام ماه بعد چیکار کنم اینترنت ندارم مقاله ام مونده :))

این است سزای انسان اسراف کار :دی.. چرا ایمان نمیارید؟؟



تصویر زیر مربوط به من و همسر جانم هستش :))




+

خبر تکذیب شد :| ... ال همچنان آنلاین میبینه و حجمش تموم نشده :)) ...

الان که دقت میکنم میبینم خودمم قبل از عید یه 10-20 تا فیلم دانلود کردم تو چند روز و حجمم تموم نشد... فک کنم این 12 گیگ سرکاریه و کلا حجممون نامحدوده فقط نگفتن که پررو نشیم :دی


شاداب :)
۳۰ خرداد ۹۵ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

- سلام چطوری ؟؟ چه (...) میکنی خبری ازت نیست؟؟


:|||||||

مینا دوست دوران لیسانسمه... خیلی دختر بامعرفت و خوبیه فقط یکم بی ادبه :|||| ... ولی خیلی دوسش دارم :)) ... باید یه قرار بذارم ببینمش.. تولدش دعوتم کرد وقت نشد که برم بد شد...

طی 2 هفته اخیر 2 تا مسواک از دست دادم :|||... مسواک میزنم بعدچون چندشم میشه بذارم روی روشویی بخاطرهمین موقتا میذارم تو لباسم :| ... بعد هر دفعه خم میشم صورتمو بشورم مسواک میفته تو روشویی و به اون دنیا میپیونده :((

باز خوبه که یه مسواک از قبل داشتم و امروز صبح بی مسواک نموندم ... تا اینکه وقت شه برم بیرون یه مسواک جدید بخرم...

(چقد از کلمه مسواک استفاده کردم :| )


ام خیلی دختر خوبیه... ام خیلی خیلی دختر خوبیه... از اون دخترای خیلی مهربون و بامحبت...

اون روز گفت که زیاد از خواهرشوهر آیندم خوشم نیومد... گفتم عه چرا آخه؟؟ .. گفت مگه ندیدی اونجا اینو گفت؟؟ اینجا اونو گفت؟؟ اینجوری اونجوری؟؟... و من گفتم عه؟ نه بابا؟؟ آره؟؟؟ این بود منظورش؟؟ جدی؟؟ آهااان..

گفت آره خیلی باسیاسته مثل ماها نیست که اهل این حرفا نباشه...

و من داشتم باخودم فکر میکردم چرا من هیشکدوم از کنایه هاشو متوجه نشده بودم و فکر میکردم خیلی دختر مهربونیه؟!

گفتم شاید بهتر باشه که هیچوقتم متوجه نشم... اینجوری زیاد رفتارهارو آنالیز نمیکنم و الکی حساس نمیشم... نه؟؟؟

ولی کلا از تیکه انداختن اصلا خوشم نمیاد... یکی با حالت تیکه انداختنی باهام حرف بزنه دیگه باهاش معاشرت نمیکنم.... هاها


+

داشتم چادر سر میکردم خواهر شوهر مذکور برگشت بهم گفت عین این باربی ها می مونی ... موهاتم صاف و بلنده ... لبخند زدم و موهامو زیر چادر قایم کردم و نمازمو خوندم :| ... ولی فک نکنم فحش بوده باشه :| .. من که زن داداشش نمیخوام بشم :)) .. "ام" میخواد بشه :))



شاداب :)
۲۹ خرداد ۹۵ ، ۱۵:۵۹ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲ نظر