ماراتن تا موفقیت

ماراتن تا موفقیت

اگه بگن کدوم فیلم یا کتاب درواقع داستان زندگی تو هست میگم کتاب "تیزهوش" از هرمان هسه.
البته این کتاب شرح زندگی گذشته من هست که ازش عبور کردم.

بایگانی

آخرین مطالب

ماموریت یک روزه دانکی است :|

چهارشنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۷، ۰۲:۵۵ ب.ظ

اپیزود 1:


چند هفته پیش باید ماموریت میرفتم بندرعباس ... صبح نیم ساعت طول کشید فقط اسنپ بگیرم، هی اکسپت میکردن هی 5 دیقه بعد کنسل میکردن.. واقعا حالشون خوب نیس آیا؟ کسی که به مقصد فرودگاه درخواست اسنپ میده قطعا عجله داره... لطفا با مسافرین پرواز، اتوبوس، قطار شوخی نکنیم :|... دیگه اخر سر یکی پیدا شد تا نشستم گفتم پرواز کن :)) پسره هم پایه، همچین لایی میکشید :)) بعد وقتی رسیدم فرودگاه گفت منتظر میمونم اگه از پرواز جا موندید برتون گردونم... گفتم چی میگی عمووو چی چیو جا بمونم؟ شده بال هواپیمارو هم گرفته باشم میگیرم ولی میرم :)) .. ساعت 6 ونیم صبح پروازم بود.. من ساعت 6:10 صبح داشتم تو سالن ترمینال 4 پرواز میکردم :)) .. پرواز استعاره از پرواز هواپیما نیستا، استعاره از اینه که از شدت استرس و عجله میدوئیدم... تعریف از خود نباشه در بچگی تو مسابقات دو استان نفر دوم شدم :)).. هنوز کارت پرواز هم نگرفته بودم، درواقع هنوز حتی به کانتر نرسیده بودم.. اصن چشام نمیدید کدوم کانتر باید برم کور شده بودم به عبارتی :)) یهو دیدم یه خانومه پشت یکی از کانترا صدام زد بیا اینجا عزیزم.. 

 هواپیما از این ماهان گنده ها بود که به زور پرواز میکرد.. درکل وقتی رو هوا بودیم به سختی از این پهلو به اون پهلو میشد :)) 

این عکسی که میبینید هم ته هواپیماست ... بالاخره در جریانید که ساعت 6:10 دیقه کارت پرواز گرفتم، انتظار دارید ردیف اول هم بهم میدادن؟.. نه توروخدا؟.. 99 درصد مسافرا هم مردای کت شلواری و اینا بودن.. فقط یه دونه منِ دختر بچه توشون بودم :)) فک کنم باخودشون میگفتن کوشولو میخواد بره بندرعباس دانشگاه :))





حالا برگشتنم هم مثل رفتنم بود.. ساعت 4 پرواز داشتم بعد ساعت 2 هنوز گمرک بودم.. بعد فاصله گمرک تا فرودگاهم یک ساعت بود.. بعد ناهارم نخورده بودم.. ساعت 3ونیم رسیدم فرودگاه کارت پرواز گرفتم سریع رفتم طبقه بالاش رستوران.. گفتم حالا بندرعباسیم ینی یه میگو نخوریم؟ ساعت 3:50 بود من هنوز داشتم غذا میخوردم.. چه غذا خوردنی.. انقد تندتند خوردم.. بعد رفتم پایین .. آخرشم 45 دیقه تاخیر کرد پرواز.. واقعا وقت و هزینه و کار آدما تو ایران بی ارزشه.. خاک عالم... حالا تو هواپیما هی خلبانه ده دیقه یه بار پشت تریبون معذرت خواهی میکرد.. درکل دوس داشت صحبت کنه، فک کنم حوصله اش سر رفته بود.. مارو گذاشته بود رو اوتوماتیک واسه خودش از این ور میکروفن رو ورداشته بود سخنرانی میکرد.. فقط کم مونده بود بگه چه خبر دوستان یکم از خودتون بگین :))

 درکل ماموریت یک روزه خیلی بده.. ینی من فقط رسیدم فرودگاه.. گمرک.. فرودگاه.. اصلا ندیدم دریای بندرعباس چه شکلیه.. فقط از این زاویه تو هواپیما دیدم موقع برگشت به تهران... 




اپیزود 2:


اون سری که رفتم ماموریت سیستان و بلوچستان.. برگشتنی به تهران با کاسپین اومدیم.. که 1ساعت تو هواپیما نشسته بودیم ولی پرواز نمیکرد، چون نقص فنی داشت !!.. بعداز بیش از یکساعت پرواز کردیم.. شب بود و من همش بیرونو نگا میکردم و برخورد بارون رو به چراغ روی بال هواپیما نگاه میکردم.. وسط پرواز درکل هواپیما چراغاش روشن خاموش میشد :)) و خلبان دلداریمون میداد ... همیشه فکر میکردم آماده رفتن ام و ترسی از چیزی ندارم.. ولی believe me وقتی باور میکنی ممکنه لحظه های آخر باشه خیلی میترسی... نمیدونم ترس از چی.. از مردن؟ از درد یا خونریزی که نمیدونی چطوری خواهد بود؟ از نیست شدن و هیچوقت برنگشتن؟ یا برعکس، از دنیای دیگر مبهمی که نمیدونی چی و کجاس و چطوریه؟ از دلتنگ شدن برای عزیزان؟ از فراموش شدن؟ از کارای کرده و نکرده ای که انجام دادی و ندادی؟ از چی؟ نمیدونم... فقط میدونم خیلی ترسیدم..

بعد جالبه وقتی داشتیم پیاده میشدیم ازمون خواهش کردن در این رابطه با کسی صحبت نکنیم :)))))))) واقعا رووو که روو نیست :))) 

حدود یک ماه بعد از این قضیه، یه روز مدیر عامل خارجیمون و دو سه تا از ایرانیامون رفتن همونجایی که من رفته بودم ماموریت.. و موقع برگشت به تهران دقیقا با کاسپین اومدن.. و جالبه هواپیما خراب شد وسط راه تو یزد فرود اومد!!! مدیر عاملمون خیلی ترسیده بود بدبخت.. علت هم خراب شدن ژنراتور بود ..فک کنم همون هواپیمایی بود که اون سری هم داشت مارو به کشتن میداد.. منتها ما جون سالم به در بردیم.. مدیر عاملمون هم همینطور.. احتمالا سری بعد یه بدبختای دیگه قربانی میشن... بعد جالبه هیچ اخباری هم ازش اونجور که باید و شاید درز نکرد.. 


۹۷/۱۲/۲۲ موافقین ۱ مخالفین ۰
شاداب :)

نظرات  (۲)

۲۲ اسفند ۹۷ ، ۱۶:۱۶ سجاد معمولی
اپیزود یک چقد خنده‌دار بود :)) - به نظرم به درد استندآپ‌کمدی میخوره :)
پاسخ:
آدرنالین زیادی در پی داشت :d
اپیزود دوم درام بود ولی :d
۲۳ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۱۸ سجاد معمولی
منظورم جمله‌هایی مثل «به سختی از این پهلو به اون پهلو میشد» یا چیزهایی که در مورد خلبان نوشتید بود - لحن طنز و بامزه‌ای داشتن :)
پاسخ:
خلبانه خیلی باحال بود درکل
خیلی دوس داشتم ببینمش آخرش
هرکاری هم میکنم اسمشو یادم نمیاد، وگرنه تو پست مینوشتمش :d

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">