ماراتن تا موفقیت

ماراتن تا موفقیت

اگه بگن کدوم فیلم یا کتاب درواقع داستان زندگی تو هست میگم کتاب "تیزهوش" از هرمان هسه.
البته این کتاب شرح زندگی گذشته من هست که ازش عبور کردم.

بایگانی

آخرین مطالب

۳۳ مطلب با موضوع «خوابگاه :D» ثبت شده است

خوبه که یاد بگیریم درباره نامزد یا شوهر یا حتی دوست پسر بقیه نظر گهربار ندیم... اصلا کلا نظر هم ندیم.. که چه بهتر...

ال عکس خواهرشو دومادشونو نشونمون میداد... یهو "صه" برگشت گفت دومادتون اینه؟؟؟؟؟ من جای خواهرت بودم عمراااا قبول نمیکردم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!.... اصلا قیافه شو قبول ندارم !!!!!!!! ... طرف دومادشونه... شوهر خواهرشه... بابای خواهر زاده شه... زشته واقعا!!

تقصیر خوده ال هم هست... من هیچوقت نمیذارم کسی درمورد کسایی که دوس دارم همچین نظر بده... همیشه یه جوری برخورد میکنم که هیشکی جز خوبی نتونه بگه... کسی ام حرف بیخود بزنه فک شو میارم پایین (خیلی خشن شدم :دی)

صه دختر خوبیه ها ولی نمیدونم چرا هرکیو میبینه اول درمورد قیافه اش نظر میده!!... یبارم داشتیم عکس دوست ال رو با شوهرش میدیدم... صه گفت شوهره از دختره سر تره!!! ... منم برگشتم گفتم حتما دختره خیلی مهربونه... بعداز اون صه یکم تعدیل شده!

خوب باباجان شاید طرف دوسش داره... همه که مثل شما خوشگل پسند نیستن!!!!...

ال بهم میگفت اوایل که دیدمت فکر میکردم ظاهر خیلی برات مهم باشه... درحالیکه من کاملا برعکسم و به هیچ عنوان پسری که خیلی به تیپ و ظاهرش اهمیت بده و همچنین پسرای خوش قیافه برام جذاب نیستن (براخودم البته وگرنه نوش جون بقیه!) ...والا اونجوری اون باید برامن ناز کنه دیگه فرصتی برا ناز کردن لوس کردن من نمیمونه ...پسر باید ظاهرش مردونه باشه


نمیدونم کی میخواییم دست برداریم از این طرز تفکرات ... بعد ناراحت میشیم بهمون میگن جهان سومی!


شاداب :)
۲۰ خرداد ۹۵ ، ۲۱:۳۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۵ نظر

هم سه شنبه صبح و هم چهارشنبه صبح ارائه داشتم ... ال میگه چقد تو ارائه داری ...

حالا چیش جالبه؟؟ رفتم ارائه دادم تهش استاد میگه خیلی خوب بود ولی یه ایرادی که داشتی بهت بگم اینه که زیادی ریلکس و بدون استرس ارائه میدی!!!!!! باید یکم هم استرس داشته باشی!!!!

این مدلیشو ندیده بودم که بخاطر بی استرسی ازم ایراد گرفته بشه... اصلا هم آروم و با صدای یواش ارائه ندادم... ولی خوب برداشت کرد خیلی بی استرسم!

دیروز صبح داشتم میرفتم سرکلاس دیدم آسانسور داره بسته میشه دوئیدم برم تو ... ولی متاسفانه در بسته شد و نزدیک بود بمونم لای در ... ناخواسته یه جیغ ملایم زدم و حیثیت برام نموند... بعدشم درحالیکه در اسانسور بسته میشد خنده تعجب آمیز دکتر ن و جمعی از دانشجویای داخل اسانسور رو در آخرین لحظات دیدم... دکتر ن یکی از بهترین استادای دانشکده است که کتاباش خیلی ساله که رفرنس کنکور ارشد هست...


با بچه ها قرار گذاشتیم که چندوقت یبار استخر بریم... دلم خیلی تنگ شده .. خیلی وقته که ترک کردم استخر رو... و زندگی بیخود و تک بعدی رو شروع کردم...

:)


شاداب :)
۳۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۴:۰۳ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۴ نظر

1.

الان دراز کشیدم رو تخت.. عموما نمیخوابم روزا.. فقط دراز میکشم

امروز صبح امتحان میانترم داشتیم درواقع دیگه آخرترم :| .. خوب و اوکی بود .. کامل میشم.... کلاس بعداز ظهر هم من ارائه داشتم... تا ساعت 12:50 سرکلاس بودیم.. بعد 1 دوباره کلاس داشتیم تا 4 ... ناهارمو 5 خوردم .. گشنه گشنه رفتم ارائه دادم

استاد یه case داد گفت بشینید گروهی درموردش صحبت کنید تو کلاس، یکی از دخترای گروه ما ادعای انگلیسی داره، حتی تو آموزشگاهم تدریس میکنه بعد داشتیم case رو مطالعه میکردیم انگلیسی بود تمرین، توش down town داشت دختره اینو "پایین شهر" معنی کرد !!!!!!!!!... قیافه منو :|||| ... خیلی باحال بود هنوز معنی down town رو نمیدونه !.... خدایی من هیچ ادعایی در این زمینه ندارم ولی تصحیحش کردم. اونم گفت آره آره معنیش اینه :||


2.

الان ص و ال دارن شهرزاد میبینن... آخرشم این سریالو ندیدم اینهمه ازش تعریف کردن.. فقط میدونم جریان عشقولانه تراژیک بود... حوصله شو ندارم... حالا بیاییم یه بار هم با فیلم شکست عشقی بخوریم :|


3. 

آهان فردا داریم میریم کارخونه :|

با استاد :|

هیجان انگیزه .... مطمئنا تجربه خوبی خواهد بود....


شاداب :)
۲۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۸:۲۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۴ نظر

1.

تازگی ها به دلیل صحبتای ال و ام یکم با همسایه هامون اشنا شدم! ... مثلا اینکه "ش" دختر اتاق روبرویی با اختلاف فاحشی شاگرد اول کل ورودی هاشونه و سیگار میکشه وگاهی بوی سیگارش میاد تو اتاق ما (!) و خواهرش یه دوست پسر تو ایتالیا داره که میره 1 ماه 1 ماه پیشش میمونه!!! ... کلا انگار خانواده دلبازی دارن :|

اینارو داشتن میگفتن که من این توجهمو بیشتر جلب کرد: شاگرد اوله؟؟ کیو میگین؟؟

ام: اتاق روبرویی "ش" دیگه... قیافه خیلی معمولی داره ولی خوش لباسه و همیشه تو راهرو با دوس پسرش حرف میزنه

من: هان؟ :|

 


2.

فردا امتحان میانترم داشتیم که بخاطر اینکه استادمون فردا از دانشجوهای دکتری مصاحبه میکنه نمیتونه بیاد ... من طول ترم خونده بودم و تقریبا آماده بودم... ولی خوب بازم چیزی از خوشحالی کنسلی کم نمیشه :دی... بک گراند گوشیم رو حال و هوام اثر داره... مثلا من به فضا خیلی علاقه دارم عکسای فضایی میذارم بک گراند بعد هردفعه که چشمم میخوره بهش احساس میکنم تو فضام...

یه کلیپ به صه نشون میدم میگم ببین... توش دختره داره گریه میکنه ..دختره رو دیده میگه این همون فلانیه؟ میگم آره ..میگه بدون آرایش چقد زشتهههه... قیافه من :| ... منو باش کلی دلم واسه دختره سوخته بود کلیپ رو دیده بودم بعد این داشت درمورد زشتی خوشگلی حرف میزد :|

درواقع الان داشتم به این فکر میکردم که زاویه دید آدما به مسائل چقد میتونه فرق داشته باشه...


شاداب :)
۱۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۱:۵۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

گفتم که چند روزه اینترنت خوابگاه خیلی بد شده... قبلا هم بد بود ولی چند وقته بشدت افتضاح شده...
بچه ها اعتراض کردن دیشب.. و دوتا از مسئولین اومده بودن و سعی میکردن جو رو آروم کنن ... ولی بچه ها گوششون بدهکار نبود... گفتن بگید هاشمی رئیس این تشکیلات پا شه بیاد ... اون آقاهام زنگ زدن به هاشمی گفت نمیاد :|
هیچی بچه ها نشستن رو زمین شعار میدادن که:
ما منتظر هاشمی هستیم... هیچ جا نمیریم همین جا هستیم !
من درس داشتم نرفتم :| .. ولی فک کنم در نهایت پا شد اومد... دانشجو به این میگن!... نه مثل بچه های بهشتی بی بخار... واقعا بهشتی بی بخار بود.. هر بلایی سرمون میومد هیشکی صداش در نمیومد... ولی تهران اینجوری کرده که شده تهران... حالا من خودمم نرفتم :|... کلا از حواشی دوری میکنم خیلی دانشجوی خوبی هستم :|||...

از دیشب اینترنت خیلی خوب شده ... جالب نیست؟؟؟؟؟؟ اینکه اگه بخوان میتونن خیلی زود و راحت همه چی رو اوکی کنن... هرچند که بعیده تاثیر آنچنانی در درازمدت داشته باشه... فقط امیدواریم!!


پی نوشت:

چند وقته شبا بیشتر از 3 ساعت نخوابیدم... فرداهم ارائه دارم

ام که چند روز قبل رفت خونشون کلا همش خونه اس.. پایان نامه داره فقط و استادشم ایران نیست... امروز صبح ال و ص هم رفتن خونه... ینی بنده دوباره تنهام!!!... از امروز تنهام تا شنبه...

خیلی حس یجوریه اینکه مثلا خسته از دانشگاه برگردی توی یه اتاق چندمتری و وقتی درو باز میکنی نه تنها کسی منتظرت نباشه بلکه درحالت کلی تر اصلا هیشکی ام نباشه که هر چندساعت یکبار یه 2 کلمه صحبت کنید...


شاداب :)
۱۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۸:۳۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۴ نظر

1.

دختره اومده در اتاقمون میگه ببخشید شما تو اتاقتون کسی فرانسه میخونه؟؟ میگم نه... میگه یه دختره هست که موهاشو تازه رنگ کرده یکم تپله! اون اتاقشو نمیدونی کدومه؟؟؟

قیافه من: :|||||

موهاشو تااااازه رنگ کرده؟؟؟؟  :||||

والا من از اتاق میام بیرون کلا هیشکیو نگا نمیکنم باور میکنی هنوز نمیدونم بچه های اتاق روبرویی چه شکلین؟؟!!!... بجز اتاق خودمون فقط بچه های اتاق بغلی رو میشناسم اونم به دلیل رفت و آمدهامون...


2.

دیروز با ال و صه رفتیم تو زمین چمن خوابگاه نشستیم چایی خوردیم!!!!!! ... یه حس خوب توام با غم داشت غروب... از طرفی هم دچار یاس فلسفی شدم... چرا؟؟ چون همیشه فکر میکردم زمین چمنا واقعین :( ... نشسته بودیم من باتعجب به ال گفتم این دونه های سیاه کوچولو که شبیه ذغالن چین؟؟ گفتن خوب چمن مصنوعیه دیگه!!... گفتم: خوب؟؟ دونه ها چین؟؟ چمن مصنوعی ینی اینکه خودشون میان میکارن و این چمن ها بصورت خودجوش رشد نکردن بلکه توسط عوامل انسانی رشد داده شدن دیگه!! ... ال و صه کلی بهم خندیدن :( ... گفتن چمن مصنوعی اصلا گیاه نیست پلاستیکه :( ... و اینجوری بود که من با این حقیقت تلخ روبرو شدم :(


3.

اینکه یکی درسطح دانشجوی ارشد دانشگاه تهران فکر کنه با چیزی مثل نت ورک مارکتینگ با اون ماهیت جعلی که تو ایران رواج پیدا کرده میتونه بدون زحمت پولدار بشه، خیلی حرفه هاااا...

دیگه درمورد بقیه قشرهای این شغل مسخره انتظاراتم رومطرح نمیکنم... یبار نشستم با یکی از همینا بحث کردم و کلا به چالش کشیدمش، ولی حاضر نبود قبول بکنه :| ... احساس کردم دیگه داره به شعورم توهین میشه لذا بیخیال شدم...


شاداب :)
۱۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۰:۱۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر

تکرار میکنم کی دیده به دانشجو ارشد 3 روز در هفته کلاس بدن... ینی اون دو روز با ساعتهای بیشتر یک طرف، این یه دونه کلاس چهارشنبه به تنهایی یک طرف... هروقت از این کلاس برمیگردم کل بدنم درد میکنه نمیدونم رمزش چیه!!... استادشم کلا از بس پشت سر هم حرف میزنه آدم گرم میشه بدنش... وقتی تحمل چیزیو نداشته باشم گرمم میشه!!... از گرما بدم میاد... استاد محترم لطف کن بذار دانشجو هم یکم تو کلاس مشارکت کنه بلکه سرحال بمونه بفهمه چی به چیه نه که خودت یه بنددددد تا ساعت 10 و حتی دیده شده تا 10:30 حرف بزنی تند تند... هر جلسه ام مثال هایی که میزنه بصورت کاااملا رندوم و تصادفی از بچه های صنعتی شریفه ... دیگه امروز گفتیم استاد ایشون شریفی بودن انقد به این بدبختا گیر ندین! ( اشاره به یکی از پسرای کلاسمون که لیسانسشو شریف بوده)...


شاخصی که measurable باشه و تو فواصل زمانیه مختلف مقدارش تغییر بکنه و تحت تاثیر عوامل دیگه ام باشه و تغییراتشو کلا تو زمان های مختلف اندازه گیری کنیم و بتونیم آینده شو تخمین بزنیم رو بهش میگن trend..

مثلا یکی از trend های کلان، جهانی شدنه... یکی دیگه از trend ها خرابی اینترنت خوابگاه دانشگاهه!!!!!!!!!... بله... خودم همین الان تصمیم گرفتم به عنوان یه trend تصویبش کنم...

منفجر بشه دانشگاهی که فقط ادعاست بعد اینترنتش یه روز درمیون خرابه... هی میخواستم به این قضیه عکس العمل نشون ندم دیدم قرار نیس تموم شه این روند... هر هفته ام یه ایمیل عذرخواهی واسه منه دانشجو میاد برای ماست مالیزاسیون این جریان!... عذرخواهیتو نگه دار ، بجاش کار بکن ... اون میانگین ساعت کار مفیده 20 دقیقه ای مال شیطان بزرگ نیستااا...

بیاییم زیاد کار بکنیم و درست کار بکنیم!!!

لطفا..


+ نیل از بچه های اتاق بغلی یه نامزد داره که گیاهخواره... بچه ها بهش میگن "فر" علف خوار :|


شاداب :)
۰۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۹:۱۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۴ نظر

1.

امروز به دکتر پن مسیج دادم برای جلسه.. جواب داد که لطفا ایمیل بزن این هفته شاید نباشم، ارادتمندم!.. آخه این چه سیستمیه که فقط جمعه ها و اونم تو یک ساعت مشخصی فقط میشه بهش مسیج داد؟؟ الان من اگه این موضوعو زودتر میدونستم تا حالا رفته بودم خونه... ولی ایرادی ام نداره اینجا یکم بیشتر کارامو انجام دادم.. البته یکم دیگه که باهاش جلو برم یکسری قوانین برام شکسته میشه مثلا تو تلگرام هم میشه بهش text بدم!!

بشدت سرش شلوغه و این کار رو سخت میکنه.. امیدوارم تا دی سال آینده دفاع کرده باشم که برای دکتری دستم باز باشه...
نمیدونم کتابای کنکور رو ببرم با خودم یا نه.. همشونم قطورن.. کلی سنگین میشه.. البته مسئله مهم تر اینه که هنوز بیلیط هم نگرفتم :)))) تقصیر دکتر پن بود دیگه.. نمیدونستم کی وقت میده که بیلیط بگیرم..

تو خوابگاه یه چیز زدن با پارچه های سیاه و اینها.. برای شهادت حضرت زهرا..

منتظر محرم هستم... خودخواهانه است که منتظر همچون روزی باشم ولی یکی از نقاط عطف زندگیمو رقم زد... کاش محرم امسال به نتیجه الانم میرسیدم .. کاش محرم امسال رو از دست نمی دادم.. شاید هم محرم بعدی زمان بهتری براش باشه.. کسی چه میدونه؟؟

خیله خوب.. من الان خوابم نمیبره.. مسواکم نزدم هنوز.. :||



2.


Dont know what to say

its frustrating being not able to talk.. im not sad at all.. really fine i am :) ... just dont know what will happen??? i wish words wouldnt be that hard

 ...... i always think .. think.. i think a lot .. it drives :) me crazy that i cant do anything



شاداب :)
۲۲ اسفند ۹۴ ، ۰۱:۵۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

1.

داداش هم اتاقیم "ام" رفته بود ترکیه بعد واسه خواهراش لباس مباس زیاد آورد اضافه اومد .. حالا "ام" لباسارو آورد اینجا که اگه کسی خواست بخره.. بعد یه لباس خواب مناسبه بعداز ازدواجی فقط مونده بود :)))) واقعا نمیدونم برادرش باخودش چه فکری کرده این لباسو خریده :)) .. ولی خیلی خیلی خوشگله :))) "ام" به من میگفت تو اینو وردار :))) میگم عسیسم میخوام چیکار اینو درحال حاضر؟؟ میگه واسه بعدن دیگه :)))))) یه همچین دوست آینده نگری دارم .. البته خودمم از این آینده نگری ها کردم یه جورایی :))))



2.

یکی از اندک دانشجوهایی که مونده خوابگاه منم!!! بخاطر دکتر پن عزیزم :)) البته اینم بگم فردا کلاسم دارم!.. آخه کدوم ارشدی در هفته 3 روز کلاس بهش میدن؟؟؟ ولی هم اتاقیام همشون امروز رفتن .. درنتیجه من بازهم چند شب و روزی رو تنها هستم!! یعنی چه؟ این چه وضعشه؟ از 6هفته قبل از عید تعطیل میکنن میرن بعد میگن چرا وضعمون اینه.. بفرما.. :D

اگه خیلی خوشبینانه دکتر پن قرارشو شنبه بهم بده درنتیجه من باید از امشب(ینی سه شنبه) تا شنبه تنها تو اتاق باشم!! .. درنتیجه اگه هی پست های الکی گذاشتم و مثلا نصف شبی از تنهایی و ترس تو تاریکی یهو پست گذاشتم علما درجریان باشن و مذمت نکنن من رو :)) حالا اتاق هیچی.. باز میشه یه کاریش کرد.. خداکنه خوابگاه خالی نشه!!!! همین الانش خیلی از بچه ها رفتن (آیکن دهن کج)! .. از طرفی طبق معمول حوصله رفتن به منزل خاله و دایی گرامی رو ندارم! حالا شهرک غرب همین بغله هااا.. میدونم عید که بیان خونمون به مامانم اینا گله میکنن که چرا خونشون نمیرفتم ..

دوس دارم روزی برسه که بتونم یه شهری یه جایی غیر از تهران باشم.. در آینده.. دوس ندارم عمرم رو تو این شهر دودی و غمگین به پایان برسونم...

درضمن ناخونام به حدی بلند شدن که اصلا نمیتونم تایپ کنم و باید انگشتامو با زاویه 10 درجه تقریبا مماس با کیبورد قرار بدم تا بتونم تایپ کنم :))))) مشکل اینجاست که با ناخون کوتاه هم نمیتونم بعضی کارامو انجام بدم...



3.

دو سه روز پیش دراز کشیده بودم و بعداز یه خستگی زیاد تازه از خواب بعدازظهر بیدار شده بودم (لازم به ذکره که من اصلا اصلا عادت ندارم وسط روز بخوابم شاید سالی یکی دوبار!).. گوشیمو بی حوصله ورداشتم .. خیلی خیلی اتفاقی یه چیزی رو پیدا کردم شایدم درحد اکتشاف حتی :))) ... خیلییییی جالب بود خیلی خیلی.. فکرنمیکردم همچین چیزی ببینم... درحالیکه از اون روز یه دونه ازش منو خوشحال نگه داشته بود یهو با یه عالمه از اون مواجه شدم :) .. اونقدر به وجد اومدم که ممکنه حتی یه پست بهش اختصاص بدم :) .. البته کلا لایق اختصاص دادن یک پست و حتی بیشتر هم هست.. فقط امیدوارم اشتباه نکرده باشم.... و امیدوارم نا امید نشم


پی نوشت 1:

کیستی که من اینگونه به اعتماد نام خود را باتو میگویم...

