ماراتن تا موفقیت

ماراتن تا موفقیت

اگه بگن کدوم فیلم یا کتاب درواقع داستان زندگی تو هست میگم کتاب "تیزهوش" از هرمان هسه.
البته این کتاب شرح زندگی گذشته من هست که ازش عبور کردم.

بایگانی

آخرین مطالب

میخواد دومین خونه شو بخره و داره فکر میکنه کدوم شهر بخره، یا حتی کدوم کشور... هر شهری هم اراده کنی نمیشه، یکسری شرایط و قوانین داره هر شهر، البته راه میونبر هم وجود داره..

ببین میدونی که تو ایران مثلا یه دونه خونه بخری یا دوتا یا ده تا تهش بتونی پنجاه سال ازشون استفاده کنی، بعدش میمیری و میمونه واسه بچه ها و نوه هات.. ولی حداقلش میدونی پراپرتی های (Property) خود خود خودتن... تا اینجاش حس خاصی به آدم دست نمیده، یه موضوع واضحیه...

ولی وقتی گفت اونجا وقتی خونه میخری فقط 70 سال مالکش هستی (تازه اونم فقط مالک خونه میشی، مالک زمینش نیستی، زمین همیشه در تصاحب دولت هست) نمیدونم چرا موهای تنم سیخ شد! یه حس بدی بهم دست داد.. فکر نمیکردم انقد برام مهم باشه! انگار تازه فهمیده باشم عه چقد کوتاهه موندنمون، چقد بده که بعداز خودمون چیزی به جا نخواهد موند.. درواقع وقتی خونه میخری فقط خودت و بچه ات میتونن استفاده کنن، دیگه به دست نوه هات نمیرسه، دولت خونه رو صاحب میشه و اگه بخوای تمدید بشه مالکیتت باید یه مقدار پول به دولت بدی و دوباره خونه رو بهت میدن (خیلی زیاد نیست ولی خب باید بدی، به پول الان ما حدود 80 میلیون تومن) .. بماند که همون 70 سال هم همچین مالکیت بی قید و شرط نداری، هر سال باید مالیات و یکسری هزینه پرداخت کنی حتی اگه خونت خالی باشه

الان حس میکنم شاید بهتر میفهمم از چیِ مرگ میترسم... از خود مرگ نمیترسم.. از نیستی بعدش میترسم... چرا انسان انقد تمایل به بقا داره؟ انقد تمایل به فراموش نشدن داره؟ مگه چیه این دنیا؟ 

من هر موقع هواپیما سوار میشم به مرگ فکر میکنم.. آخرین باری که سوار شدم میدونی نگران چی بودم؟ اینکه سقوط کنم بمیرم بعد برن خونه مو ببینن که مرتبش نکردم و چقد بهم ریخته است و آبروم بره :))))))))))) 

ای بابا ، اخر بحثای فلسفی هم باید اینجوری بشه :دی

 

۹۹/۱۲/۱۵ موافقین ۲ مخالفین ۰
شاداب :)

نظرات  (۳)

۱۵ اسفند ۹۹ ، ۱۷:۲۳ مهربان مهربانیان

قبلا هر بار سوار هواپیما میشدم ارزو میکردم سقوط کنه

الان این ارزوعه کمتر شده

هیچوقت عمر طولانی نمیخواستم . به فرزند دار شدن علاقه ای نداشتم

شاید به خاطر عدم امنیت مالی و جانیه . میترسم بچه م خوب از اب در نیاد یا سختی بکشه

پاسخ:
میدونم خیلی بچه دوس داری.. و نگرانیت قابل درکه.. هرچی بیشتر بچه دوس داشته باشه آدم بیشتر نگران این چیزاست
منم قبلا گاهی آرزو میکردم ولی الان خیلی وقته آرزو نمیکنم :)) الان فقط بهش فکر میکنم میگم اگه سقوط کنه چی میشه

من هر موقع هواپیما سوار میشم به مرگ فکر میکنم.. آخرین باری که سوار شدم میدونی نگران چی بودم؟ اینکه سقوط کنم بمیرم بعد برن خونه مو ببینن که مرتبش نکردم و چقد بهم ریخته است و آبروم بره :))))))))))) 

 

https://encrypted-tbn0.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcTthqoAdeN0LFwxZUmxISspF2trxKDdSjhB3A&usqp=CAU

 

عـــــــــــــــــــــــــــه ، فکر کردم فقط خودم اینجوریم!!

حالا بهم ریختگی تا چه حد هست؟
 

مال من اگر دزد بیاد فکر میکنه قبلا دزد اومده!! بر میگرده میره! بمب منفجر شده :))))))))))))))))))

یعنی باید اول مرتب بکنه ببینه چی کجاست؟؟؟ چی به چیه؟؟؟؟

 

 

راستی بهش بگو بره قم خونه بخره :) راحت و خوب ، جای خوبیه ها.

شاید رفت حوزه و طلبه هم شد :)

پاسخ:
:)))))))

منم یه تایمی درهمین حد بود که اگه دزد میومد اول باید مرتب میکرد بعد میدزدید :))))  الان باز بهتره میتونن یه چیزایی پیدا کنن :دی
خونم کثیف نیست مثلا رو دستشویی و روتختی و تمیزی لباس و این چیزا خیلی حساسم.. فقط گاهی بهم ریخته میشه

اره حتتتتتتتتماااااااااااااااااا :)))))))))) 

من همسفر به شدت بدی هستم!،تو ماشین و هواپیما و اینا،یا میخوابم یا حالت تهوع و سرگیجه دارم،واس همین پیش نیومده تو هواپیما به مرگ و سقوط فکر کنم،و کلا مرگ ناگهانی رو دوست ندارم،دست من نیست که انتخاب کنم،ولی اگر جای انتخاب داشت،یه چیزی رو انتخاب میکردم تا وقت خدافظی داشته باشم،و خودم از قبلش بدونم قراره بمیرم...

مرگ ته زندگیه،نمیشه گفت ازش میترسم،ولی دوستش ندارم،فکر کنم چون همیشه یه عالمه کار دارم که انجام بدم،و مرگ یعنی دیگه نمیتونم کاری بکنم،تموم شدن زندگی ناراحت کننده است به نظرم،نه که زندگی خیلی خوب باشه،ولی حس میکنم از مرگ و ناتوانی توش بهتره...

پاسخ:
چقد حرصم درمیاد از اونایی که تا باهاشون میری بیرون حالشون بد میشه :دی چون من خودم خیلی پوست کلفتم :دی ولی رز دوست صمیمیم هم مثل توئه و من فحشش میدم وقتی تفریح رو خراب میکنه :دی بیچاره میگه مگه دست خودمه :دی ولی خب من بدجنسم :دی
منم مرگ ناگهانی دوس ندارم، دوس دارم قبلش بدونم کی قراره برم حدودا حداقل.. ولی از سقوط هواپیما بدم نمیاد، یا سکته توی خواب.. راحت و بی دردسر و سریعن.. ولی از تصادف ماشین وححححشتناک میترسم، فوبیای زندگیمه
من یه بار خواب دیدم مردم قشنگ با گوشت و خونم حس کردم این کوتاه شدن دست از دنیا که میگن رو.. خیلیییییی حس بدی بود مثلا گوشیم جلوم بود ولی نمیتونستم ازش استفاده کنم و بهش دست بزنم حتی.. کلی کار داشتم ولی دیگه نمیتونستم انجامشون بدم.. باخودم گفتم ای بابا الان وقتش بود؟ :)) حداقل یکم قبلش میگفتی خدا
دقیقا همین که یهویی نتونی هیچ کاری بکنی ضدحال بدیه.. این یهویی بودنش سخته.. خودتو به در و دیوارم بزنی نمیتونی برگردی حتی یه کار خیلی کوچیک رو تموم کنی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">