ماراتن تا موفقیت

ماراتن تا موفقیت

اگه بگن کدوم فیلم یا کتاب درواقع داستان زندگی تو هست میگم کتاب "تیزهوش" از هرمان هسه.
البته این کتاب شرح زندگی گذشته من هست که ازش عبور کردم.

بایگانی

آخرین مطالب

۶۲ مطلب با موضوع «همینجوری!» ثبت شده است

هریک از ما با تعدادی کبریت در وجودمان متولد میشویم.. اما خودمان قادر نیستیم آن کبریت ها را روشن کنیم. محتاج شعله شمعی هستیم تا آن را بیافروزد و اکسیژنی که آن را ماندگار کند.. شمع میتواند پیام، کلام، موسیقی یا حتی یک صدا باشد.. اکسیژن میتواند نفس کسی باشد که دوستش داریم.. لحظه ای میرسد که این ترکیب شگفت کبریت وجود مارا شعله ور میکند.. و آن شعله با گرمایی خوشایند وجود مارا فرا میگیرد.. این آتش برافروخته غذای روح ماست و آن را زنده نگه میدارد..

کبریت های ما اگر به موقع برافروخته نشوند، نم میکشند.. دیگر هرگز روشن نمی شوند. و روحمان از سرما و گرسنگی میمیرد.

یادم نمیاد از کی بود.. ولی بنظرم قشنگ بود.. همونطوری که شاعر میفرماید:


Everybody needs inspiration

Everybody needs a song

A beautiful melody
When the night's so long

Cause there is no guarantee

That this life is easy

Yeah when my world is falling apart

When there's no light to break up the dark

That's when I, I, I look at you

خوب دیگه آخراش عشقولانه میشه :))


عکس پایین رو هفته پیش گرفتم.. هوا به قدری خوب بود روح آدم تازه میشد.



پی نوشت:

خیلی زشته آدم لپ تاپ یه نفر رو قرض بگیره بعد تمام تنظیماتش رو بهم بریزه :||| چندهفته پیش به دوستم قرض دادم بماند که وقتی بهم برگردوند کلی چیزاش بهم ریخته بود ولی خوب قابل تحمل بود.. الان خیرسرم میخواستم از بیکاری یه 2 تا فیلم ببینم.. فیلما رو باز میکنم میبینم رنگ و زاویه تصویر کلا کج معوج شده !! نمیدونم چیکار به این کامپیوتر بدبخت داشته :)))))) 

آخه آدم وسیله شخصی رو به کسی قرض میده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


شاداب :)
۱۲ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۲۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۷ نظر




1. آیا درسته که بری یه مزون تو گلپاد N تومن بدی بابت یه بلوز مشکی ساده آستین بلند یقه اسکی که یک مقداری از ناحیه شکم کوتاهه؟؟؟ :))))) بنظرت بهترنبود یه چیز دیگه میخریدی؟؟؟ :)))))))))))) یا حتی پولتو خرج نمیکردی !! آخه چرا کوتاهه‌ :))) تهاجم فرهنگیو ملاحظه میکنی؟؟؟  :)) ولی مزونه خیلی لباساش خوشگله.. عالیه اصلا.. کاش کلی پول داشته باشم هممممه لباساشو بخرم :)) حیف پول ندارم .. خدا دیده منو :))))


2. بالاخره موفق شدم بیام خونه :)))


3. بگو نونت نبود آبت نبود؟؟ این فعالیت اضافه چی بود به استاد گفتی بهت بده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اومدی خونه استراحت کنی یا بازم کار انجام بدی؟؟؟؟  الان چند روزه اصلا حسش نیست انجامش بدم.. خواهر زادمم اینجاست اصلا نمیشه جلوش لپ تاپ روشن کرد :)))) میاد میشینه رو کیبورد لپ تاپم :))))))))))))


4. اون روز یه شماره ناشناس بهم زنگ زد از فلان شهر .. تعجب کردم ورداشتم یه دختر بود.. صداشو نشناختم... حالمو پرسید و وقتی تعجبمو دید گفت که ... هستم!!! باورم نمیشد بعداز اینهمه سال به یادم بود.. دوست دوران دبیرستانم که فلان شهر قبول شد... لیاقتش بالاتر از دانشگاه فلان بود.. همون فلانجا هم با یه نفر آشنا شد و بعداز مدتی ازدواج کردن... بگذریم

 بهم گفت که بیا فلان شهر خونه م و اینها..
نمیدونم چی میخوام بنویسم.. خودمم نمیدونم چه حس و حالی دارم کلا.. ترم 3 ام تا یکی دوهفته دیگه شروع میشه.. دلم نمیخواد درحال حاضر برم... هر روز به بهترین شکل ممکن توخونه میگذره :)) دلم نمیخواد فیلمای لپ تاپمو ببینم... حتی نمیخوام فلان شهر برم... دلم هیچ کاری نمیخواد... همینجوری خوش میگذره :))


بعدا نوشت:
خیلی وبلاگم روزانه نویسی شده :||||| .. نه خوشم نیومد... یه کاری بکنم

شاداب :)
۰۵ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۳۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر


                                                                



1. امتحانام 22 ام تموم شد... ولی هنوز یه سری کار دارم باچندتا از استادا

امروز به دکتر پن sms دادم که وقت ملاقات میخوام! واسه اینکه یادم نره که بهش مسیج بدم دیشب اومدم عکس تلگرامشو ورداشتم گذاشتم بک گراند گوشیم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! گفتم صبح ببینمش یادم بیفته!!!!! حالا هرکی ببینه فک میکنه عشقمه :))))))))))) البته سنش که یه 40 سالی داره ولی درکل.. الانم گوشیم صفحش روشنه و داره بهم نگاه میکنه :))))) ورش دارم دیگه...

یکشنبه بهم وقت داده.. واسه پایان نامه... اون سری بهم گفتش که 40 تا مقاله راجب فلان موضوع بیار تا بررسی کنم... الانم دارم سرچ میکنم فعلا 12 تا شده (آیکن دهن کج)



2. دیشب ساعت 3 نصف شب دیدم رو گوشیم این پیام اومد که :

Dr. asri just joined imo

وای انقد خندیدم :)))... این استاد "ص.ر.ی" که میگم تمام اپلیکیشن های ارتباطی رو داره :))) حالا حدود 50-60 سالش هستا.. طفلک فقط ایمو نداشت که به حول و قوه الهی دیشب ساعت 3 نصف شب نصب کرد :)))))))))) بامزه


3. دیروز قرار بود دوستمو بعد از چندماه ببینم، واسه تولدشم یه کادو گرفتم که چند وقته منتظرم سرم خلوت شه ببینمش بهش بدم.. ولی الکی گفتم که حالم مساعد نیست!! و نمیتونم بیام... الکی گفتم ... زندگی بدون معنی خاصی میگذره :)



شاداب :)
۲۵ دی ۹۴ ، ۲۲:۰۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۵ نظر

1. خوشحالم که به زودی خانواده مو میبینم.. امتحانات رو به اتمامه... آخ چه حالی بکنم من :))) حرف زدن با خواهرم و مامانم تو آشپزخونه :) قربون خواهر زادم رفتن.. غذای خوشمزه.. خونه ی گرممون.. خواب راحت ... وای که اگه صدسالم بگذره لذت این چیزا واسم کمرنگ نمیشن ... حتی چایی که اونجا میخورم یه چیز دیگست... تو خوابگاه صدتا چایی ام بخورم نمیچسبه...