کیستی که من اینگونه به جِد

در دیار رویاهای خویش باتو درنگ میکنم؟؟؟؟؟


(شاملو)


شاداب :)
۱۸ اسفند ۹۴ ، ۲۰:۱۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر

1. آیا میخواهید بدانید:

مرحوم پرفسور حکاک که بود و چه کرد؟؟

از کی مرکز تحقیقات مخابرات پروژه ها را out source کرد؟؟ از کی float شدن؟؟

چطوری می شود با concurrent engineering مشکل خروجی ناقصمان را حل کنیم؟؟

وزیر وقت هزار سال(!) پیش با گفتن این جمله چه هدفی را دنبال میکرد: " گوشی بسازید که مدارش اندازه این میز(!) باشد ولی خواهشا و عاجزا فقط کار کند" ؟؟

این جمله از کیست: "قرار نیست کارمندان همیشه برنج بخورند و طلا انبار بکنند!!" ؟؟؟

آیا می دانستید با open شدنه مرکز تحقیقات مخابرات کارهایی مانند دانلود فیلم(!!!) کم شد؟؟؟ نه واقعا میدانستید؟؟

بله عزیزان... با نشستن سرکلاسهای دکتر فی شما به جواب سوالات خود دست می یابید!!!!!

و کلاس ساعت 8 الی 9:30 عملا به 8 الی 10:30 تبدیل میشود.. شخصا با این مسئله مشکلی ندارم .. ولی خوب گشنمون میشه!!!



2. جاروبرقی رو بدون هماهنگی قبلی دادم به دختره ااتاق بغلی.. بعد دختری که تو سرپرستیه ساختمون ماست اومده در اتاق میگه "واقعا که!!! من به شما اعتماد کرده بودم!!!" ... حالا جاروبرقیه مورد نظر ینی ممکنه توسط دختره اتاق بغلی مثلا دزدیده شه؟؟ یا مثلا قطعات گرانبهاش که با چسب نواری(!) یا همون نوار چسب(!) از 63 ناحیه به هم وصل شده دچار آسیب میشن خدایی نکرده؟؟ خلاصه هنوز که هنوزه متوجه نشدم بابت چی متاسف شد :))



3. اگر میخواهید بدانید کشوری توسعه می یابد یا نه، نیازی نیست سراغ فناوری، کارخانه و ابزاری که استفاده میکند بروید، اینها را میتوان به راحتی خرید یا دزدید یا کپی کرد...

برای دیدن توسعه بروید در دبستان ها و پیش دبستانی ها ببینید آنجا چگونه بچه ها را آموزش میدهند.. مهم نیست چه چیزی آموزش میدهند بلکه ببینید چگونه آموزش می دهند.. اگر کودکان را پرسشگر، خلاق، صبور، نظم پذیر، خطرپذیر، دارای روحیه گفتگو و تعامل و نیز دارای روحیه مشارکت جمعی و همکاری بار می آورند، همان انسان ها و شخصیت هایی خواهند شد که می توانند توسعه ایجاد کنند..

داگلاس نورث برنده جایزه نوبل اقتصاد



4. امروزم تا یه مسیری رو پیاده قدم زدم اومدم.. نظرم چیه دیگه پیاده قدم نزنم نیام؟؟  مثل اینکه هیچ وقت قرار نیست اون مسائل برام عادی بشه!! البته بهتر که عادی نشه.. لااقل اینجوری هنوزم به خودم میتونم امیدوار باشم که عوض نشدم..






+ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ

و زندگانی دنیا چیزی جز بازیچه و سرگرمی نیست...


شاداب :)
۱۶ اسفند ۹۴ ، ۲۲:۱۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳ نظر