ماراتن تا موفقیت

ماراتن تا موفقیت

اگه بگن کدوم فیلم یا کتاب درواقع داستان زندگی تو هست میگم کتاب "تیزهوش" از هرمان هسه.
البته این کتاب شرح زندگی گذشته من هست که ازش عبور کردم.

بایگانی

آخرین مطالب

شاید مٌردم حواسم نیست

يكشنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۸، ۰۹:۴۵ ق.ظ

یکی دو هفته پیش:

 

*********************************************************************************************************************************************************************

*********************************************************************************************************************************************************************

*********************************************************************************************************************************************************************

*************************************************************************

 

خطوط بالارو سانسور کردم، تا نصفه نوشتمش و بعد پشیمون شدم.. گفتم باز میان میگن فلان.. یه چیزی بود درمورد اون پسر چینی که ازم خوشش اومده بود.. نمینویسم.. لازم نیست.. خودم حتما یادم خوهد ماند که برام چیکار کرد... نمیدونم.. ولی اولین بار بود یه نفر اونقد بدون توقع همچون کاری واسم کرد، البته توقع که داشت دوست دخترش بشم ولی با علم به اینکه نخواهم شد بازم اونکار رو کرد، نمیدونم شایدم فکر میکرد اینجوری جذبش میشم و راضی میشم... خلاصه احساس دوست داشته شدن کردم... اولش خیلی خوشحال شدم، خیلی.. بعد از یکساعت گفتم عجب احمقی بود و بهش خندیدم... بعداز چندساعت دچار عذاب وجدان شدم... کم کم دلم نمیخواست به اون چیز دیگه فکر کنم.. الانم حس خوبی ندارم.. 

صبح یهو یاد یکی از پسرای همکارم افتادم.... مهندس خفنی بود و کارش درست بود.. کلا آدم مهربون و خوش برخورد و شوخی بود باهمه.. گاهی میومد کنار میزم باهام حرف میزد ولی من به خودم نمیگرفتم فکر میکردم باهمه همینجوریه.. چون از تفکر دخترایی که تا یه پسر بهشون سلام میکنه توهم میزنن خندم میگیره :)) ... ولی وقتی چندبار برام میوه پوست کند و موز رو برام تو پیش دستی با چاقو تیکه تیکه کرد و آورد گذاشت رو میزم و رفت، فهمیدم حداقل بهم توجه داره.. ولی خیلی زود از شرکتمون رفت و البته منم زیاد جذبش نشدم..

 

پسر روبوکاپی هم بعد مدتی دوباره پیام داد.. و این دفعه از برنامه های زندگی و آیندم سوال کرد.. حتی از بچه هم پرسید.. ینی خودم رو یک آدم مزخرفی نشون دادم... راست و دروغ فقط میبافتم.. آره خب اینجوریه، آدم واسه کسایی که واسش مهم نیستن خودشو حتی بدتر هم نشون میده، ولی اگه از کسی خوشت بیاد سعی میکنی خودتو بهتر نشون بدی.. گفتم من اصلا از دردسرای بچه خوشم نمیاد و قصد ندارم بچه دار بشم ..و قصد ندارم فلانکارو کنم قصد ندارم بهمان کارو کنم..

دیدم بازم پشیمون نمیشه!

میدونم نباید اینجوری باشم ولی شدم.. 

 

 

دو شب پیش:

خواب اونو دیدم.. ولی نمینویسم که یادم نمونه چی بود... مهم نیست دیگه... شاداب نمیره ولی وقتی میره دیگه برنمیگرده...


 

۹۸/۰۵/۲۰ موافقین ۲ مخالفین ۰
شاداب :)

نظرات  (۱)

عنوان این پست رو که خوندم یاد آهنگ «این که راهش نیست» از «سینا پارسیان» افتادم که میگه «زندگی شاید تموم شده واسه من بی تو، شایدم مردم، نمی‌دونم!»

پاسخ:
نه دیگه اشتباه کردین
این عنوان در اصل از آهنگ احسان خواجه امیری انتخاب شده :دی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">