2. اون روز اون پسر درسخونه کلاسمون که باهم تو یکی از گروه های درسی هم گروه هستیم، تو تلگرام اومد تو صفحه چت من یه حرفی زد که من یکم جا خوردم !!! راستی موندم این واسه چی اینهمه درس میخونه :)))) اقامت کانادا داره .. باباجان پاشو برو دیگه :))))))))) ولی درکل خیلی باشخصیت و مودبانه صحبت میکنه کلا... و سرش تو کار و درس خودشه فقط... حالا بماند که چی گفت دقیقا... ولی من تا اون لحظه بجز بحث کارای گروهی و درسی و حالت خیلی رسمی هیچ صحبتی باهاش نداشتم... دیدم یهو یه چیزی درباره من بهم گفت :))))))))))))) مونده بودم چی بگم!!!!! حالا حرف خیلی خاصی ام نبود ولی خوب غیرمنتظره بود!!! شایدم حرف خاصی بود؟؟!نمیدونم.. بود؟؟ نبود؟؟


3. دوس دارم برم یه جایی که بشه بلند بلند گریه کرد!!! خل شدم؟؟؟ کجا خوبه؟؟ دیشب داشتم به بام فک میکردم.. گفتم مثلا اخرهفته برم بام .. سوار تله سی بشم .. دوتا صندلی عقبی و جلویی رو هم بخرم که کسی سوار نشه و بعد با خیال راحت طول مسیر گریه کنم!!!!!!!!!!!!! امکانات کوه رفتن هم ندارم که پاشم برم کوهی جایی.. درضمن تنها هم هستم جای خلوت نمیتونم برم :خط صاف .. پس همون توچال از بقیه بهتره :خط صاف


4. همیشه دوس داشتم با یه آدم خیلی باهوش ازدواج کنم :))))

هنوزم دوس دارم... مثلا خیلی المپیادی های ریاضی رو دوس داشتم :)))))) آدمای خنگ کلافم میکنن ... البته دوس دارم از من باهوش تر باشه... جوری که من حس خوبی بگیرم وقتی اونهمه هوش سرشارشو میبینم :)))))))))) درضمن من یه آدم خیلی وفادار دوس دارم... خیلی وفادار... خیلی خیلی وفادار!!! فقط باهوش و باتحصیلات و خیلی وفادار :خط صاف... پولم نمیخوام :))))) باهوووووووووش وفادااار :))))))))))))))))))))))) این دوتا فاکتور به اندازه کافی هیجان انگیز هستن برای من...

بنظرمن وفاداری تو خون و ذات یک نفر میتونه باشه... به هیچ کس و هیچ چیز وابسته نیست...کسی که وفاداری بطور ذاتی براش وجود داره همیشه وفادار خواهد ماند.. تمام :)))



+ این همه احساسات متناقض در یک پست :))) ... فشار امتحاناته :دی ... چیزی نیس خوب میشم :دی


شاداب :)
۲۰ دی ۹۴ ، ۲۳:۰۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۸ نظر

یادم نمیاد آخرین باری که شب یلدا تو خونمون بودم کی بوده :) سالهاست این شب رو تو خوابگاه بودم و قسمت نبوده خونه باشم

البته راستشو بگم این شب زیادم واسم شب خاص و ویژه ای نیس :))) درحالت عادی حس خاصی بهش ندارم... ولی میدونی فقط کافیه یکم شرایط متفاوت باشه ، اون وقت عادی ترین چیزهام واست مهم و خواستنی میشن!!!

همینکه جو و حال و هوای شب یلدا رو همه جا میبینم یجوریه...

البته خیلی از بچه ها میرن میوه میخرن و جشن میگیرن واسه خودشون .. اونقدرام بد نیس خوابگاه :)) .. ولی میدونی من حال ندارم ولش کن :)) یلدایی که تو خونه نباشه میخوام هیچ جای دیگم نباشه :))

من که تمام امشب رو رو تختم میشینم و پای لپ تاپ کارای گزارش دوم پروژه ام رو انجام میدم :)))))))))))))))))

دلت واسه خودت بسوزه :D


پی نوشت:

اوه هم اتاق خودمون مهمونی گرفتن هم اتاق بغلی که از دوستامونن :)))))) آدم دلش میخواد پاشه برقصه :)))) ولی حیف کلی کار دارم همینجوری فیض میبرم :))))


شاداب :)
۳۰ آذر ۹۴ ، ۱۹:۲۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر


1. اصلا معنی اینجور جملات رو متوجه نمیشم!! برام جذابیتی که ندارن هیچ، حتی بنظرم مهمل میان !! با عرض پوزش!!

معنی حرف های نزده ات را بهتر از خودت بفهمد!!!!!!!!!!!!!!

اولا حرفی که نزده شده رو چطور ممکنه کسی بفهمه؟؟؟ لطفا به جنبه شناخت و اینجور مسائل فکر نکنید... قبول کن بی معنیه...

تازه میگه بهتر از "خودت" بفهمد!!! این یکی دیگه شاهکاره!!!!!!!!! مگه میشه کسی آدمو بهتر از خودش بفهمه؟؟؟؟؟

هرجوری به قضیه نگاه میکنم قابل باور نیست و هرکی ام گفت من اینو تجربه کردم داره اغراق میکنه و به هیچ وجه قابل قبول نیست.

تمام



:)))))


2. یکی از استادامون به مدت چند هفته رفت فرانسه جالبه ما باید تقاصشو پس بدیم :(( .. میگه 6 دی باید بیایید سر کلاس هرکی ام نیاد دابل غیبتشو حساب میکنم.. درحالیکه امتحانمون 12-13 دی شروع میشه :(( استادش کلا یکم بدقلقه ولی من باهاش اوکی ام ولی بازم میترسم 20 ام رو تحت شعاع قرار بده این غیبت :))... و من میخواستم برم خونه درس بخونم فرجه ها :(( الان کی برم کی برگردم؟؟؟ بابا میگه بیا واسه 6 ام بیلیط رفت و برگشت برات میگیرم.. نمیدونم چیکار کنم :/



شاداب :)
۱۹ آذر ۹۴ ، ۲۰:۴۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۵ نظر

1. امروز نزدیک بود بمیرم.. حالا مردن هم نه ولی شل و پل رو دیگه حتما میشدم!!!! خدا رحم کرد.. واقعا بعضیا انگار تو عالم دیگه سیر میکنن!! قلبم اومد تو دهنم ولی اینم نتونست روز منو خراب کنه :)))

2. داشتم میرفتم پالادیوم از کنار اون کارواشه نزدیک خیابون دوم ولنجک رد میشدم دیدم یه آقایی این طرف وایسادن بعد یه پرادو با دو سرنشین دارن رد میشن و از این آقا عکس میگیرن اول گفتم شاید همینجوری عکس گرفتن ولی از ژست گرفتن آقاهه و حرف زدنشون باهم فهمیدم دوستن :)) بعد جالبش این بود من داشتم رد میشدم یه لحظه متوقف شدم که اینا عکسشونو بگیرن که آقاهه بعد خندید گفت خانوم شماهم تو عکس میفتادی بخدا ما خوشحال میشدیم :)))) 

عجبببببب مردم خوشحالناا

3. دانشگاهم خوب بود خداروشکر کارا داره پیش میره ... استادمون داره واسه فرصت تحصیلی میره!! ینی دلم خوش بود که ترم بعد باهاش کلاس داریمو نمره 20 ام رو ازش میگیرم پریییییید.. چون کلاسشو استاد دیگه ای ورمیداره.. البته عب نداره.. من به آیندگان دورتری می اندیشم :))

چه پستایی میذارم جدیدن!!!

خیلی روزمره!!

پس ممکنه حذف بشن :))))

+ یادم باشه اندر مقایسه دانشگاه تهران و بهشتی خیلی چیزارو بنویسم شاید به درد کسی خورد.. این روزا زیاد به تفاوتاشون برمیخورم


شاداب :)
۲۶ مرداد ۹۴ ، ۰۳:۴۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۶ نظر

من تخت پایین میخوابم... داشتم با گوشیم ور میرفتم که اومدم نشستم لبه تخت گوشیم همچنان تو دستم بود که یهو دیدم چندقطره آب افتاد رو صفحه گوشیم.. تعجب کردم گفتم آب کجا بود؟؟ سرمو آوردم بالا و پاهای هم اتاقیمو دیدم که از تخت بالا دیده میشه و داره از پاهاش آب میچکه :(((((

آه ای خدای من.. این چه سرنوشتی بود؟؟؟ :(((((((((((( .. آخ حالم وصف ناشدنیه... به حدی این قضیه مهم بود که باید اینجا خودمو تخلیه احساسی میکردم...

چه میشه کرد؟!!

شاداب :)
۲۳ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۱۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۴ نظر

1. استاد عزیزم بالاخره از مسافرت برگشت... دیروز ساعت 10 باهاش قرار داشتم شب دیر خوابیدم صبح ساعت 9:45  دیقه از خواب پا شدم!!! و فقط وقت کردم لباسامو بپوشم و با مقنعه و مانتو مسواکمو برداشتم که برم بزنم.. بعد از اینکه مسواکمو زدم و میخواستم آب بزنم مسواک رو یه دختره کنارم بود یهو برگشت با لحن خنثی ای گفت میشه آبو ببندین؟؟؟ من یکی از ابروهامو انداختم بالا و گفتم چرا باید اینکارو بکنم؟؟؟؟ همینکه شروع کرد به منبر رفتن که : میدونی ذخیره آب فلان مقداره و ... دیگه بقیه حرفاشو نشنیدم با بی اعتنایی سریع گفتم باشه من دیرم شده باید برم... دختره دهنش باز مونده بود از ادامه حرفش :)))))))

اولا من بیخودی آبو باز نذاشته بودم

دوما کسی که بهم دستور بده رو محل نمیدم .. مگر اینکه شخص مقابل از عزیزام باشه..

2. شیر با چی پف بالشی خوشمزست :)))))))

3. آدما درعین اجتماعی زندگی کردن حقیقتا تنهان... فقط خودشون میتونن زندگیشونو دچار تغییر بکنن.. هیشکس دیگه به اندازه خود آدم به این کار توانا نیست... نباید منتظر بشینی که کمک برسه.. فقط رو کمک خودت حساب کن ..آره خودت عزیزجان.. 

4. بعد از 6 ماه هی میخوام برم آرایشگاه یه رنگی به موهام بدم ولی وقت نمیکنم.. البته بهتره بگم دل و دماغ مورد نظر موجود نیست! 


شاداب :)
۱۹ مرداد ۹۴ ، ۰۴:۲۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۵ نظر

دیشب یاد این مطلب افتادم گفتم امروز بنویسمش

یکی دو هفته پیش که خونه بودم دیدم پدر داره یکی از کتابای قدیمیشو میخونه... هر از گاهی اینکارو با کتابحونه اش انجام میده.. همونایی که تو جوونی و دوران دانشجوییش خریده بود.. کتاب ابله از داستایوسکی با ورق های کاهی.. کتاب رو میز بود.. چند صفحه اولشو خوندم خیلی خوب توصیف کرده بود یه کتابی که خیلی وقت پیش نوشته شده و توصیفی که داشت میکرد کاملا منطبق با شرایط الانه کشور ما بود.. 

جدای از اینکه کتاب جالبی بنظرم اومد ولی وقت نشد که بخونمش و اومدم تهران.. داشتم فک میکردم کتابای غیر درسی که خوندم خیلی کمتر از فیلمایی بوده که دیدم!!! و داشتم فکر میکردم روزی اگه فرزند من هم بخواد کتابای توی کتابخونه من و مربوط به دوران جوونی منو بخونه من چی دارم که عرضه کنم جز جندتا کتاب درسی!!!!!!!!!! اینکه مامانت وقتی همسن تو بوده کلکسیون کتابای دکتر شریعتی رو داشته بعد تو الان توهمون سن چندتا کتاب داری و چی داری!!!!!

باید یه فکری کنم...!

+ این هم اتاقیای ما انگار به ما نظر دارن :))))))

+ اتاق بغلی آهنگ حس خوبیه از شادمهر رو به مدت چندساعته داره پلی میکنه الان من حتی میتونم آهنگو از خود شادمهر بهتر بخونم :)))))))

شاداب :)
۱۵ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۴۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳ نظر